تابعان ذکر، کسانی هستند که قبلش دغدغه ذکر دارند جستجوگر ذکر بودند کسانی که قلبشون و فطرتشون آماده است؛ قلبشون بسته نیست؛ کسی که قلبش بسته باشد، نمیتواند دنبال ذکر راه بیافتد؛
طبق برخی از آیات، بعضیها قلبهایشان بسته شده است. اگر قلب بسته و مسدود شده باشد، نمیتواند دنبال ذکر راه بیافتد؛
تابعان ذکر کسانی هستند که دریچه قلبشان باز است؛ باز به سمت کجا؟ به سمت دنیا؟ نه به سمت بالاها، به سمت آسمانها؛ ولو اینکه ذکری در قلبشان مطرح نیست و یا کمرنگ مطرح شده ولی جلوی اخبار دیگر را میگیرند؛ بین قلبشان و دنیا دیوار میچینند و دریچه قلبشان را به سمت بالا میگیرند و انتظار میکشند و انتظار ذکری از ارتفاعات، اگر ذکری از ارتفاعت به آنها برسد دنبالش راه میافتند .
اگر کسانی قلبشان بسته باشد و ذکری فرا رسد، ذکر را نمیپذیرند چونکه اصلا ذکر وارد قلبشان نمیشود؛ یکی از مهمترین مکانهای فرود ذکر، قلب انسانهاست، ذکر وارد قلب شده و قلب رو به اطمینان میرساند، قلب را به آرامش میکشاند: َالا بذکر الله تطمئن القلوب.
پس تابعان ذکر، دغدغهمندان و جستجوگران ذکر خدا هستند، از بیخبری ناراحتند، اینکه در دنیا گرفتار شدند، ناراحتند، به دنبال خبری هستند، به دنبال خبری از ارتفاعات، خبری از او. مدتها در این حال و هوا زندگی میکنند و وقتی این ذکر به آنها میرسد، دنبال آن راه میافتند، کسی که این حال و هوا را نداشته باشد وقتی خبری به او برسد به کجا راه بیافتد؟ دنبال چی چیزی راه بیافتد؟ حرکت نخواهد کرد.
وقتی خبر به آنها میرسد قلبشان آرامش پیدا میکند پس یعنی وقتی خبر و ذکری در کار نباشد، آرام و قرار ندارند، میفرماید: الا بذکر الله تطمئن القلوب، قلبشون فقط با ذکر الله آرام میشود، تا موقعی که ذکر به آنها نرسد، آرام و قرار ندارند؛ پس کسانی که به خاطر بیذکری، به خاطر دسترسی کمتر به ذکر، ناآرامند، دغدغه دارند که: «چرا ذکر نیست»، حالا وقتی ذکر به آنها رسید آرامش پیدا میکنند و قلبشان آرام میشود، در نتیجه به دنبال ذکر راه میافتند.
ای یس، قرآن رو بردار و برو پایین، کسانی حال و هوایشان، اینگونه است، برو سراغ آننا، به آنها خبر برسان و اجازه بده دنبال آن خبر راه بیافتند، سردرگماند، دغدغه دارند ولیکن سردرگماند، به آنها خبر برسان و بگذار حرکت کنند. اگر برای این افراد مطرح کنی، برای کسانی که دغدغه ذکر دارند آنها به این ذکر بها میدهند و دنبال این ذکر راه میافتند، برو و دست آنها را بگیر و بالا بیاور.
تابعان ذکر کسانیاند که در ابتدا، سرهایشان رو به بالاست یعنی جستجویگر اخبار بالاترها هستند ، در مورد آن قوم هم که انذار را نخواهند پذیرفت خداوند میفرماید إِنَّا جَعَلْنَا فىِ أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِىَ إِلىَ الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ، ما به زور سر اینها را میگیریم و بال میکشانیم. سر آنها را به زور غل و زنجیر رو به بالا میآوریم؛ فلذا شاید بین آیه 8 و مقدمه تابعان ذکر و حال و هوایشان ارتباطی بدین شکل وجود داشته باشد.
خشیت از رحمان، محبت چشیدن بدون دیدن دست محبت کننده و بزرگ شمردن آن
و خشی الرحمنَ بالغیب، ویزگی دیگر آن افراد، که دستشان را خواهی گرفت و بالا خواهی آورد «خشی الرحمنَ بالغیب» است. بواسطه الرحمن و به خاطر الرحمن به خشیت کشیده شدهاند، خشیت بالغیب، جالب است که خداوند در اینجا میفرماید الرحمن، یعنی آن افراد، محبتها را دیدهاند، محبتها را چشیدهاند، ولی محبتهایی که از جانب غیب بوده است؛ به تعبیر دیگر، دست محبت کننده را ندیدهاند؛ محبت دیدهاند، آثار محبتها را چشیدهاند، ولی محبت کننده را ندیدهاند، آثار رحمت را چشیدهاند ولی اعمال کنند رحمت را ندیدهاند، آنقدر این محبتها را دیدهاند و آنقدر این محبتها برایشان پررنگ بوده که به خشیت کشیده شدند، قلبشان به خشیت کشیده شده است اینها، آماده شدهاند، انسانی که به خشیت کشیده میشود، آمادگی پیدا میکند. آن محبتها را دیدهاند و برایشان پررنگ جلوه نموده ولو اینکه دست محبت کننده برایشان، غایب بوده ولی محبتها برایشان پررنگ جلوه کرده، در قلبشان آن محبتها بزرگ جلوه کرده و از بزرگی آن محبتها، قلبشان به خشیت کشیده شده است آنهادیگر بستری آماده دارند، بستر آمادهای برای اینکه اگر برایشان، آیهای، ذکری، قرآنی مطرح شود، خاشع باشند و متصدع شوند. در اینباره قرآن میفرماید اگر آیهای بر کوه نازل شود، از خشیت الله خاشع و متصدع میشود، به سبب خشیت الله، خاشع و متصدع میشوند یعنی خشیت الله مقدمهای برای خشوع و متصدع شدن است. مِن خشیت الله، به لحاظ زمان مقدم بر خشوع و تصدع است، اینها قلبشان، آماده پذیرش شده است، محبتها رو دیدهاند و آماده شدند ولو اینکه محبتها برایشان غیبی بوده ولیکن آنرا بزرگ شمردهاند، باور داشتند که این محبتها از جانب کسی است که از جانب غیبه.
پیگیری صفات تابعان ذکر در ماجرای رجل یسعی
مطرح شد که از ویزگیهای تابعان ذکر، جستجوگر ذکر بودن است؛ در فراز بعدی یعنی فصل اول سوره یس، بحث رجل یسعی میتواند بیانگر صفات و ویژگیهای تابعان ذکر باشد. «رجل یسعی»، کسی که در حال سعی کردن است. جالبه، تابعان ذکر و خشی الرحمن را میشود در رجل یسعی دنبال کرد. از ویژگیهای صفاتی رجل یسعی، اهل سعی بودن است.
رجل یسعی اهل معیارهای زیباست
ویژگی دیگر او، اهل معیارهای زیبا بودن است. چرا که میگوید: «اتبعوا من لا یسئلکم اجرا»، از کسانی که از شما اجری نمیخواهند پیروی کنید، در ظاهر، معیارهایی ساده و دلنشین، معیارهایی که با وجدان و قلب سازگارند، «از اینها چرا تبعیت نمیکنید»، «از اونها تبعیت کنید» و «هم مهتدون»، اینها هدایت شدهاند. هدایت برای او پررنگه و به دنبال کسی که هادی هست حرکت میکند «وهم مهتدون» اینها هدایت شده هستند.
رجل یسعی به دنبال مهدی و دعوت کننده به سوی اوست
میتوان مهتدون را در کنار مهدی بررسی نمود. اینها مهدی هستند رجل یسعی براحتی از مهدی پیروی میکند، برایش مهدی مهم است، هم برای خودش مهدی مهم است و هم دیگران را به سوی مهدی دعوت میکند. میگوید چون آن رسولان مهدی هستند، دنبال آنها راه بیافتید، این استدلال خیلی زیباست، چرا دنبال آنها راه بیافتد: چون مهدی هستند دنبالشان راه بیافتید. چرا دنبال آنها راه بیافید؟ «اتبعوا المرسلون»: چون رسول هستند و از بالاها آمدهاند و از بالاها خبری دارند دوباره میفرماید: «اتبعوا»، میتوانست هر دو جمله را با هم بگوید: من لا اسئلکم اجرا و یا الذین لا یسئلکم اجرا، ولی میفرماید: «اتبعو المرسلون» «اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون»، تبعیت کنید. برای تبعیت کردن چند تا ملاک برای او معیار است: اینکه آنها رسول باشند از بالاترها آمد باشند و ویژگیهایی داشته باشند: لا یسئلکم اجرا، اجری نمیخواهند، این موضوع برای او پررنگ است.
رجل یسعی، دعوت کننده به سوی رسول الله ص و اهل بیت ع
نکته دیگر اینکه شاید بتوان گفت که اتبعوا المرسلین، تبعیت از رسولان است و «اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون» هم میتواند شامل مرسلین باشد و هم کسان دیگری که توسط رسولان هدایت شدند رانیز در بر داشته باشد. اتبعوا المرسلین اتبعوا من لا یسئلکم اجرا و هم مهتدون، هم رسولان باشند و هم کسانی که بواسطه رسولان هدایت شدند و در قبال رفتارهایشان از دیگران اجری نمیخواهند، یعنی دامنه فراز دوم بزرگتر از مرسلین است یعنی به عنوان مثال رسول الله ص و دامنهای بزرگتر از ایشان یعنی اهل بیت ع که رسول نیستند ولی هدایت شده و مهدی هستند و بواسطه مهدی بودنشان میتوانند هدایت کننده باشند ولی برای این کارشان اجری نمیخواهند، خود رسولان هم این ویژگی را دارند. در ظاهر امر اینگونه برداشت میشود که رسولان این ویژگیها را دارند و شاید کسان دیگری هم هستند که به واسطه رسولان این ویژگیها را پیدا میکنند.
ملاکهای زیبا در عبودیت
در ادامه میفرماید که « وَ مَا لىَِ لَا أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنىِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون»، برای عبودیت خدا دلیلهای او خیلی جالباند توجه به فطرت و توجه به آینده توجه به عاقبت، توجه به قیامت؛ چرا خدا را عبادت کنم؟ خودش جواب میدهد که چگونه خدا را عباد ت نکنم کسی که من را فطر کرده است در اینجا او به به فطرتش توجه می کند و به سوی او برمیگردم در اینجا به مرگ، قبر و قیامت توجه دارد یعنی از فطرت و از مرگ و قیامت غافل نیست توجه کامل دارد.
رجل یسعی قائل به عزیز بودن خدا
حال و هوا رجل یسعی اینگونه است: ءَ أَتخَِّذُ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَانُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنىِّ شَفَعَتُهُمْ شَيًْا وَ لَا يُنقِذُونِ، به پایینتر از الرحمن نمیتوانم توجه کنم، چرا؟ چون او الرحمن است، او با جنبه ارحمانیاش با من برخورد کرده و بسیار بالاست بالاتر از همه. اینکه میفرماید اگر الرحمن بخواهد ضرری به من برساند کسی نمیتواند کاری بکند یعنی الرحمن را عزیز می داند یعنی قائل به این است که الرحمن العزیز هم هست، با رحمتهای الرحمن مواجه هست از رحمتهای الرحمن و الرحیم بهرهمند هست و او را عزیز میداند، بسیار عزیز میداند، بالاتر از همه. قائل بودن به اینکه کسی که این همه محبتها رو به من کرده کسی که از سفره رحمانیاش بهرهمند شدم، بسیار عزیز است و از همه بالاتر است. او بسیار مهربان است، الرحمن و الرحیم است. سفره محبتها پهن میکند ولیکن بسیار بالاست عزیز است در اوج عزت است، اگر چیزی را نخواهد کسی نمیتواند مقابلش بایستد، اینکه با رحمانیتاش آمده پایین و سفره محبتها پهن کرده دلیل بر ضعفش نیست دلیل بر پایین بودناش نیست او بسیار عزیز است و درحال عزت این پایین، سفره محبت پهن کرده است.
رجل یسعی مایه برکت و عامل قوام قوم خود
رجل یسعی برکت قوم بود خداوند به خاطر رجل یسعی به قوم توجه داشت لذا میفرماید که وَ مَا أَنزَلْنَا عَلىَ قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ مَا كُنَّا مُنزِلِينَ. اینجا برداشت رایج این است که برای نابود کردن آنها نیازی به لشکری از آسمان نبوده است و آنها فقط با یک صیحه نابود شدند. تعبیر دیگر اینکه «مِن جُندٍ مِّنَ السَّمَاءِ» سربازانی و یاورانی از آسماناند، ما تا الان این قوم را نصرت میکردیم رجل یسعی که از بینشان رفت دیگر نصرتشان نمیکنیم دیگر کمکشان نمیکنیم، خدا از این قوم رو برگرداند، خدا نصرت و توجهاش را از این قوم برداشت «و ما کنا منزلین» دیگر بر این قوم چیزی نازل نمیکنیم، نازل کردن برای این قوم، نصرت کردن این قوم، اینکه از آسمان کسانی بیایند «جند من السماء»، اینکه از بالاها یه چیزهایی برایشا نازل کنیم، به خاطر رجل یسعی بود، ما گمشدهمان را پیدا کردیم دیگه چیزی براشون نازل نمیکنیم، کسی را که دنبالش میگشتیم پیدا شد، انگار خداوند میفرماید که من کارم با این قوم تمام شد کسی را که میخواستم پیدا کردم.
یس قرآن را بردار و پایین برو، برو سراغ این قوم تو از مرسلین هستی یعنی قبل از تو هم رسولانی بودند و آنها را به سوی اقوامی فرستادهایم. قرار است کارهایی انجام شود، تو هم به سراغ این قوم برو، قرار است کسانی را پیدا کنیم و بال بیاریم، وقتی آن افراد را بالا آوردیم دیگر با آن قوم کاری نداریم، دیگر نه چیزی برایشان ارسال میکنیم، نه نصرتشان میکنیم، نه کسی را از بالا سراغشان میفرستیم، مهم پیدا کردن آنهاست، برو سراغشان تا آنها را پیدا کنیم ولو یک نفر. خداوند چرا این مثال را مطرح میکند، چرا بلافاصله بعد از بحث اصلی سوره، میفرماید «و اضرب لهم مثلا»، یک مثال برایشان بزن ما سه رسول را فرستادیم و آنها تکذیبشان نمودند، ما سه رسول را فرستادیم یک نفر رو بردیم بالا، آن یک نفر را که میخواستیم پیدایش کردیم و او را بردیم بالا، جایی که خودش هم تصوری از آن نداشت و قابل توصیف نیست او را که پیدا کردیم دیگر نه کسی را به سوی آن قوم فرستادیم و نه چیزی بر آن قوم نازل کردیم. پس رجل یسعی باعث قوام، برکت، توجه خدا، نزول نعمتهای آسمانی، ارسالهای آسمانی، محبتهای خدا، نصرت خدا و موجب نزول هدایتها به آن قوم بود. بله محصول از نگاه خدا با محصولی که بسیاری از انسانها به آن توجه میکنند تفاوت دارد «جند من السماء» بفرستیم «منزلین» باشیم که رجل یسعی را پیدا کنیم وقتی که او را پیدا کردیم دیگر کاری نداریم، رسول الله ص برو این قوم را انذار بده ولی از اول بدان که برای اینها فرقی ندارد چه انذار بدهی یا انذار ندهی آنها نمیپذیرند، خوب چرا پس انذار بدهیم، چون یک افرادی هستند یه حال و هوای خاصی دارند قراره آنها را پیدا کنیم و بالا ببریم.
وظیفه محور بودن، درسی زیبا از قصر یس
یکی دیگر از زیباییهای مطرح در سوره یس، بحث وظیفه محور بودن است. یس قرآن رو بردار و برو پایین قرار است که یک کارهایی انجام بدهی، برو سراغ اون قوم و انذارشان بده، جالب است، خداوند صریحا میفرماید که برو انذارشان بده «لتنذر قوماً» به خاطر اینکه آنها را انذار دهی و آنها انذار شوند، پس این وظیفه رسول الله ص است ولیکن خداوند میفرماید که اگر انذار دهی یا انتذار ندهی فرقی ندارد، آنها ایمان نمیآورند، جالب است ای رسول، تو وظیفه داری که بروی و این کار را انجام دهی، ولی چه انذار دهی یا ندهی، اکثر آنها ایمان نمیآورند، هر کسی باشد میگوید که خوب اگر انذار نمیگیرند پس انذار دادن فایدهای ندارد پس انذار نمیدهم. خداوند میفرماید که تو باید انذار بدهی وظیفه تو این است. وظیفه محور بودن، در رأس این موضوع، رسول الله ص و به پیروی از ایشان ما شیعیان و محبان ایشان، انسان باید وظیفهاش را بشناسد و دنبال کند، (آقا من اگر این کار را انجام دهم چه میشود، اگر انجام دهم فایدهای ندارد، اینکه اینجا نتیجه ندارد، اینجا اینطور و آنطور میشود)، جالب است، رسول الله ص ان قلت نمیآورند که خدایا اگر انذار بدهم یا ندهم فایدهای ندارد، اصلا برای چی انذار دهم؟ پس معلوم است که رسول الله ص وظیفه محور رفتار انجام میدهند و در عمل به گواهی تاریخ، رسول الله ص اینکار یعنی انذار ادن را انجام دادند یعنی خداوند به ایشان وظیفهای سپرد و از قبل هم گفت که اگر اینکار را انجام هم بدهی برای آنها فایدهای ندارد و رسول الله ص هم با علم به این موضوع رفت و اینکار را انجام داد، سواء علیهم اانذرتم ام لم تنذرهم لا یومنون، سواء یعنی مساوی است چه به آنها انذار بدهی یا ندهی برای آنهها مساوی است ولی تو اینکار رو انجام بده و رسول الله ص اینکار را انجام دادند. این درسی است عالی از سوره یس، انسان وظیفه خدایش را بداند و آن را دنبال کند. خدایا تو به من گفتی اینکار را دنبال کنم و من نیز انجام دادم، خوب نتیجهای حاصل نشد و فایدهای نکرد. خدایی که این وظیفه را قرار داده عالِم به نتیجه هم هست خدایی که رسول الله را برای انذار آن قوم فرستاد عالم به این موضوع هست که انذار دادن یا ندادن برای ان قوم مساوی است و این را هم برای رسول الله ص مطرح نموده که ای رسول بدان که رفتی انذار دادی و دیدی انذاردادن برای آها فایدهای نداشته بدان که من از قبل میدانست که برای آنها انذار دادن فایدهای ندارد و با علم به این موضوع گفتم که برو و انذار بده. این مطلب در مورد رسولان هم هست در ماجرای اون سه رسول هم هست به رسول اول گفته میشود برو و آن قوم را انذار بده هدایت کن ولی قوم، او را تکذیب میکنند و ایمان نمیآورند بعد به رسول دوم گفته میشود برو و انذار بده، رسول دوم نمیگوید خوب مگر رسول قبلی رفت فایدهای داشت، آنها قبول نکردند، من دیگر چرا بروم، رسول سوم تو هم برو. وظیفه محور بودن، در نظام خدایی وظیفه محور بودن، وظیفه خدایی را شناختن و به دنبال آن رفتن، بدون ان قلت بدون قرولند و با تمام وجود، مثل رسول الله ص، با تمام وجود حرکت کردن برای انجام دادن وظیفهای که خدا بر دوش انسان قرار داده است.
تفاوت نگاه خداوند به محصول با نگاه انسانها
نگاه خداوند به محصول با نگاه انسانها فرق دارد، این معرفت هم از زیباییهای قصر یس است. وقتی وارد قصر یس میشویم در کنار زیبایی وظیفه محور بودن این مطلب نیز جلب توجه میکند. اینکه میروم و قوم را انذار میدهم و ان شاء الله که همه قوم یا اکثرشان انذار را میپذرند و ایمان میآورند ولی نه اکثرشان ایمان نمیآوردند، اصلا برایشان فرقی ندارد که تو انذار بدهی یا انذار ندهی، خوب اون وقت جا دارد گفته شود که پس چرا بروم انذار بدهم و این همه دردسر و دشمن برای خودم درست کنم. انذار بدهم تا یک تعداد آدمهای انگشتشماری را پیدا کنم که دنبالشان میگردم همینکه آنها پیدا شدند، برای من قیمت دارد. انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب، یک تعداد آدمهای معدودی هستند که یک ویژگیهایی دارند، این موضوع در ماجرای سه رسول کاملا پیداست خدا، رسول اول را فرستاد و قوم تکذبش کردند رسول دوم را فرستاد و قوم تکذبش کردند رسول سوم را فرستاد قوم او را هم تکذیب کردند و با او هم رفتار درستی نداشتند آنقدر رفتارشان ناصحیح بود که خدا قوم را عذاب کرد ولی یک محصول داشت که برای خدا خیلی قیمت دارد اگر ما با دید معمول نگاه کنیم میگوییم که رفتار این رسولان فایدهای نداشت آخرش هم که قوم عذاب شدند ولی از جانب خدا کار نتیجه داشت، پیدا کردن رجل یسعی، درست است که فقط یک نفر از قوم آمدند ولی خدا هم دنبال همان یک نفر میگشت انچنان که انگار دنبال گمشدهای میگشت و او را پیدا کرد، برای همین هم، دنبال همان نفر راه میافتد و میرود و داستان سه رسول را رها میکند. سه رسول ارسال کنیم تا یک نفر را پیدا کنیم و ببریم پس نگاهمان به محصول و نتیجه باید نگاهی خدایی باشد. حتی در ماجرای رجل یسعی خود رجل یسعی هم نگاهش به محصول، نگاهی خدایی است. ممکن است کسی بگوید که رجل یسعی میخواست از رسولان حمایت کند ولی حمایتش فایدهای نداشت، او را کشتن و عملش فایدهای نداشت. ولی از نگاه خدا فایده داشت از نگاه خدا تلاش رجل یسعی فایده داشت. نگاه خداوند به نتیجهها نگاهی فراتر از دنیاست لذا میفرماید قیل ادخل الجنه و او گفت قال یا لیت قومی یعلمون، قوم نمیدانند، خبر ندارند، اطلاع ندارند، اینجا چه خبره؛ داخل پرانتز عرض کنیم که یکی از کلامهایی که یاران امام حسین ع میتوانند نسبت به دیگران داشته باشند این است که ای کاش میدانستید اینجا چه خبر است. آنقدر تتیجه در اینجا بزرگ است که رجل یسعی نمیتواند آن را بیان کند. گفته او که «بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین»، توصیف ماجرا نیست دو تا اتفاق است که برای ایشان افتاده است و به خاطر غفران رب و قرار داده شدن از مکرمین، او آمده جاییکه شما اصلا نمیدانید آنجا چه خبر است. آنچیز به زبان نمیآید باید بیایید و ببینید، نمیتوانم توصیفش کنم ای کاش میدانستید که بواسطه اینکه من را دچار مغفرت کردند و به من کرامت نمودند. من را وارد بهشتی کردند که نمیشود توصیفش کرد فقط اینقدر میتوانم بگویم که ای کاش میتوانستید بدانید، ای کاش خبری از اینجا داشتید برای خودش هم خیلی بزرگ بوده و خودش هم نمیدانسته است و تازه مواجه شده اینجا کجاست. آنقدر برایش بزرگ بوده که میخواهد بگوید که حالا که من آمدهام اینجا پس حتما رب من من را مورد غفران قرار داده، اینها به خاطر غفران رب و کرامت رب هست من یک جایی هستم که ای کاش شما میدانستید که اینجا چطوری است .
ارتباط بین العزیز و ماجرای سه رسول
بله یه نکته دیگه در مورد سوره یس خداوند در آیه 14 می فرماید إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيهِْمُ اثْنَينِْ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِث خداوند می فرماید که ما دو رسول به سوی اون قوم فرستادیم اونها اون دو رسول رو تکذیب کردند جالبه خداوند نمیفرماد که سومی رو ارسال کردیم سومی هم رسول است ولی علت ارسالش معلوم هست فعززنا بثالث دو نفر رسول رو فرستادیم و سومی رو فرستادیم تا اونها رو عزیز بداریم اولا ماجرای العزیز یادمون باشه دو رسول اومدند و سومی مرتبط با العزیز سومی به خاطر العزیز. این یه نکته که بعدا در موردش صحبت کنیم.
ارتباط سوره یس و قلوب انسانها
یه نکته دیگه در مورد قصر یس بحث ارتباط این ماجرا با قلوب انسانهاست. یس قلب قرآن نازل شده بر قلب رسول الله ص اثرگذاری از درون قلب انسانها یعنی کسانی با یس همراه میشند که تحول قلبی داشته باشند و تحول و تغییر از قلبشون آغاز بشه