سطح حمد در ماجرای امام حسین ع در کربلاء


سطح حمد در ماجرای امام حسین ع در کربلاء

آمدن ملائکه به صحنه ی عاشورا آمدنه اجنه به صحنه ی عاشورا ؛ ضایع شدن اونهاست . نمی توانند از صحنه ی عاشورا عبور کنند؛ لذا امام ع اجازه حضور آنها را نمی دهند

بله ملائکه و گروهی از اجنه در روز عاشورا اومدند خدمت امام علیه السلام : آقا جان اجازه میدی بیایم در میدان شما را نصرت کنیم ؟اجازه میدی بیایم شما را کمک کنیم ؟نه ، نه . شما نیاید . چرا ؟ آمدن ملائکه به صحنه ی عاشورا آمدنه اجنه به صحنه ی عاشورا ؛ ضایع شدن اونهاست . نمی توانند از صحنه ی عاشورا عبور کنند . نمیتوانند توی صحنه ی عاشورا درجه ی رفتاریه باید و شاید را نشان بدهند . ملائکه یک بار تجربشون را پس دادند . ‌

ملائکه یک بار در ابتدای خلقت انسان اومدند به لحاظ دیده ها رفتند تا عاشورا در عاشورا قرار گرفتند ، نتوانستند تحمل کنند ؛ برگشتند به خدا اعتراض کردند .«أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ »، ملائکه سطح رفتارشون و درجه ی رفتارشون ارتفاعی نیست که بتوانند از عاشورا عبور کنند ؛ لذا امام علیه السلام بهشون می فرماد که شما نمی خواهد بیایید توی صحنه ؛ اجنه میاند ، شما نمی خواهد بیایید توی صحنه . فلان کس مسلمه ، مومنه ، امام علیه السلام می فرماد که شما نمی خواهد بیای توی صحنه . امام دوستش داره ، تو بیای توی صحنه تو ضایع می شی . فقط دور باش ، نزدیک ها نیا . اگه بیای توی صحنه ضایع میشی . درجات رفتار تو اینقدری نیست که توی این صحنه سرافراز بشی . ‌

این جوری فکر نکنیم که اگر ملائکه میامدند توی صحنه ی ، اگر اجنه می اومدند توی صحنه، اون مصیبت ها اتفاق نمی افتاد . نه می افتاد . واقعه ی کربلا «وانحر» هست ، مسیر به سوی کوثره اونم از نوع «وانحر» ، این باید بشه ، این نمیتوانه نشه

خوبه ملائکه بیاین توی صحنه ی عاشورا ، بعد از صحنه ی عاشورا دوباره برن به خدا اعتراض کنند . خوبه گروه جن بیان توی صحنه ی عاشورا بعد از صحنه ی عاشورا برند دوباره به خدا اعتراض کنند .این جوری فکر نکنیم که اگر ملائکه میامدند توی صحنه ی ، اگر اجنه می اومدند توی صحنه اون مصیبت ها اتفاق نمی افتاد . نه می افتاد . واقعه ی کربلا «وانحر» هست ، مسیر به سوی کوثره مسیر به سوی اونم از نوع «وانحر» ، این باید بشه ، این نمیتوانه نشه . لذا اگه کسایی که امام علیه السلام دوستشون داره ولی این سطح رفتاری را ندارند بیان توی صحنه خودشون را ضایع میکنند .‌

ماجرای واقعه ی کربلا ماجرای اعمال قوا نیست . ماجرای اعمال قوا به منظور برتری سپاه حق نیست . ماجرای واقعه ی عاشورا، ماجرای رفتارهاست . ماجرای تلاوت آیات و تزکیه هست

ماجرای واقعه ی کربلا ماجرای اعمال قوا نیست . ماجرای اعمال قوا به منظور برتری سپاه حق نیست . ماجرای واقعه ی عاشورا، ماجرای رفتارهاست . ماجرای تلاوت آیات و تزکیه هست . ‌

امام علیه السلام در حالی که اصلا به ابالفضل قوا عطا نمیکنه، او را وارد تعلیم کتاب و حکمت نمی کنه، به او می فرماد: از درون این 30 هزار لشکر، برو آب بیار. در این حال، ابالفضل علیه السلام حتی به فکرش خطور نمیکنه، ای کاش یک قوایی . ابالفضل علیه السلام در وجودش الحمد لله فوران میکنه.

آیا ابالفضل علیه السلام نمیتوانست بره یه نمازی بخوانه یه قوایی استفاده بکنه ، آیا قابلیتش را نداشت ؟ داشت . آیا این توان را نداشت ؟ نه . چرا ؟ چون امام علیه السلام نگذاشت . امام علیه السلام این توان را ازش گرفته .اصلا این توان را بهش عطا نکرد توی صحنه . ابالفضل با کرامت تره یا ملائکه ؟ ابالفضل علیه السلام در طبقات فضل بالاتره یا ملائکه ؟ شما میگی ابالفضل . ابالفضل علیه السلام اگر قرار باشه قوا اعمال بشه ، با قوا تره یا ملائکه ؟ شما می گی ابالفضل . امام علیه السلام میگه ؛ ابالفضل بدون هیچ قوا ، اصلا بهش قوا عطا نمیکنه . تو هنوز وارد تعلیم کتاب و حکمت نشدی . بدون هیچ قوا عصر عاشورا این سی هزار لشگر را میبینی ؟ بله از درون اینها برو آب بیار . این که ابالفضل علیه السلام حتی به فکرش خطور نمیکنه ، ای کاش یک قوایی . امام علیه السلام وقتی این را می فرماد ابالفضل علیه السلام در وجودش چی فوران میکنه ؟ الحمد لله . ‌

میریم ، میریم توی صحنه ، الحمد لله . الحمد لله به این تربیت ،الحمد لله به این امامت ، الحمد لله به این ولایت . ‌

لازمه ی حضور در صحنه کربلاء، گرفتن همه قواهاست

جناب ملائکه اگر بیای در صحنه ی عاشورا ، یعنی در کدام صحنه ؟ در صحنه ای که امام علیه السلام تمام قواهایی را که دارید میگیره ، لازمه ی حضور در این صحنه اینه که قواهای شما رابگیره ، همه ی قواهای شما را بگیره و هیچ قوای دیگه ای هم به شما عطا نکنه اگه از این صحنه عبورکنید، سرافراز میشید ؟ حامد باقی میمونید ؟ اهل تسبیح باقی میمونید ؟ بیای توی این صحنه خودت را ضایع کردی .‌

امام علیه السلام در مسیر به سوی کربلا در نزدیکیهای کربلا بوده ، به یک بنده خدایی میرسه به اسم عبید الله ابن مثلا فلان . از یارانشون میپرشه اون خیمه ها و اون اتراقگاه ها مال کیه ؟ میگن مال فلان . میگن کیه ؟ میگن دزد سر گردنه هست . میفرماد که (حالا قریب به این مضامین) حالا خب برید بهش بگید یه سر بیاد پیشه ما . میروند بهش میگند نمیاد . میگه منو با حسین کاری نیست . میرند به امام میگن نیومد . میگه خب ما میریم پیشش . خیلی عجیبه ها . بلند میشوند، میروند پیشش . میروند پیش خیمه ی اون . میگن فلانی تو دزدی، راه زنی ، سالها راه زنی کردی ، بیا با ما باش، راه ما هم شهادته . دقت میکنید . راه ما هم شهادته . نه این که بیا با ما باش، شاید تو کمک کنی ما بر دشمن غلبه کنیم . نه بیا با ما باش ، بیای با ما باشی، هم ما شهید میشم هم تو ولی تو بیا با ما باش . ‌

من ضمانت میکنم رسول الله صلوات الله علیه شما را شفاعت کنه . این آدمه نگون بخت حرف امام را نمی پذیره . به امام علیه السلام میگه که : من نمی توانم بیام ولی شما که داری به این صحنه میری ها و احتمالا این جنگ هم در پیشه و این اتفاق ها هم می افته ، من اینجا چند تا اسبه خوب دارم (مثلا یه سری اسب ها را اسم میبره که جزو اسبهای فوق العاده خوبه عرب بودند برای جنگ) این اسبها را به شما میدم . امام علیه السلام را میگه اسبهای تو را نمی خواهم ، نه در تو خیری هست نه در اسبهات، میره . من تو را میخواستم ، تو را می خواستم بیای توی صحنه . تو را می خواستم من را نصرت کنی که مثلا نگذاری دشمنان من را بکشند ؟نه بیای توی صحنه که رفتارت ارتقاء پیدا کنه . بیای توی صحنه حتما شهید خواهی شد . ولی رفتارت ارتقا پیدا کنه . ‌

اینقدر رفتاری مثل رفتار حمد، در تربیت های عاشورا مهمه که اصلا این موضوع که من الان بایستی بر دشمن غلبه پیدا کنم ، قوایی باشه تا همه را زیر و رو کنم ، در فکر یاران، خطور هم نمیکنه .

این قدر فضای رفتار، فضای ارتقای رفتار ارتفاع دارد، اینقدر رفتاری مثل رفتار حمد، در تربیت های عاشورا مهمه که اصلا این موضوع که من الان بایستی بر دشمن غلبه پیدا کنم ، قوایی باشه تا همه را زیر و رو کنم ، در فکر یاران، خطور هم نمیکنه . اگه در فکرش این خطور میکرد به میدان میرفت زرهش را از تنش در نمی آورد . زرهش را از تنش در میاره . شمشیرها را بزنید به بدنم من می خواهم حامد باشم . خیلی عجیبه !!‌

بگذارید شمشیرها ضربات شمشیرها به سرعت تمام جسمم را در بر بگیرند . من میخواهم حامد باشم . من میخواهم رفتارهای تربیتیم ارتفاع پیدا کنه . امام حسین علیه السلام در کودکی یه بار مثلا توی کوفه که بودند با امیرالمومنین علیه السلام یا مدینه بودند ، خاطرم نیست ، خشکسالی میشه . مردم شهری که خشکسالی شده بود، همه جمع میشوند میان خدمت امیر المومنین علیه السلام ؛ آقا جان خشکسالی شده ، مدتهاست همه جا کویر شده هیچ آبی نیست ، همه ی کشاورزی ها نابود شده بارونی نمیاد . امیر المومنین علیه السلام یکی از اطرافیانش را صدا میکنه، میگه برو خانه، حسین را بیار . امام حسین علیه السلام در اون زمان نوجوان بودند . امام حسین را میاره . میگه کلید مشکل شما، دست ایشونه . امام حسین دعا کن . امام حسین دعا میکنه . خدایا بارون بفرست . در کوتاه ترین زمان بارون میاد ، همه جا را بارون میگیره . امام حسین اینه .آیا نمیتوانستی در روز عاشورا دعا کنی بارون بیاد ؟ توی روز عاشورا قرار نیست این کار بشه . باید به ابالفضل علیه السلام گفته بشه که بدون هیچ قوایی سپاه دشمن را میبینی سی هزار نفر ، از درونشون برو آب بیار . جناب ملائکه تو میتوانی این جوری بیای توی صحنه ؟جناب جن میتوانی این جوری بیای توی صحنه ؟ اگه می اومدی توی صحنه تمام قواهات را امام میگرفت ، همه ی قواهایی که دست شماست به برکت امامه . قواهایی که دست ملائکه هست به برکت امامه علیه السلام . توی این صحنه، امام علیه السلام همه ی قوا ها را میگیره میتوانی بیای توی صحنه ؟ اگه بیای ضایع میشی . لذا امام علیه السلام میگه نه شما نیا ، نه شما هم نیا . ‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است