(چند روز قبل از سفر مشهد- نیمه شب)


چرا ماجرای امام حسین ع: جلوگیری از انقطاع امامت

(چند روز قبل از سفر مشهد- نیمه شب)

خیلی ها به لحاظ زمان، زمانهای برزخی، ماجرای کربلا رو دیدند و سعی کردند جلوی آن را بگیرند اما نتوانستند؛ ملائکه، حضرات ابراهیم ع، حضرت زکریا ع و ...

خیلی ها به لحاظ زمان، زمانهای برزخی، ماجرای کربلا رو دیدند ، اون ابتدا چه کسانی دیدند؟ ملائکه. به لحاظ برزخی ماجرا دیدند ولی ماجرا رو نگرفتند که یعنی چی؟ مصیبت ماجرا رو دیدند، ملائکه تازه خیلی سعی کردند مصیبت ماجرا رو دیدند،« قَالُواْ أَ تجَعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاء» یه کسانی رو گذاشتی که این جوری فساد کنند؟ ‌

کجا رو دیدند؟ جبهه ی دشمن، چی رو دیدند؟ فساد و خونریزی ها رو. خداوند چی پاسخ داد: «قَالَ إِنىّ‏ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُون» یه چیزی قراره اونجا برپا بشه که شما نمیتونید برپاش کنید.« َ وَ نحَنُ نُسَبِّحُ بحِمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك» ؛ ما که تو رو تسبیح میکنیم،... ما که داریم نظام تو رو جلو میبریم« قَالَ إِنىّ‏ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُون » یک ماجرایی هست که شماها نمی دونید و نمی تونید.‌

ابراهیم ( علیه السلام) اومد اون ماجرا رو برپا کنه که اون اثر رو بگذاره، دید نمیشه، حتی نزدیک ترین کسانش رو در بیابانی «غیر ذی زرع» قرار داد « لیقیموا الصلاة» اقامه صلاة کنند، یک اتفاقی بیفته، یک نوری پائین بیاد، ارتفاع نزدیکتر بشه، یا بشریت بالا بره، یا نور پائین تر بیاد، نشد. حتی اومد فرزندش رو ذبح کنه، نشد. تلاشش رو کرد ولی نشد.‌

حضرت زکریا سلام الله علیه، دیگه دل داد به این ماجرا : «... خدایا به من یک فرزند بده همین صحنه براش برپا بشه، این کار خیلی زیباست، این ماجرا چند بار می خواست اتفاق بیفته، چند بار اتفاق افتاد، چند بار هم میخواست اتفاق بیفته خدا جلوش رو گرفت. ظاهرا ذهنم میرسه که حضرت عبد المطلب ( علیه السلام) میخواست این ماجرا رو برای حضرت عبد الله، پدر پیامبر ( صلوات الله علیه) کنه. میخواست برای ایشون همین ماجرایی که ابراهیم( علیه السلام) داشت برای حضرت اسماعیل( علیه السلام) پیاده می کرد رو حضرت عبد المطلب میخواست برای حضرت عبد الله( علیه السلام) پیاده کنه. خدا باز اونجا جلوی این موضوع رو گرفت و به ایشون گفت حالا شما دیگه این رو نمی خواد ذبح کنی، اینکار رو نکن، یا مثلا صد تا شتر، ذبح کن، دیه ی انسان چندتاست؟ اصلا دیه ی انسان از اونجا اومد که صد تا شتر ذبح کنند. البته این ماجرای صد تا هم یک برنامه ای داشت تا به صد تا برسه.‌

بشریت به این مفهوم که چند تا انسان مهم نیست، اینکه نظام بشر متوقف بشه مهمه، اینکه نظام بشر به مفهوم یک مسیر نظام عالم منقطع میشه، این می تونه دلیل شهادت امام حسین ع باشه. نظام عالم و نظام بشر « اللهیت الله» هست.

بشریت به این مفهوم که چند تا انسان مهم نیست، اینکه نظام بشر متوقف بشه مهمه، اینکه یک میلیارد انسان برن جهنم شاید میگی خب برن، به دَرَک، برن، نمی ارزه امام حسین شهید بشن. ولی اینکه نظام بشر به مفهوم یک مسیر نظام عالم منقطع میشه، این میتونه باشه.‌

به بحث هایی که دوستانمون مطرح میکنند همیشه یه کم فکر کنیم، اول برامون خوب جا بیفته، در ذهنمون، در قلبمون یه کم تحلیلش کنیم خوب برامون جا بیفته.‌

البته دو سه تا سوال در مورد همین موضوع باقی می مونه ولی الان مطرحش نمی کنیم، یه کم بیشتر بهش فکر کنیم.‌

عالم حسینی هم از اثرات این ماجرا، نتیجه ی این ماجراست. اینکه چرا با این دقت به ماجرای امام حسین میپردازیم؟ بخاطر این شدت این ماجرا هست. چرا باید شهید بشه؟ چرا باید با این نحو، با این کیفیت و با این شدت شهید بشن؟ چرا این همه مصیبت، مصیبت عظیم چرا؟ آیا نمیتونست یک شهادت ساده باشه مثل سایر اهل بیت( علیهم السلام) . اصلا یادتون باشه با همین فضا این سوال شروع شد، سوال اصلا این بود« چرا ماجرای کربلا» ؟ ‌

ما داریم بهش پاسخ میدیم، الان یه مدتی هست دنبال پاسخ ها هستیم.‌

اگر این ماجرا انجام نمیشد، یکی از دوستان مطرح کردند یکبار که پاسخی بدیم که همه چیز رو جمع بکنه، امامت قطع میشد. امامت قطع میشد یعنی چی؟ یعنی دیگه کلمات جریان پیدا نمی کردند، یعنی اینکه کلمات در فضای امامت هستند، امامت یعنی امامت برکلمات، یعنی دیگه کلمات در عمق عالم قطع میشن، کلمات قطع میشد یعنی چی؟ یعنی نظام بشر داره قطع میشه، نظام بشر قطع میشه که کلمات قطع میشه، کلمات قراره در نظام بشر جریان پیدا کنند، بیایند در نظام بشر رفعت پیدا کنند،. جریان کلمات در نظام عالم برای رفعت پیدا کردن قطع میشد، لذا یه کسی بایستی( دقت کنید) یه کسی بایستی نظام بشر رو نجات بده، ما کاری با هر تعداد از انسان ها که شما بگی نداریم ها! بگو مثلا آقا! میخوای دو میلیارد انسان رو نجات بدی؟ اصلا با این کاری نداریم، یه کسی بایستی نظام بشر بعنوان یک مسیر و یک نظام درون نظام عالم نجات بده.‌

اینجا دیگه چرا نداریم، « چرا میخوای نظام بشر رو نجات بدی» ؟ چون اصلا این خود اهل بیت هستند، دقت میکنید؟ نظام عالم و نظام بشر « اللهیت الله» هست.‌

چرا میخوای« اللهیت الله» رو نجات بدی؟ اصلا ولش کن. دیگه این حرف رو نباید بزنی. میتونی بگی چرا میخوای یک میلیارد انسان رو نجات بدی؟ ولشون کن، بذار هرجا میخوان برن، برن، اینجا این رو میتونی بگی، ولی نمیتونی بگی چرا میخوای« اللهیت الله» رو نجات بدی؟ نجات به معنی اینکه در مسیر « اللهیت الله» قدم برداری، چرا میخوای در این مسیر قدم برداری؟ ولش کن. این رو نمیتونی بگی.‌

بالاترین ابعاد امام حسین ع، کلمات هست، ماجرای ایشان تا حدودی یک ماجرای کلماتی هست ، یعنی نظام حق رو جلو بُردن. اصلا با انسان ها بمفهوم تعدادی انسان کاری نداره ها! نظام حق رو جلو بردن، یک ماجرای کلماتی هست« یُحِقُّ الحَقَّ بِکَلِماتِهِ ».

امام حسین که جسمشون در عمق عالم هست، ابعاد بالاتر چیه؟ بالاترین ابعاد، کلمات هست، این ماجرا پس تا حدودی یک ماجرای کلماتی هست ، یعنی نظام حق رو جلو بُردن. اصلا با انسان ها بمفهوم تعدادی انسان کاری نداره ها! ‌

نظام حق رو جلو بردن، یک ماجرای کلماتی هست« یُحِقُّ الحَقَّ بِکَلِماتِهِ ». حالا به این مفاهیم یه کم فکر کنیم إن شاء الله در سفر شاید بیشتر صحبت کردیم، مطلب رو باز کردیم، خودمون یواش یواش فکر کنیم بپزیم در ذهن و قلبمون.‌

حالا من دیگه نمیخوام امشب وارد این بحث ها بشم، این بحث ها یک مقداری سنگین تره، مجالی غیر از ساعت سه و چهار شب میخواد. ‌

اینکه امام( علیه السلام) در زمان خودش راهی جز این راه نداشت رو از چند دید میشه بررسی کرد، یک موقع میگیم دشمنان راهش رو بسته بودند، حالا ما میخواهیم از این فراتر صحبت بکنیم، بگیم اصلا یزید مهم نیست هرکی جای یزید باشه. حتی دشمنی های دشمنان مهم نیستند، این نور بایستی با یک صحنه پردازی ای به دنیا نزدیکتر بشه، در دسترس قرار بگیره، بشریت به مفهوم نظام بشر نه به مفهوم تعدادی از انسان ها، از این مسیر یک انحناء به سمت بالا بگیره، از این سقوط نجات پیدا کنه. موضوع توقف یا ادامه پیدا کردن امامت به مفهوم مبارزه با یزید نیست، یعنی نمودش جلوه اش شده مبارزه با یزید اصلا به این مفهوم نیست، به مفهوم جریان کلمات هست، یک مفهوم نظام عالمی، اون هم در اوج نظام عالم. حالا یه کم به این فکر کنیم.‌

حالا اثرات این ماجرا خیلی زیاد هست، ببینید شما بعد از این ماجرا چقدر انسان ها و شیعیان در نور امام ( علیه السلام) بیشتر رشد کردند، همه ی اون اثرات خب اینجا هست و حالا میشه در همون فضا در مورد احقاق حق کلمات، بِکَلِماتِهِ بحث کرد که این بحث ها بمونه بعدا.‌

قبل از ماجرای امام حسین ع « امامت داشت متوقف میشد». امامت یعنی جریان کلمات به سمت عمق و جریانش از مسیر نظام بشر برای رفعت است. مشکل در مسیر نظام بشر هست، نظام بشر دچار یک مشکل شده.

چرا انقطاع امامت میشه؟ چون نظام بشر داره متوقف میشه، موضوع این بود که نظام بشر داره به نقطه ای میرسه که متوقف میشه، خود اهل بیت( علیهم السلام) کد این رو میفرمایند که « امامت داشت متوقف میشد» . چرا امامت متوقف میشد؟ شما با درس نظام عالم بهش فکر میکنی، امامت متوقف میشه یعنی چی میشد؟‌

یعنی امامت که در اوج، یعنی امامت بر فضای کلمات ، یعنی فضای کلمات جریانش به سمت عمق، به سمت رفعت، کل این ماجرا یعنی امامت. ‌

امامت یعنی جریان کلمات به سمت عمق و جریانش از مسیر نظام بشر برای رفعت است.‌

وقتی میگیم امامت متوقف میشد، اهل بیت ( علیهم السلام) دارن کُد میدن، میگن اگر این ماجرا نمیشد امامت متوقف میشد. میگیم چرا؟ بالاها مشکل بود؟ مشکل کجا بود؟مشکل در مسیر نظام بشر هست، نظام بشر دچار یک مشکل شده.‌

بواسطه ی خون امیر المومنین حجابها کنار نمیرفت؟ حتما بواسطه ی خون امام حسین باید کنار بره؟خب چرا باید خون امام حسین ریخته بشه؟ خون امیر المومنین نمیتونه حجابهای زیاد رو نمیتونه کنار بزنه؟اگر یه کم به این صحبتی که داشتیم فکر کنیم حتی ثاراللهی هم درون این پاسخ داده میشه.‌

صلواتی بفرستیم.‌

در مورد هر بحث معارفی ای، اون بحث رو اول یه کم هضم کنیم، برامون خوب جا بیفته، بعد به جزئیاتش بپردازیم، به جوانبش بپردازیم

در بحث ها إن شاء الله که پرت و پلا که صحبت نمیکنیم، اول دل بدیم، بواسطه ی دل دادن بحث رو متوجه بشیم، بعد میشه بحث رو از ابتدا خیلی استدلالی هم مطرح کرد، ولی اول دل بدیم، یکبار کلیات بحث رو تا آخر بریم، هیچ اتفاقی نمی افته، یعنی اتفاق بدی حداقل اتفاق نمی افته، اتفاق خوبی می افته، با روحیه ی بحث، با روح بحث عجین بشیم، این جوری که شد یه مدتی به خودمون و قلبمون فرصت بدیم( در مورد هر بحث معارفی ای) اون بحث رو اول یه کم هضم کنه، براش خوب جا بیفته، بعد به جزئیاتش بپردازیم، به جوانبش بپردازیم و بپرسیم که حالا این قسمتش چطور میشه؟ اون قسمتش چطور میشه؟ دقت میکنید؟‌

مثلا چند شب گذشته که در مورد بحث یاوران با هم دیگه صحبت می کردیم من خودم به بحث دل دادم، تا آخر بحث اومدم، خیلی بحث جالب و زیبایی بود، این طور نیست؟ خیلی بحث تکان دهنده ای بود، یعنی وقتی با کلیاتش دل میدی و حرکت میکنی، یه تکونی میخوری، بعدا که ممکنه بشینی بررسی کنی ضمن حفظ اون کلیات، می بینی کلیات درسته ولی یکسری نقص ها داره که یعنی این بحث کامل نیست. بله! بعدا بریم به نقص هاش هم فکر کنیم، بعدا بریم دنبال یک پاسخ کاملتر.‌

در کلیت ماجرا ابلیس نقشی نداشته، اگر نقش آفرین هم بوده در یک دایره ای، یک دایره کشیده بودند در این دایره نقش آفرینی میکرد ولی در کلیت برنامه و ماجرا نقشی نداشته و سرش کلاه رفته.

در کلیت ماجرا ابلیس نقشی نداشته، اگر نقش آفرین هم بوده در یک دایره ای، یک دایره کشیده بودند در این دایره نقش آفرینی میکرد ولی در کلیت برنامه و ماجرا نقشی نداشته و سرش کلاه رفته.‌

فکر کنیم خوب مطلب رو بفهمیم بعد به جوانبش فکر کنیم بعد به استناداتش فکر کنیم، خیلی استنادات برای این موضوع داریم، برای این بحثی که امشب مطرح کردیم شاید خیلی بتونیم، از بحث های قبلی هم بتونیم بیشتر دلیل بیاریم و بتونیم همه چیز رو کنار هم بچینیم. یکی از زیبایی های بحث اینه که خیلی از موضوعات کنار هم چیده میشه و پاسخ داده میشه و به هم می خوره.‌

اینکه بتونیم برای این ماجرا منظری و بحثی رو مطرح کنیم که حداقل اون چیزی که به ذهنم میآد 95 درصد موضوعات بهم بخونه و پاسخ داده بشه... بعد استناد هم زیاد داشته باشه، هم در کلام اهل بیت، هم در قرآن، هم در روش و سنت امام در همین برنامه.‌

ابلیس در کلیت این برنامه نقشی نداشته ولی داشته نقشش رو بازی میکرده، اون آدمها رو هم تحریک میکرده میگفته تو سنگ بزن، تو شمشیر بزن، تو نیزه بزن. این کارش رو میکرده، ولی در این ماجرا که جلو رفته خودش یک تعریف نقش هست، اینها اینجا بودند، داشتند نقششون رو بازی میکردند، با اختیار هم بوده ها! کسی به زور نبرده شون اونجا، با صفاتی که کسب کرده بودند رفتند اونجا ایستادند، به سقوط کشاندن بشر از پُروسه های گذشته ی ابلیس بوده که از قبل تا اون روز بوده، مثلا یکی از اوج اینکارهاش در سقیفه بوده.‌

سقوط بشر همه اش با ابلیس نبوده، بشر ناتوان هست، بشر برای این ارتفاع گرفتن ناتوان هست، آدم ( علیه السلام) از بهشت خارج شد ولی اگر میتونست ارتفاع بگیره سیصد سال نمیدوید که بره داخل بهشت و نتونست.‌

این جوری نگاه کنیم؛ قرار بود بشر در ابتدا در بهشت باشه، این اصل هست دیگه، رفت درون بهشت، که چی بشه؟ که در این فضا بمونه، که رشد کنه، حرکت کنه، استفاده ببره، بره بالا. در این فضا میتونه بره. یه اتفاقی افتاد از بهشت افتاد بیرون، آدم( علیه السلام) سیصد سال دوید، تضرع کرد مجدد برگرده داخل اون بهشت، اما نشد.‌

خداوند بعد از این سیصد سال چی کرد؟ گفت : ببین، تو که دیگه نمیتونی بری داخل این بهشت، نشد، حالا با این انوار حرکت کن، با این فضا حرکت کن، با چه فضایی؟« فَتَلقی آدَمُ من ربهِ کلماتٍ » با این فضا حرکت کن، دیگه با اینها در دنیا باش، این یک ضعف هست، بشر نتونست با این بره بالا.‌

یک موقعی برنامه ی خدا براین هست ، یک موقعی ملائکه این ماجرا رو دیدند که این اتفاق اونجا می افته. بله وقتی آدم( علیه السلام) هبوط میکنه، برنامه ی خدا اینه که اون ماجرا اتفاق بیفته.‌

خدا که مثل من و شما فکر نمیکنه، الان برای فردا فکر کنه ( بعنوان مثال عرض میکنم ها!) یک ماجرا که هست یعنی بدونیم از اول تا آخر برنامه اش هست، همه ی برنامه ی خدا هست. وقتی آدم( علیه السلام) در بهشت هست یعنی حتی برنامه ی هبوط هم هست، خدا این آدم رو درست کرده، خدا میدونه این برنامه چیه؟ درسته؟برنامه ی هبوط هست، برنامه، برنامه، برنامه ی کربلا هم هست. حالا از دید خداست وارد بخثش نشیم چون جنس بحث متفاوت میشه، راستای بحث هم متفاوت میشه.‌

اگر در زمان نگاه کنیم، ما پس از اون ماجرا هستیم، ولی برید بیرون از زمان، از نظام خدا نگاه کنید

بله! شما باید ارتفاع بگیری، شما باید ارتفاع بگیری بری بالا و توان جلوگیری از اون ماجرا رو داشته باشی، چرا نمیگیری؟ در پاسخ میگی : تا امام چی بخوان. الان ما داریم تحلیل میکنیم،خیلی مهمه ما کجا هستیم داریم تحلیل میکنیم، شما یک موقعی به ماجرای امام حسین( صلوات الله علیه) تاریخی نگاه میکنی. خیلی مهمه! ما ماجرا رو چه جوری نگاه میکنیم؟ نگاهمون زمانی شده،تاریخی شده، درگیر زمان هستیم و نگاه میکنیم. نه! در فضای نظام خدا نگاه کنیم، یک موقعی نگاه میکنیم میگیم واقعه ی عاشورا ( به تک تک این بحث ها فکر کنیم ها،این بحثی که مطرح شد خودش یک هفته فکر می بره تا آدم این رو در خودش رو جا بندازه) .‌

میگیم واقعه ی عاشورا، خب برای چی میگی واقعه ی عاشورا؟ وقتی میگی واقعه ی عاشورا یعنی دیگه تموم شد، روز واقعه یعنی نگاه تاریخی است، یعنی واقع شده، شما بعنوان یک کسی که پس از اون ماجرا به اون ماجرا نگاه میکنی تحلیل میکنی.‌

بله! در زمان نگاه کنی ما پس از اون ماجرا هستیم، ولی برید بیرون از زمان، از نظام خدا نگاه کنید اون موقع اصلا فارغ از این موضوع صحبت میکنیم و بعد نتیجه اش چی میشه؟ اینکه ما نمیگیم : خب ما که الان میدونیم یاوران توان یاوری داشتند امام ( علیه السلام) فضاشون یک چیز دیگری بود، یاوران هم اون رو همراهی کردند. درست؟ پس دیگه اصلا برای چی یاوری؟‌

نه در نظام خدا ما بایستی به سطحی برسیم حتما که از اهل بیت( علیهم السلام) حفاظت کنیم، نه اینکه نیاز به حفاظت دارند ها! اینکه ما بتونیم نصرت کنیم، به این مفهوم.‌

ما ارتفاع بگیریم، ما باید توان نصرت داشته باشیم، توان نصرت در فضای حنیفیت، ( فضای خواست اهل بیت ع) . دستی از اهل بیت ع باشیم که اگر خواست جلو ببره، نخواست نبره. این خیلی مهمه. در حنیفیت دیگه این نیست که « من جزئی از تو» . این تبعیت هست که « من جزئی از تو» . در حنیفیت دیگه این هم نیست.

ما ارتفاع بگیریم، ما باید توان نصرت داشته باشیم، توان نصرت در چه فضایی؟ در فضای حنیفیت، در فضای حنیفیت( فضای خواست اهل بیت) . دستی از اهل بیت باشیم که اگر خواست جلو ببره، نخواست نبره. این خیلی مهمه.‌

یکی میگه : نه! من دستی از اهل بیت( علیهم السلام) هستم که میخوام برم جلو. گفته میشه؛ تو دستی از اهل بیت نیستی.‌

من دستی از اهل بیت هستم که اگر خواست جلو ببره، نخواست نبره، میل خودش هست، من اصلا نمی فهمم.‌

یاران امام حسین( صلوات الله علیه) اینطور بودند، یعنی به سطحی رسیدند که دستی از امام شدند، هرکاری بخواد میکنه.‌

میخوای ببری دشمن رو نابود کنی؟ ببر. میخوای ببری این دست رو قطعه قطعه کنی؟ ببر. من جزئی از پیکر تو هستم، تو چه برنامه ای داری؟ اصلا « من » ای مطرح نیست که بخوام جزئی از پیکر تو باشم، حالا این رو دیگه بخاطر کمبود لفظ و اینها صحبت میکنیم. ‌

در حنیفیت دیگه این نیست که « من جزئی از تو» . این تبعیت هست که « من جزئی از تو» . در حنیفیت دیگه این هم نیست.‌

لذا اون منظر یاوری، یاور اهل بیت( علیهم السلام) در این هست، اون که سر جاش هست، اونکه باید منظر ما باشه، ما که باید برای اون بدویم، ما که اونجا خیلی ضعف داریم.‌

« آیا کسی هست من رو نصرت کنه» ؟ این چند تا نصرت در طول هم هست، نصرت هایی با ارتفاع متفاوت، از منظر یاوری یعنی:« آیا کسی هست بیاد دست من بشه» ؟ من دستم رو ببرم امام ع هرکاری دوست دارند بکنند، ببرم دستم قطعه قطعه بشه، اون دیگه کار امام هست،

ما الان داریم یک چیز دیگری رو بررسی میکنیم، منظر یاوری رو که بررسی نمیکنیم. بله، منظر یاوری رو بخواهیم صحبت کنیم، خیلی میتونیم در موردش صحبت کنیم، اون رو صحبت کردیم که ماجرای امام حسین رو بفهمیم،از اون منظر وارد شدیم، گفتیم که خیلی خوبه ولی یه دو جاش برامون جا نمی افته، پس هدف فقط این نبوده؛ خیلی مهمه، « آیا کسی هست من رو نصرت کنه» ؟ این دو تا، چند تا نصرت در طول هم هست، نصرت هایی با ارتفاع متفاوت، یعنی« آیا کسی هست بیاد دست من بشه» ؟ تا اینجاش همون منظر یاوری هست که من دستم رو ببرم هرکاری دوست دارند بکنند، ببرم دستم قطعه قطعه بشه، اون دیگه کار امام هست، به شما ربطی نداره که من دستم رو ببرم قطعه قطعه بشه. « آیا کسی هست که من رو نصرت کنه» ؟ پس نصرت چند بخش میشه ؟ دو تا. ‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است