برای گدا، اون چیزی که می گیره مهم تر از میزبان هست، اما برای غلام، میزبان مهمه
اینکه این صحبت شروع شد، بخاطر نحوه ی گدایی بعضی ها بود، گدایی کردی، گردائی لری. اومده اینجا نشسته میگه: البته منت هم بر سر امام رضا داریم ها، امام رضا دیگه حداقل دیگه داریم میخواهیم از اینجا میریم در سطح یاوران امام باشیم، حداقل، پائینتر هم قبول نیست. این چه مهمانی هست؟
مهمانی که میزبان رو بشناسه، غذا رو بخوره، محبت به میزبان داشته باشه، آرزوش اینه که غلام بشه، به زبون نمیآره ها! در دلش نگه میداره. هیچ وقت نمیگه به من چی بده؟ هیچ وقت هم نمیگه چقدر بده، نمیگه این غدا کمه، نمیگه اینجوریه، اصلا بهش میگی، سر کدوم سفره ای؟ میگه چی میگی؟ من کشته مرده ی اون مَرام هستم، من با خودش حال میکنم. میگه بله من رو نجات داد، خیلی نعمات زیاد ولی خیلی باصفاست.
برای گدا، اون چیزی که میگیره مهم تر از میزبان هست، اما برای غلام، میزبان مهمه، چیزی که میگیره میگه بله برام خیلی مهمه، خیلی هم شکر میکنم ها! خیلی خوبه اینها رو میده.
یکی میگه بله الحمد لله رفتیم حرم امام رضا حاجت گرفتیم، یک حاجتمون رو داد، یک حاجتمون رو هم قرار شد بعدا بده، یه حاجتمون رو هم حجت رو تموم کردیم گفتیم : منت سرت نمیذاریم، بعدا حتما بِدی ها!
چه خوبه که آدم یکبار مهمان امام ع بشه، آداب مهمانی رو جوری رعایت کنه که بگن :« این بمونه، این بدرد غلامی میخوره»
ما خیلی تجربه ی گدایی کردن رو داریم، زائرانی که فکر میکردیم زیارت میکنیم، در صورتی که گدایی میکردیم، گدایی خیلی خوبه ها! از کی گدایی کنیم؟ گدایی از امام( علیه السلام)، از اهل بیت( علیهم السلام) خیلی قیمت داره، قیمتش خیلی بالاست، ولی چه خوبه که آدم یکبار مهمان بشه، آداب مهمانی رو جوری رعایت کنه که بگن :« این بمونه، این بدرد غلامی میخوره» .جالبه نه؟ خدا کنه که بِشه.
غلام حرف نمیزنه، غذا رو میذارن جلوش میخوره، اونهایی رو هم که میخوره، اون چیزی که بیشتر داره کیف میکنه از میزبان هست، و از غذا. غذا خیلی کیف داره ها! عرضم اینه که میزبان بیشتر کیف داره.
آیا میشه موقع رفتن، قلبم، دلم جوری شده باشه که با یک نگاه همه ی حرفم رو با امام ( علیه السلام) بزنم؛« میشه نَرَم »؟
آیا میشه موقع رفتن، قلبم، دلم جوری شده باشه که با یک نگاه همه ی حرفم رو با امام ( علیه السلام) بزنم، واقعا میشه؟ امام ( علیه السلام) که حرف زدن نمیخوادکه درسته حاج آقا؟ یک نگاه کنم، تا آخرش رو بخونه. چون مهمان اگر حرف بزنه جسارته، گدا ممکنه حرف بزنه و خیلی چیزها بخواد، ولی مهمانی اگر بره خونه میزبان، مثلا یک وعده، دو وعده، سه وعده غذا میخوره، مثلا زمان مهمانیش تمام میشه. یک مهمانی ای هست میگن شما سه وعده اینجا مهمان هستی، خیلی جالب نیست که مهمان بگه نمیشه دو وعده دیگه بمونم؟ نمیشه غذای دو دوعده دیگه رو هم بدی ببرم؟ اگر اینجوری بگه جالب نیست.آداب مهمانی نیست، ولی دلش میتونه آتش گرفته باشه، بدون اینکه به زبون بیاره دلش میتونه آتش گرفته باشه؛ « میشه نَرَم » ؟
میزبان بگه برای چی؟ برو غذای ده روز دیگه ات رو هم میدیم.
مهمان در دلش بگه؛ « میشه نَرَم؟ » .
آقا اصلا شما برو ما غذات رو میفرستیم درب خونه،
یکی میگه: إه! چه جالب! باشه.
نه! بگیم ؛ « میشه نَرَم » ؟ زباناً نگیم ها!
-آقا میگن؛ برو، من اینقدر دیگه بهت نعمات میدم، همه رو پست میکنم درب خونه تون.
- یه نگاه کنی به آقا، همه ی نگاهش یعنی این؛ « ...» .
آیا با یک غذا خوردن قلب ما اینجوری آتیش میگیره؟ میریم مثلا یک ماه دیگه میگیم چه مهمانی خوبی بود، إن شاء الله توفیق بده یک بار دیگه هم بریم این مهمانی ، چند وعده ی غذا بخوریم.
این خیلی خوبه، ولی قلب این انسان آتش گرفته، نمیتونه حرف بزنه، فقط در قلبش میگه « میشه نَرَم» ؟
میگی آقا جان( در قلبت میگذره ها! در فکرت میگذره) من چند بار اومدم اینجا گدایی کردم، چندین بار اومدم گدایی، چندین بار اومدم مهمانی، هربار که رفتم هیچ کس به من نگفت نرو، این برام سنگینه، نمیتونم باشم، سخته. بارها شد اومدم سر این سفره، غذایی خوردم که در طول عمرم هیچوقت نچشیده بودم. دوستان شده یا نه؟ هر بار اومدیم سر این سفره چیزی خوردیم که همون موقع بعدش همه مون گفتیم که ما هیچ وقت اینرو نچشیده بودیم، بفکرمون خطور نمیکرد ما چنین غذایی بخوریم، ولی چرا هیچ کس به ما نگفت: « تو بمون» .
دیگه بعد از این همه بارها این موضوع باید برام مهم شده باشه. البته اینها اعتراض نیست ها! اینها در قلب خودمون هست، خدای نکرده به میزبان هیچ اعتراضی نداریم، به خودمون کار داریم، به خودم کار دارم.
این کوهستان درسته قله داره، نوک قله داره ولی دامنه هم که داره، مگه نه؟ بالاخره میشه یکی رو تو دامنه ها هم نگه داشت. دیگه صحبت نکنیم.