بدویم برای رفاقت با اباالفضل(علیه السلام). همین فضای عملی فاطمیت هست
بیا با ابا الفضل(علیه السلام) رفیق بشیم، یا میشه با ابالفضل(علیه السلام)رفیق شد؟
...پاداشش میشه اینکه آقا میشه با ابالفضل(علیه السلام)رفیق شد.والّا چرا چنین پاداشی نیست؟
ما یک زنجیر باز میکنیم،و شما بعدش میگی میشه با ابالفضل (علیه السلام)رفیق شد؟...
انسان وقتی وارد یک صحنه میشه، باید بدوه برای اینکه واردش بشه،بعد وقتی وارد شد به سرعت واجد صفات لازم برای اون صحنه بشه یعنی واجد تربیتهای اون صحنه بشه
در فضای تربیتی (آدم عرض میکنه دیگه)؛ انسان بایستی به سرعت موضوعات رو «رو هوا»بزنه، واردش بشه و واجدش بشه.وقتی وارد یک صحنه میشه،بدوه برای اینکه واردش بشه،بعد وقتی وارد شد به سرعت واجد صفات لازم برای اون صحنه بشه یعنی واجد تربیتهای اون صحنه بشه. مِنّومِن نکنه، نگه حالا که وقت بسیار است.الان به سرعت یک زنجیر باز کن،چرا؟میگی نمیدونم. الان باید اینرو باز کنم،حالا بعدش پی میشه نمیدونم.
همین زنجیر رو از پات باز میکنی ،بعد میگی بعدش چی شد؟میگن حالا برو سریع با ابالفضل(علیه السلام)رفاقت کنیم، میگه إه!خوب شد زنجیر رو باز کردم والّا نمیتونستم بدوم.
حالا بدویم برای رفاقت با اباالفضل(علیه السلام). همین فضای عملی فاطمیت هست.والّا فاطمیت همین جوری یک دفعه از آسمون اعمال نمیشه که،فاطمیت هم مسیر داره،اسبابی داره،کاروان امام حسین(صلوات الله علیه)یک مسیر رو حرکت میکنند یک اسبابی پیش میآد، مشمول فاطمیت میشند.
میگن آقا یک زنجیر باز کن به کی میگن،به اونی که در کوهستان اعمال صالح تلاش کرده،به اونی که در فاطمیت دویده،در کوهستان اعمال صالح سعی کرده،به نفس نفس افتاده.در کوهستان به نفس نفس افتادن،کاملا حس نفس نفس افتادن رو داره،میگه خیلی نفسم گرفته در این کوه.
میگن خب حالا یک دقیقه بشین.یک زنجیر باز کن.باز کردی؟ بله.
میگن میدونی چه اتفاقی افتاد؟
میگه؛ زنجیر رو باز کردم دیگه چی شد؟
فکر میکنه باید زنجیر رو باز کنه که بره، میگه باز کردم.حالا که زنجیر رو باز کرد به او میگن حالا میشه با اباالفضل(علیه السلام)رفاقت کنی.
من باید با نمازم یک قدم به ابا الفضل(علیه السلام) نزدیکتر بشم.
بعد نماز هاش رو هم میتونه دراین حال و هوا بخونه یعنی میره در این حال و هوا.نمازی در فضای رفاقت با اباالفضل(علیه السلام)،نماز میخونه میگه من یک گام به اباالفضل(علیه السلام)نزدیک تر شدم.نمازی در فضای صداقت با ابا الفضل(علیه السلام).بسیاری از نمازهامون در خلوت هاست،همه ی نماز هامون که در جَلوَت ها نیست،نماز های واجب رو عرض میکنم.وقتی میآم به نماز بایستم،میگم من با ابالفضل(علیه السلام)رفیقم،من میخوام جزء«اصدقاء»ایشون باشم،من باید با ایشون رو راست باشم.«صدیق»در فضای ساده یعنی یک رفیق رو راست.
در این کوهستان یه کسی که در این کوهستان اعمال صالح حرکت کرده میگه ،یه شخصی جلوی کاران هست که من انتخاب کردم با او رفیق باشم،یه رفیق رو راست.
میگن که در عاشورا برای این رفیق یه اتفاق خاصی می افته.حالا با این رفیق میشم ...ببینم چی میشه؟شنیدم هفت هشت روز دیگه خبرهای خوبی برای این آدم می افته.در نماز روراست با خودم به این نماز نگاه میکنم،یعنی من میخوام نماز بخونم، واقعا این نماز من رو یک قدم به ابا الفضل(علیه السلام)نزدیگتر میکنه؟من قراره با ایشون رفیق باشم،در کوهستان هستم دیگه،مگه در کوهستان اعمال صالح من با اعمال صالح بالانمیرم؟مگه ابا الفضل(علیه السلام)بالاتر نیست؟پس من باید با نمازم یک قدم به ایشون نزدیکتر بشم. اینجوری نمازم رو از دست ندادم.