مسیر لا اله الا الله - تصدیق


مسیر لا اله الا الله - تصدیق

در مسیر «لا اله الا الله»انسان ابتدا باید همه چیز رو مانع به سوی خدا بدونه،.صفاتم، شغلم،خانواده ام، درسم و ...؛ آدم در این فضا قرار بگیره بعد به دنبال راه بگرده، آیا سبیلی هست که هموار باشه به سوی خدا؟»

در مسیر «لا اله الا الله»انسان ابتدا باید همه چیز رو مانع بدونه،مانع به سوی خدا.صفاتم مانع به سوی خداست ،شغلم مانع به سوی خداست،خانواده ام مانع به سوی خداست،درسم مانع به سوی خدا،ازدواجم مانع به سوی خدا،تفکرم مانع به سوی خدا،تفکرم مانع به سوی خدا،مانع حرکت به سوی خدا.همه چیز مانع هستند به سوی خدا،آدم در این فضا قرار بگیره بعد به دنبال راه بگرده؛«آیا راهی هست که هموارباشه به سوی خدا؟آیا سبیلی هست که هموار باشه به سوی خدا؟»‌

در «لا اله الا الله»اول بایستی «اله»ها رو شکست، همه ی راه های پیش روی خود رو مسدود کرد ،هرموضوعی که در اون «هوی»باشه،اون موضوع نقش «اله»داره

در «لا اله الا الله»اول بایستی «اله»ها رو شکست، همه ی راه های پیش روی خود رو مسدود کرد ،بعد در همین حین به دنبال سبیلی باشیم به سوی خدا،خیلی از موضوعات در زندگی نقش «اله»دارند.هرموضوعی که در اون «هوی»باشه،اون موضوع نقش «اله»داره،فقط بت ها «اله»نبودند،فقط جن ها نبوند که نقش «اله«رو برای بعضی ها داشتند،خیلی از موضوعات مختلف در زندگی افراد نقش «اله»دارند برای اونها،چرا؟ چون در اون موضوع«هوی»هست،لذا آیه قرآن خطاب به این افراد میفرماید«أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ ...(فرقان 43)»«اله»شما «هوی»است.این «هوی»مسامحتا مفهوم «هوی»رو «همون مفهومی که میدونیم بگیم هوای نفس».این «هوی»میتونه در بسیاری از موضوعات وجود داشته باشه،در درس خوندن،در خانواده در شغل،وقتی اینجور شد شما اینها رو مانع میبینی، به سوی خدا.‌

هر موضوعی که در اون «هوی» نباشه، می تونه مانع نباشه

پس کی مانع نیست؟یا به تعبیری مگر انسان میتونه شغل نداشته باشه؟میتونه خانواده نداشته باشه؟بسیاری از این موضوعات ضروریات زندگی یک انسانه،چطور میتونن مانع نباشن؟ وقتی در اونها هوی نباشه.بریا اینکه اینها اله نشند،بایستی هوی رو ازشون گرفت والا وقتی ده تا اله در زندگی یک نفر وجود داشته باشه،اون موقع مسیر، مسیر«لا اله الا الله»نیست.‌

«لا اله الا الله»رو یک مفهوم ایمانی فقط نگاه نکنیم،یک مسیر حرکت ببینیم،

بله ما «لا اله الا الله»رو چگونه نگاه کنیم؟مثل یک مسیر حرکت.بچه ها دقت کنید!دوستان دقت کنید! «لا اله الا الله»رو یک مفهوم ایمانی فقط نگاه نکنیم،یک مسیر حرکت ببینیم،من بایستی مسیر «لا اله الا الله»رو حرکت کنم.‌

مسیر «لا اله»رو حرکت کنم تا فقط «الله»باشه.در نماز ها دعوت شدیم به این که بگیم »أشهد أن لا اله اله الله»شهادت یعنی موضوعی که درگیرش بودم،یعنی موضوعی که باهاش مواجه بودم موضوعی که درونش بودم.‌

«أشهد أن لااله الله»یعنی شهادت دادن به اینکه مسیر «لا اله الا الله»رو طی کردم، من که الان در نماز شهادت میدم «أشهد أن لا اله الله»یعنی یک قدم در مسیر «لا اله الله»جلو اومدم ،پس با این تعبیر نماز شکستن «اله» ها است

«أشهد أن لااله الله»یعنی شهادت دادن به اینکه مسیر «لا اله الا الله»رو طی کردم، من که الان در نماز شهادت میدم «أشهد أن لا اله الله»یعنی یک قدم در مسیر «لا اله الله»جلو اومدم،پس با این تعبیر نماز شکستن «اله» ها است.نماز به هم ریختن «اله»هایی است که در زندگی ما وجود داره.هر «الهی» که هست.بله ما در مسیر«لا اله الا الله»بایستی «اله» های زندگیمون رو بشکنیم،اینکه خداوند میفرماید ابراهیم(علیه السلام) برای شما اسوه ی حسنه ای هست یعنی شما بیایید مسیر «لا اله الا الله»رو حرکت کنید(البته این یکی از تعابیرش هست).همونجوری که ابراهیم(علیه السلام)رفت و اله ها رو شکست، شما هم اله های زندگی تون رو بشکنید.‌

آن چیز که داره زندگی یک فرد رو تنظیم میکنه،برنامه های زندگی او رو نظم میده و بر یک محوری قرار داده، او معبود اوست، لذا اله اوست؛ شغل، خواسته های مادی، امیال و ... آیا «اله» ما «الله» است؟

در قبال اله یکی از رفتارهایی که وجود داره عبودیت است.عبودیت به مفهوم هماهنگی.در زندگی ما به دنبال همآهنگی چی هستیم؟میگی من خودم رو با شغلم همآهنگ کردم،خودم رو با این خواسته های مادیم همآهنگ کردم،ممکنه فرد این اقرار رو نکنه ولی در عمل میبینی اینجوری شده.آنچیز که زندگیش رو داره تنظیم میکنه چیه؟امیال مادی او.آنچیز که داره زندگیش رو تنظیم میکنه،برنامه های زندگیش رو نظم میده و بر یک محوری قرار داده چیه؟اگر خداست؛«الحمدلله».هر چیزی غیر از خداست اون اله شماست.اون و باید بشکنی.‌

ما در قرآن دعوت شدیم به مسیر «لا اله الا الله»و بایستی مسیر«لا اله الا الله»رو حرکت کنیم. «لا اله الا الله»یک ایمانه،یک معارفه.شما این مسیر رو این مفهوم رو ابتدا در قلبت وارد میکنی،میگی من در قلبم دوست دارم این مسیر رو برم،به این باور دارم،که در هیچ چیزی بجزخد ا نباشه،در هیچ میل من بجز خدا نباشه،این یعنی باور «لا اله الا الله».بعد از ایمان عمل هست،عمل بر اساس ایمان،یعنی حرکت کردن در مسیر «لا اله الا الله».الذین آمنوا و عملوا الصالحات.پس ایمان باید بیاریم به این مفهوم،و باید وارد فضای عملش بشیم.‌

اتاق کنترل زندگی من، باید «الله» باشه

پس ما بایستی در زندگی مون به گونه ای حرکت کنیم که اله های زندگی مون بشکنه،این مطلب استنادات زیادی داره.یعنی چه کار کنیم؟یعنی بایستی دقت کنیم «تنظیمات زندگیمون بر اساس چه چیزهایی هست؟اتاق های کنترل زندگیمون کجاهاست؟جهت دهنده های زندگیمون چه چیزهاییه؟انچیز که موجب همّ و غم و تلاش ماست،انچیز که موجب سعی ماست چیه؟‌

میرم سر کار ؛چرا؟ میگی میخوام در آمدم بیشتر بشه پس ببین،کار تورو درآمدت داره تنظیم میکنه،اشتباست،جهت دهنده ی شغل تو پوله،اشتباه هست،اون پول «اله»تو هست،بخشی از سعی تو با اون تنظیم شده،اله چیزیه که ما با او همآهنگ میشیم،با او تنظیم میشم،میشه اتاق کنترل برنامه های ما.میگی میخوام خونمو بزرگ تر کنم، چرا؟‌

میگی خب حال میده دیگه،یا بالاخره فامیلامون بزرگتر کردند،یا از اینجور حرفا.اینها اله شماست،یک چیزی هست غیر از خدا داره زندگی شما،بخشی از زندگی شما رو تنظیم میکنه،مدیریت میکنه،شما بخشی از زندگی خودتون رو بر اساس اون هماهنگ میکنید،این میشیه اله،شما باید این رو بشکنی،من و شما باید این رو بشکنیم.‌

(اینها رو بعنوان مثال عرض میکنیم؛)آیا میشه وسعت پیدا کردنه خونه رو با خدا(با الله) تنظیم کرد؟ آیا میشه سعی و تلاش در شغل اقتصادی رو با خدا تنظیم کرد؟خدا تنظیم کننده ی این باشه.‌

خدا می تونه تنظیم کننده زندگی ما باشه؛ «إن اللهَ بِکُلِّ شیٍ قدیر»

اگر فلان فامیل من میتونه ،اگر فلان آدم میتونه،اگر فلان حس من میتونه،حتما خدا هم میتونه،اونجا که خداوند میفرماید «إن اللهَ بِکُلِّ شیٍ قدیر»یعنی بابا حداقل من رو به اندازه ی بقیه یه ذره بیشتر حساب کنید.اون رو،اون شیء رو،اون موضوع رو تنظیم کننده ی زندگیت حساب میکنی،من رو یه ذره بیشتر از اون حساب کن،در تنظیم کردن موضوعات زندگیت،«إن الله بکل شی قدیر»من به هرچیزی قادرم،به هر چیزی قادر ترم،پس در حوضوعات مختلف زندگی هرآنچیزیکه غیر از خداست،«إلا الله»است،یعنی میبینی قبل از «إلا الله»وجود داره،یعنی اله هست،هر آن چیزی که غیر از خداست،اونها میشن اله ما اگر اونها تنظیم کننده ی زندگی ما باشن.‌

اگه تنظیم کننده زندگیمون خدا باشه، در همه حال حامد هستیم، چه خداوند زیاد بده چه کم

ببین موضوع این نیست که فلانی برو در غار زندگی کن،همین خونه ای هم که داری بکوبش اصلا برو در بیابانها یه چادر بزن زندگی کن،موضوع این نیست.چه بسا انسانهایی که در غار زندگی میکنن اون غار اله شون هست،چون اصلاتنظیم این موضوع هم با خدا نبوده،اینکه این خونه ی وسیعش رو اومده کوچک کرده،این کوچک کردنه،تنطیمش خدا نبوده،تنظیمش غیر خدا بوده،تنظیم کنندش غیر خدا بوده،موضوع تنظیم کننده ی موضوعات و مقولات زندگی ماست،تنظیم کننده که خدا باشه اگر موضوعی از زندگی شما وسعت پیدا کرد شما اهل حمد هستی،اگر کوچک شد کمتر شد بازم شما اهل حمد هستی.‌

حمد در قبال شیء نیست،اینجاش خیلی پررنگ نیست، اینکه شما میبینی خدا داره ولایت میکنه ،وسعت میده،یا کوچکش میکنه،این ماجرا شما رو به حمد میکشونه

حمد در قبال چیه؟حمد در قبال شیء نیست،اینجاش خیلی پررنگ نیست،در مقابل اتفاقی که می افته،در قبال ولی موضوع هست.اینکه شما میبینی خدا داره ولایت میکنه ،وسعت میده،یا کوچکش میکنه،این ماجرا شما رو به حمد میکشونه،اینکه اله های زندگی مون ور بشکنیم،یعنی اینکه «هوی»نداشته باشیم در زندگیم مون. بله!معلومه که نباید هوی داشته باشیم در زندگیمون.معلومه که نباید موضوعات زندگی مون براساس «هوی» باشه.باید بر اساس الله باشه.‌

این که امورات زندگیمون رو بر اساس چی تنظیم می کنیم، بسیار مهمه، براساس هوی به یه پوست پرتغال پرداختن شرک هست.بر اساس الله به کاخ ها پرداختن توحید و رشد هست.

خود مصداق اینکه این شیء چی هست؟ مهم نیست اینکه بر اساس چیه این مهمه.اینکه الان شما،فلان ماشینت رو بهتر بکنی یا بدتر بکنی این خودش مصداقاً مهم نیست اینکه بر اساس چی داری تنظیم میکنی؟ این مهمه. ‌

براساس هوی به یه پوست پرتغال پرداختن شرک هست.بر اساس هوی به یه پوست پرتغال پرداختن جفاست.بر اساس الله به کاخ ها پرداختن توحید و رشد هست.‌

از موقعیت اله ها به سوی موقعیت الله حرکت کردن یک مسیر هست، فارغ از اینکه چقدر طول میکشه باید در این راه قدم گذاشت.باید عزم به حرکت در این راه کرد

بله عرض شد مسیر «لا اله الا الله»دو نقطه نیست،دو موقعیت نیست،یک موقعیت هست ، (نه اینکه یک موقعیت) اله ها و یک موقعیت الله.‌

بلکه از موقعیت اله ها به سوی موقعیت الله حرکت کردن یک مسیر هست، این مسیر ممکنه طولانی باشه،ممکنه یک عمر بطلبه ولی موضوع چیه ؟اینکه باید این مسیر رو رفت.‌

فارغ از اینکه چقدر طول میکشه باید در این راه قدم گذاشت.باید عزم به حرکت در این راه کرد،اینکه مقصد این راه ،انتهای این راه کجاست؟یا خیلی دوره یا ممکنه اصلا دست نیافتنی باشه برای خیلی ها،به این دلیل نبایستی انسان خدای نکرده،عزم حرکتش کم بشه یا بنا کنه که اصلا نباید رفت،نه باید این راه رو رفت تا هر کجاش که توفیق باشه،بیشترین توفیق برای کی بوده؟سید ما رسول الله(صلوات الله علیه).‌

«أشهد أن لا اله الا الله» یعنی؛ گواهی میدم که باید مسیر «لا اله الا الله »رو حرکت کنم

شما در نماز توصیه شدیم و حتی گاهی واجب شده به این موضوع که ذکر کنیم«أشهد أن لا اله الا الله»گواهی میدم که باید مسیر «لا اله الا الله »رو حرکت کنم.شهادت میدم این مسیر وجود داره،شهادت میدم خدایا در این فضایی که اله ها پر هستند مسیری به سوی تو هست،مسیر «لا اله الا الله»، من شهادت میدم شهادت میدم که در نمازم سعی میکنم که این مسیر رو قدم بردارم.قبول؟‌

«و أشهد أن محمدا عبده و رسوله»؛ به نوعی اقرار به داشتن یک الگوست،قبول کردن الگو بودن رسول الله (صلوات الله علیه)است

بلا فاصله بعدش اقرار میکنیم که چی؟«و أشهد أن محمدا عبده و رسوله»أللهم صل علی محمد و آل محمدو عجل فرجهم. شهادت میدم که کسی که توفیق پیدا کرد این مسیر رو کامل حرکت کنه،محمد است.کسی که تو فرستادیش،تو رسولش کردی برای اینکه بیا ظهور رو برپا کنه«لیظهره علی الدین کله»،کسی که تو اینجوری فرستادیش،شهادت میدم که او این مسیر «لا اله الا الله»رو کامل رفته.لذا او الگوی من است.شهادت دوم در تشهد نماز به نوعی اقرار به داشتن یک الگوست،قبول کردن الگو بودن رسول الله (صلوات الله علیه)است.‌

با عزم و توکل در مسیر «لا اله الا الله» حرکت می کنیم، با هدف قرار گرفتن در معیت رسول الله ص

پس در مسیر «لا اله الا الله»بایستی حرکت بکنیم به چه امید؟به امید توفیق در این مسیر،به امید اتمام این مسیر،به امید حرکت کامل در این مسیر،خدای نکرده نباید در دلمون اینگونه باشه که ما که حرکت میکنیم ولی بعیده.این نباید در دلمون باشه.،ما باید عزم کنیم ،(در اینکه باید عزم کنیم شکی نداریم)ما باید عزم کنیم میفرماید«فإذا عزمتَ فتوکل علی الله».توکل کنیم.به چه هدف بریم؟به هدف رسیدن و نزدیک شدن به الگوی این مسیر،الگوی این مسیر رسول الله(صلوات الله علیه) است،به هدف در معیت او قرار گرفتن«والذین معه»کسانی که میرند در معیت او.‌

اهل تصدیق باشیم یعنی قلبمون رو باز کنیم،دریچه ی قلبمون رو باز کنیم،معارف خدا رو به قلبمون وارد کنیم، مهر تایید بزنیم بگیم این درسته

ممکنه یه مقداری سخت باشه،ممکنه بندهای زیادی به ما گیر کرده باشه، باورمون رو درست کنیم در وهله ی ‌

اول.ایمانمون رو درست کنیم،قلبمون رو اصلاح کنیم،این موضوعات رو وارد قلبمون کنیم،دریچه ی قلبمون رو بازکنیم بگیم درسته،اهل تصدیق باشیم،بگیم درسته.‌

اهل تصدیق باشیم یعنی قلبمون رو باز کنیم،دریچه ی قلبمون رو باز کنیم،معارف خدا رو به قلبمون وارد کنیم، مهر تایید بزنیم بگیم این درسته،باید این جوری بود،من پاهام به زنجیر ها وصله،اگر دست و پامون گیره،نگیم درست نیست،اگر خدای نکرده،چیزی من رو گیر انداخته و مانع حرکتم شده،نگیم درست نیست،بگیم درسته من گیرم.‌

انسانها با تصدیق، مشمول نجات منجی میشن

انسانها با تصدیق، ولو در این حدی که عرض شد، مشمول نجات منجی میشن.این حتی در موضوعات اخلاقی هم وجود داره،واقعا از ته قلب اهل تصدیق باشیم ها!خداوند مثلا به کسی عرضه میشه که فلانی اینجوری باشه خوبه،این مدتها این فرد درگیر میشه نمیتونه اینجوری باشه،منجی نگاه میکنه قلبش چی میخواد؟قلبش واقعا این فضای منفی که درونش هست رو نمیخواداین فضای نور رو میخواد این فضای مثبت رو میخواد،منجی دست میآره نجاتش بده،حتی بدون اینکه خودش بدونه چی شد.لذا شما میبینید برای این فرد انابه مطرحه.میگه باشه در این فضاهای منفی گیر کردی؟قلبت رو بفرست.‌

با تصدیق کردن یک موضوع الهی، ولو به آن موضوع نتوانیم عمل کنیم، شبیه پرنده ای که پاهایش در زنجیر گیر کرده می شیم، خداوند انسانهای پرنده رو دوست داره ولو پرنده ای که در دام باشه،، منجی از جانب خدا دام ها رو باز میکنه.

یه مواقعی بنشین،یه موقع هایی کوچک،یه موقع هایی کوتاه،روزی چند دقیقه،بگو خدایا از فضای منفی پیرامونم خستم،دوست دارم قلبم بیاد به سمت تو،دوست دارم بیام به سمت تو،با این موضوع قلب رو روانه کن.خدایا من ندای داعی از سمت تو رو شنیدم،من صدای منادی رو شنیدم،پام گیره،ولی قلبم به سوی تو هست، منادی از جانب تو ندا داده و ما رو به سمت تو دعوت کرده،من قبولش دارم،من این راه رو قبول دارم،من این حرکت رو قبول دارم.من تایید میکنم این مسیررو،اشتیاق دارم به این مسیر،پام گیره.‌

در این صورت فرد میشه مثل یک پرنده،فردی که اینجوری در این فضا هستش و قلبش رو روانه میکنه و با خدا مناجات میکنه ، قیافش میشه مثل یک پرنده،،پرنده ای که پاش در تله ها گیر کرده،در دامها گیر کرده،نگاهش رو به بالاست،خدایا،من اشتیاق پرواز کردن دارم،صیادانی پام رو به زمین گیر انداختند، اله هایی من رو اسیر کردند،شیاطینی هوای نفسم رو تحریک کردند،خداوند انسانهای پرنده رو دوست داره ولو پرنده ای که در دام باشه،ما با این رفتار پرنده بشیم،منجی دام ها رو باز میکنه.منجی از جانب خدا.‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است