توفیق در جبهه ی حق انحصاراً دست خداست، برای بودن در فضا « ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّه »؛ باید به دنبال برنامه های خدایی باشیم
برای بودن در فضا « ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّه » چکار کنیم ؟بایستی بدنبال برنامه های خدا باشیم ، ببینیم خدا چه برنامه ای داره . خدا در جبهه ی حق توفیق را منحصر کرده در خودش ، در جبهه ی حق توفیق انحصارا دست خداست ، هر چیزی که اسمش توفیقه ، هر چیزی که شما می تونی بهش بگی موفقیت ، سرافرازی ، انحصارا دست خداست ، چه در موضوعات مادی ، چه در موضوعات معنوی ؛ توفیق در جبهه ی حق انحصاراً دست خداست .
یه کسی میاد تابلو بر میداره میگه من هم از جبهه ی حق هستم ، من هم در جبهه ی حق هستم ، لباس فرم جبهه ی حق را به تن میکنه ، حرف های اونها را سعی میکنه بزنه ، خب میشه ذیل آیه ی « وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّه» دیگه در زندگیش ، زندگی مادی و معنوی بایستی حواسش باشه ، در زندگی اجتماعیش ، اقتصادیش ، فرهنگیش ، معنویش ، بایستی حواسش باشه « وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّه» .
برنامه های خدا را باید در لیله القدر جستجو کرد و با آن هماهنگ شد؛ در جبهه ی حق، فقط در برنامه ی خدا توفیق هست
پس باید ببینه برنامه ی خدا چیه . بره در لیله القدر جست و جو گر برنامه های خدا باشه ، جست و جو گر برنامه های خدا برای زندگی مادیش، معنویش ، اجتماعیش، اقتصادیش ، جست و جو گر برنامه های خدا برای کل زندگیش و موضوعات متصل به زندگیش . و سعی کنه خودش را با برنامه ی خدا منطبق کنه ، چون در جبهه ی حق فقط در برنامه ی خدا توفیق هست.
در حاشیه عرض کنیم ، چرا گاهی در طول تاریخ که نگاه میکنیم در ظاهر در جبهه ی حق در بین مومنین ، مسلمین ، توفیق کمتر بوده ؟ چون اینها فقط تابلوی جبهه ی حق را ور داشتن ، منطبق با برنامه های خدا عمل نمی کنند ، بدنبال برنامه ی خدا نیستند . تابلو بر داشتند ما مومن هستیم ، ما مسلم هستیم ، ولی خودشون برنامه دارند ، به برنامه های خودشون عمل میکنند . چه در زندگی های فردیشون ، چه در زندگی های کلان جامعه و اجتماعی .
اگه در زندگیمون نشانه ای از برنامه ی خدا هست به اون بها بدیم ؛ سعی کنیم خودمون را ، برنامه ی زندگیمون را با اون برنامه تنظیم کنیم
به استناد «وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّه » بایستی منطبق با برنامه ی خدا رفتار کرد تا توفیق حاصل بشه . لذا بایستی جست و جو گر برنامه های خدا باشیم ، نشانه هایی از برنامه های خدا . اگه در زندگیمون نشانه ای از برنامه ی خدا هست به اون بها بدیم ؛ سعی کنیم خودمون را ، برنامه ی زندگیمون را با اون برنامه تنظیم کنیم . اون رو برنامه ی زندگیمون قرار بدیم . بی تفاوت از کنار نشانه های خدا نگذریم .
فلانی میگه من مثلا در این موضوعات حس میکنم خدا حتما یه برنامه ای داره ، اِ ، یعنی به یه نشانه ای رسیدی که خدا یه برنامه ای داره ؟ پس باید سعی کنی خودت را با اون برنامه تنظیم کنی و الا بدان ، «توفیقی» نیست ، حتی شاید توبیخ باشه .
فلانی میگه مثلا من توی این جلساتی که در مورد فلان موضوع تحقیقاتی داشتیم ، میگه مثلا مطالب قابل توجهی هستش ، بعد میشینه فکر میکنه ، احتمالا یه برنامه ای هست . یعنی آدم عاقل احتمالا این جوری فکر میکنه ، میگه احتمالا یه برنامه ای هست ، یه چیزی هست ، خدا لابد یه برنامه ای داره .
خب ، اِ ، خدا یه برنامه ای داره ؟ میگه بله خدا یه برنامه ای داره ، ولی خب ما هم برنامه های خودمون را داریم ، بها نمی ده .
فلانی میگه خدا من را چرخونده و چرخونده و چرخونده آورده سر این سفره نشونده ، مدتیه بر سر این سفره متنعم هستم .
آیا پیش خودش فکر میکنه که پس خدا یک برنامه ای داره ؛ پس خداست که داره برنامه زیری میکنه ؟ و بعد آیا پیش فکر خودش نتیجه میگیره که من خودم را با برنامه های خدا وفق بدم ؟