..برخی همیشه تشنه هستند و همیشه مشتاق فراگیری هستند. باید به این مسئله بیشتر فکر کنیم.
من خودم مدتی هست که دارم به این موضوع فکر میکنم حالا مدتی هست که کمتر جلسه داریم یا کمتر دوستان رو میبینیم یا گاهی دوستان رو انفرادی میبینیم من خودم سعی میکنم وقتی دوستمون رو میبینم یک چند کلامی صحبت داشته باشیم، بیشتر به احوالاتش توجه میکنم ببینم که در چه حال و هوایی هست( البته دنبال گرفتن نقطه ضعف و اینها نیستم که بگم فلانی الان تو این نقطه ضعف رو داری ) دنبال این هستم که ببینم گیر کارمون کجاست؟ مثلا چرا ما در جمع مون افرادی، بچه ها نباید همیشه پیوسته رشد کنند و پیوسته بالا برن چرا این طور نیست؟ گیر کارمون چی هست؟
البته عرضم این نیست که رشد نیست یا مثلا ندید گرفتن فضای مثبت دوستان نیست بلکه این هست که خیلی باید بهتر باشه.
لزوم همراهی بیشتر دوستان با تغییرات در مسیر حرکت جمع
مثلا یکی از دوستان این هست که بچه ها کُند مسیر عوض میکنند. بطور مثال گفته میشه که خب بچه ها تا الان در این خط(line) میرفتیم، در این حال و هوا بودیم، این جوری بودیم، حالا خط مون رو عوض کردیم و میخواهیم این مسیر رو بریم. سه سال طول میکشه که این آدم از این فضا بیرون بیاد و بیاد اینجا. و اینجا هم میآد میگه قبلی بهتر بود. یعنی سه سال طول میکشه که از اون حال و هوا بیرون بیاد و بیاد اینجا.
مثلا بیشتر از یکی دو سال هست که بیشتر اومدیم در حال و هوای قرآن، یعنی قبلا بوده و بیشتر در حال هوای قرآن اومدیم. خب انتظار این هست که بچه ها بیان، سریع بیان در این فضا.
به محبت خدا به محبت خدا اینجوری بوده که تحقیق قرآنی ای نبوده که دست بر روی اون بگذاریم و خدا محبت نکنه و در اون مسیر باز نکنه.
یکبارش هم کافی هست ولی اگر من پنج بار این رو دیدم، ده بار دیدم دیگه باید این دغدغه من بشه که بابا اینجا یک خبری هست، باید اینجا بدوم، مثلا باید یک تحقیق قرآنی بردارم، این رو انجام بدم، این رو انجام بدم.
این خیلی مهم هست که واقعا یک چیز درونی ما رو بکشه و جلو ببره نه اینکه یک ساختار. مثلا شاید این توانمندی در ما وجود داشته باشه که بنشینیم و یک ساختار طراحی کنیم و در قالب اون ساختار و تشکیلات( حالا فضاهایی شبیه به این ) و اون ساختار من رو به یک فضایی بکشونه. نمیگم که این بد هست این قیمت داره و خوب هست ولی این که واقعا آقا صادق خودش بجوشه، اینجا یک چیزی در آقا صادق شکل میگیره که در هیچ جایی و در هیچ ساختاری شکل نمیگیره.
اگر ایشون یک چیزی در وجودش هست، در قلبش هست و اگر اون باز بشه و جرقه بزنه اونوقت چیزی میجوشه و اتفاقی می افته که در هیچ ساختاری اتفاق نمی افته. در حوزه و در دانشگاه اتفاق نمی افته. در قالب یک موسسه و تشکیلات اون اتفاق نمی افته.
این هم صحیح هست و ممکن هست که این هم باشه که نباید ساختاری باشه که اون جوش و خروش رو نا امید کنه. باید این ها رو اصلاح کنیم دیگه یعنی باید حواس مون به این موارد باشه.
مثلا فلانی میگه که آقا یک کاری باشه که ما هم انجام بدیم مثلا کار تحقیقاتی باشه بالاخره ما خیلی مشتاق هستیم ها! اصلا چه معنی داره؟ چه وضعش هست که شما راه انداختی.
میگیم باشه یک ده تا تحقیق بنویسید و به اون دیوار بزنید که دوستان بردارند و انجام بدن. اون فرد میاد میگه آقا به من بگو کدوم رو انجام بدم؟ میگم تو هر کدوم رو دوست داری انجام بده. میگه نه! شما باید بگی، اگر شما بگی ما یک جور دیگه انجام میدیم. میگم آقا هر کدوم رو دوست داری انجام بده مثلا اینها خوب هستند، این موضوع خوب هست و میگه باشه این رو انجام میدم. بعد میره و یک ماه میگذره دو ماه میگذره از آقای فلانی میپرسیم که از فلانی چه خبر؟ میگه رفت و یه دو سه باری هم بهش زنگ زدیم، خبری ازش نشد.
ببینید خواندن نماز ظهر و عصر چقدر سخت هست؟ میگیم خیلی سخت نیست حالا از اذان ظهر تا اذان مغرب بالاخره یک ده دقیقه ای رو باز میکنیم و این نماز رو میخونیم. میپرسیم خواندن نماز مغرب و عشا چی؟ میگیم یک ذره سخت تر هست ولی باز خوب هست. میپرسیم خواندن نماز صبح چی؟ میگیم خیلی سخت هست، خواندن نماز صبح به این راحتی نیست. ارزش نماز صبح معادل چندین برابر نماز های دیگر هست. اینقدر سخت هست که فکر میکنم در قران یکی از مصادیق بحث« قرآن الفجر » بحث نماز صبح هست.
خیلی هم قیمت داره و خدا همه ی نماز های واجب رو میگذاره یک طرف کفه ی ترازو و نماز صبح رو میگذاره در کفه ی دیگر ترازو. پس نماز صبح سخت تر میشه. بعد شما فرض کنید که مسجدی قرار گذاشته و گفته که نماز مغرب و عشاء بیایید مسجد و ما میریم حالا قرار گذاشته نماز صبح بیاد، نمیریم مثلا ده خط در میان میریم. حالا فرض کنید همین مسجد قرار بگذاره و بگه که نماز شب بیایید مسجد( همه یک ساعت و نیم قبل از نماز صبح بیایید مسجد میخوایم نماز شب بخونیم فرادی هم میخونیم ولی در مسجد بخونیم ) دیگه نمیریم، این یکی رو میگیم ببخشید، حالا نماز صبح واجب هست ولی اینکه دیگه واجب نیست. ما یک مقداری در فضای این رفتار هم هستیم.
البته این تذکرات رو هم که عرض میکنیم( حالا به نوعی تذکر چون خیلی هم در فضای تذکر نیستیم و داریم با هم صحبت میکنیم دیگه آخه بنده خدایی داشت غیبت میگرد و بهش گفتند آقا داری غیبت میکنی ها! گفت غیبت نمیکنم که دارم حرف میزنم) حالا ما هم تذکر نمیدیم که داریم حرف میزنیم. بله این از این جهت هست که إن شاء الله خداوند توفیق بده که یک شش هفت نفری از دوستان این مطلب درشون شکل بگیره و واقعا بجوشه، این جوش و خروش درونی ایجاد بشه.
مثلا این بحث برنامه ریزی که خدمت دوستان هم عرض شد همون موقع هم عرض کردیم که میتونیم یکی یکی بچه ها رو صدا کنیم که بیان و بنشینند با هم دیگه و ظرف نیم ساعت یک برنامه ریزی بکنیم و برن دنبال کارشون ولی مطلب این هست که بعدا میرن و باز اون برنامه رو عمل نمیکنند یعنی میرن دنبال کارشون.
لزوم داشتن دغدغه برنامه رشد
این دوست مون باید خودش قبل از اینکه یک برنامه ای رو شروع بکنه به اینجا برسه که واقعا به یک برنامه نیاز داره و واقعا میخواد در یک برنامه ای باشه. به یک برنامه رشد نیاز داره. نه اینکه به رشد نیاز داره ها! بلکه به یک برنامه رشد نیاز داره و این دغدغه ی او بشه و برای رسیدن به این برنامه رشد زحمت بکشه. برای اینکه این برنامه رشد رو بدست بیاره تلاش کنه، زحمت بکشه. خیر باشه خیلی مصدع نشیم.