معیار در اعمال و رفتا، توفیقات خداست و نه فکر و استدلال ما؛ چه بسا فردی در امورات خود بسیار تفکر کرده و با استدلال جلو رود ولی توفیق چندانی کسب نکند.
بله یه نکته در مورد فکر و استدلال در امورات و کارها، این که ما در امورات و کارهامون چقدر استدلال داریم یک اهمیتی داره ولی جایگاهش خیلی بالا نیست، مهم توفیقات خداست که بدست میاد، همه اینکه که شما بعد از این همه فکر و استدلالی که داشتی و به عملی پرداختی چقدر به توفیقات خدا رسیدی، چقدر توفیقات خدایی بدست آوردی؟
ممکنه که شما برای یک عمل پنج جلد کتاب استدلال بنویسی بری یک عمل انجام بدی هیچ توفیق خدایی بدست نیاری، یه کسی برای ده تا عملش یه استدلال داشته باشه و بره ده تا عمل انجام بده و تا همهی اعمالش هم بسیار توفیقات خدایی بدست بیاره، قیمت کدوم بیشتره؟ قیمت اونی که توفیق خدایی بدست آورده.
ببینید افکار و استدلالات بخاطر عملند، شما بگید من خیلی فکر کردم، خب نتیجش چی؟ فکر کردی که یه عملی انجام بدی یا ندی دیگه؟ یه رفتاری داشه باشی یا نداشته باشی دیگه، یعنی این فکر کردن ها و استدلال کردن خروجیش میشه استدلال، رفتار، کردار.
خب این عمل، رفتار، کردار باید یه نمرهای بگیره، نمرش به میزان فکر کردنه نیست.مثل شاگردی که بگه من خیلی روی این کتاب فکر کردم و پنج بار هم خوندم رفتم سر جلسهی امتحان دو ساعت هم نشستم و نوشتم، معلم که برگش را تصحیح میکنه بهش میده دو از بیست، یه کسی میگه من یه ساعت خوندم و رفتم نیم ساعت هم نوشتم، معلم برگش را تصحیح میکنه بهش میده 15، خب کدوم موفق ترند؟ ببینید پس نمره یه بحث دیگری هست؟
در اعمال و رفتار نمره چیه؟ توفیقات خدا. این که شما یه فکر داری، یه استدلالی داری و فکر میکنی و گمان میکنی که اون استدلالات و افکار بسیار قوی هستند، عرض میکنیم که یک بار هم به نتایجش فکر کن، به نتایجی که بدست آوردی و اون توفیقات خداست.
چقدر شما بیشتر مشمول توفیقات خدا شدی و یا خدای نکرده چقدر توفیقات خدا از شما سلب شده؟
این معیاره، معیار برای افکار و استدلال.
وقتی انسان رفتاری را پیش میگیرد که توفیقاتی را که در قبل از آن داشته از دست میدهد بدیهی است آن رفتارهایش اشتبا است هر چند برای آن رفتار هزاران دلیل داشته باشد.
به عنوان مثال یه کسی همیشه توفیق این را داشته که بره زیارت مشهد، سالی دو بار میرفته زیارت مشهد، بعد بر اساس یک فکر و یک استدلالی یک رویه و عملی را در پیش میگیره، یک رفتاری را در پیش میگیره، خب آیا این فکر و استدلالش درست بوده؟ میگیم که جای بحث داره و میشه در موردش بحث کرد ولی چون یه رویهای را در پیش گرفته میگیم که صبر کن، قیل از این که این را بحث کنیم در نظریه و در تئوری به این برسیم که این درست هست افکارش، استدلالش درست هست یا نه، بریم اون رویه و عملش را بررسی کنیم، چجوری بررسی کنیم؟ میگیم که با قبلش بررسی کنیم، در قبل چند تا توفیق داشته؟ میگیم توفیق داشته که نماز شب میخونده، توفیق داشته که سالی چند بار میرفته زیارت امام رضا(علیه السلام)، الان نگاه کنیم، توفیق نماز شب دیگه نداره، توفیق زیارت دیگه نیست. میگیم که آقا اون فکر و استدلال که منتج به این رویه و عمل شده غلطه، نیاز نیست برید بررسی کنید اون فکر و استدلال را، نیاز نیست برید به جزئیات اون افکار و استدلالها بپردازید. اون افکار و استدلالها غلطه، هر چی که هست. ولو براش پنج جلد بتونه کتاب بنویسه. اون غلطه، چون اوون افکار و استدلالات رویهای براش ایچاد کرده که توفیقات ازش سلب شده.
خدا به عنوان معلم به اون افکار و اندیشه و به اون رویهی بر اساس افکار و اندیشه نمره نداده.
وقتیکه من این فکر و این استدلال را دارم بر اساسش به عمل میپردازم، نورانی تر میشم، قبلم به نور نزدیکتر میشه، حال و هوای بهتر میشه، حال و هوای نماز بهتر میشه، حال داعم بهتر میشه، توجهاتم بیشتر میشه، ذکر بیشتر میشه.
معیار در رویهها و رفتار انسان توفیقات خداست. اگر کسی رویهای را اتخاذ کرده که باعث کم شدن توفیقات خدا شده باید رفتارش را اصلاح کند.
این ها توفیقات خداست، باید اینها را بسنجم، اینها معیارند. فلانی میگه که من از وقتی که فلان افکار و فلان استدلالات پرداختن و بر اساسش یک رویه گذاشتم باعث شده که بارها و بارها نمازهایی با حال و هوای بسیار خوب میخونم، خب پس اون فکر و استدلال خوب بوده و شما نمره گرفتی، آیا میتونست بهتر از اون باشه؟ ممکنه که میتونست بهتر از اون باشه ولی خوب بوده، بالاخره نسبت به قبل بهتره.
فلانی میگه که من یه فکر و استدلالی گذاشیم که دیگه توفیق قرآن خوندم ندارم، مدتهاست که از قرآن دورم، خب اون غلط بوده. یعنی به تعبیری هر اندیشه و هر فکری، هر استدلالی که پیروش یک عملی یک رویهای یک رفتاری یک کرداری باشه که توفیقات خدا را از آدم سلب کنه، اون افکار و اندیشه و اون رویه و کردار که بعد از اون افکار و اندیشه هست و به تبع اون هست صحیح نیستند. آدم باید برگرده، آدم باید از اون افکار و اندیشه و از اون رویه و عمل و اینها برگرده.
از جمله توفیقات خدا، پرداختن به قرآن، حال و هوای صحیح در نماز، نماز شب، زیارت اهل بیت ع و کار معارفی میباشد.
هرچیزی که شما فکر میکنی که توفیق هست. شما نسبت به قبل نگاه کنید، چه چیزی را توفیق قلمداد میکردید، هر کسی بر نفس خودش، بصیرت داره و منصفانه به این موضوع نگاه کنه، کلاه خودش را قاضی کنه، نمیخواد سر خودش کلاه بگذاره. اگر دوست داشت میتونه از کس دیگری بپرسه ولی در وهلهی اول خودش میتونه یه قضاوتی داشته باشه، من به خودم نگاه میکنم میگم که به قرآن پرداختن توفیقه، در نماز حال و هوای بهتر داشتن توفیقه، نماز شب خوندن توفیقه، زیارت قبور اهل بیت(علیهم السلام) رفتن توفیقه، در جلسهی معارفی و قرآنی حضور داشتن توفیقه، به کار تحقیقی معارفی و قرآنی پرداختن توفیقه. وقتی که به گذشته نگاه میکنم اینها را به عنوان توفیق قلمداد میکنم.
خب حالا بعد از یک فکر و استدلالی به بعد از اون نگاه میکنم، به رویهی بعد از اون، به عمل بعد از اون، آیا اون چیزهایی که فکر میکردم توفیقه پررنگ تر شد، کم رنگ تر شد، بر اونها توفیقاتی اضافه شد؟
این استدلال هایی که عرض میکنیم فعلا با قصد جمع دوستان خودمون مطرح میکنیم و الا قصدمون همهی جامعهی مسلمین و همهی افراد نیستند.
در جامعهی مسلمین اگر بخواهیم مطرح کنیم بحث همین ریشه و عنوان بحث را داره ولی موضوعاتش بیشتره. مثلا بحث "نور" و بهره بردن از نور مطرح هست، شما فکر داری، استدلالی داری و بر اساسش رویهای انتخاب کردی و بهرتون از نور چقدر شده، چقدر به نور نزدیکتر شدی؟ این که به نور نزدیکتر شدی علائم داره، علائمش اینهاست، ببینید که در شما بیشتر شده یا کمتر شده.
چقدر به هدایتهای قرآن نزدیکتر شدید، این هم علائم داره، اینهاست بسنجید ببینید که نزدیکتر شدید یا دورتر شدید؟ فلانی میگه که من قبلا به عنوان مثال ماه رجب میاومد و میرفت کلی در ماه رجب استفاده میکردم، الان از مدتی قبل یک فکری یک استدلالی داشتم بر اساسش رویه و عمل و کردار و رفتاری بدست اومده میبینم ماه رجب تمام شد و اصلا انگار که من غافل بودم. خب باید این نتیجه را بگیره که اون افکارم، اون اندیشهام غلط بوده.
شیاطین در استدلال ایجاد کردن و فکر ایجاد کردن برای افراد متبحرند. کسی را در طول تاریخ پیدا نمیکنید یا به ندرت پیدا میشه، دیوانه باید باشه والا در آدمهایی که اطلاق به دیوانگی به اونها نمیشه کسی را پیدا نمیکنید که بدون فکر و استدلال کاری کرده باشه.
همهی کسایی که در طول تاریخ رفتاری داشتند، عمل داشتند بر اساس فکری بوده که داشتند، همین الان این همه افراد در جامعه فرقه ها جناحهای مختلف وقتی که عملی دارند رویهای دارند بر اساس فکر دارند انجام میدند، استدلال دارند برای خودشون، فیلسوف دارند، مگه همهی فیلسوفها، همهی متفکرین به تعبیری متفکرین همه در جامعهی شیعه هستند و یا در مسلمین هستند؟
شما میبینید که جبههی کفر هم فیلسوف داره، فیلسوف داره یعنی چی؟ یعنی داره فکر میکنه. فکر میکنه اندیشه ایجاد میکنه کتاب مینویسه، دهها جلد، بر اساس اون افکار و اندیشه و استدلالات رویه ایجاد میشه، عمل ایجاد میشه. خب آیا افکار اون درسته چون فکر کرده، چون یه فکری داره، چون یه استدلالی داره؟
دوستان ما در قرآن دعوت نشدیم که یله و دیمی فکر کنیم و به هر چیزی فکر کنیم.
خداوند در قرآن برای فکر کردن خط قائل هست، باید فکر کنی، ولی باید در این خط فکر کنی و به این موضوعات فکر کنی نه چیز دیگهای.
تفکری قیمت دارد که منتج به هدایتهای خدایی شود.
این که من برای فلان موضوع استدلال دارم، خیلی اشتباه میکنی، این قیمت نداره. برای فلان رفتارم استدلال دارم، این قیمت نداره، این که میگی من استدلال دارم این قیمت نداره، چرا؟ چون اصلا هدایتی در رفتار تو و در افکار تو وجود نداره، فکر کردن برای دریافت هدایته، برای اینه که آدم بتونه به یه هدایتی برسه، اصلا یکی از نشانهها، یکی از شاخصها هدایت خداست. شما فکر کنی که به هدایت خدایی برسی، شما استدلال و فکری داشته باشی که منتج به هدایت خدا نشه، آیا این قیمت داره؟ نه شما برای این فکر قیمتی قائل نیستی.
شیعه طوری تفکر و تفقه و تعقل میکند که نتیجهاش بهره بردن از ولایتها و هدایتهای خداوند باشد.
شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) مدام مترصد هدایتهای خدا و مترصد ولایتهای خدا هستند. جوری میاندیشند، اندیشه به معنای عامش، یعنی جوری تفکر میکنند، جوری تفقه میکنند، جوری تعقل میکنند که نتیجش میشه بهره بردن از ولایتها و هدایتهای خدا، بیشتر مشمول هدایت و ولایت شدن، بیشتر مشمول توفیقات خدا شدن.
عقل چیزی است که نتیجهاش هماهنگی با الرحمن میباشد.
می فرماید «العقل ما عبد به الرحمان» عقل چیزی هست که نتیجش میشه چی؟ نتیجش میشه هماهنگی با الرحمان.
اهل ذکر کسانی هستند که «َقِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم» مشغول ذکرند یعنی در همه حالات و در همه زمان به ذکر میپردازند. آیا در همه زمانها و مکانها رفتار ما ذکر خداست؟
دوستان ما که در یک جمع با هم هستیم و دورانی در کنار هم بیشتر بودیم، در موقعیتهایی همه درکی از احساساتی بسیار خوب داشتیم، درکی از فضاهای نورانی بسیار خوب داشتیم، این فضا برای ما گنگ نیست. باید افکار و استدلالاتمون را نتیجش را در این که ما را به اون فضاهایی که به نظرمون عالی میبوده در این که ما را به اون فضاها نزدیک میکنه یا دور میکنه بسنجیم.
یه جلسهای میشینیم در مورد موضوعی، هر موضوعی، با فلان دوستمون مذاکره میکنیم، صحبت میکنیم. آخر اون جلسه حال و هوامون چجوریه؟ نزدیک به حال و هوای شبهای قدر هست؟ نزدیک به حال و هوای شب دفن هست؟ نزدیک به حال و هوای ایامی که در عاشورا داشتیم هست؟ نزدیک به حال و هوای جلسات معارفی که داشتیم هست؟ اگر نیست نسبت به این مذاکره، نسبت به این گونه افکار نسبت به این گونه استدلالها یه تامل بکنیم.
خداوند اهل ذکر قرآن را چجوری معرفی میکنه؟ میفرماد که اینها در ذکرند «َقِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم» خب آدم سه حالت بیشتر نداره که، مگر آدمی که با سر راه بره، مگر آدمی که یه حرکات دیگه ای در بیاره، و الا آدمی از صبح در طول 24 ساعت سه حالت بیشتر نداره. یا در حالت قیامه، یا در حالت قعوده و یا « وَ عَلى جُنُوبِهِم» هست.
خب یعنی یا ایستاده و در حال حرکت و اینهاست و یا نشسته هست و یا خوابیده هست. این سه موضوع یعنی "قیام و قعود و جنوب" یعنی در همهی اوقات اینها اهل ذکرند و از ذکر خدا غافل نمیشند. در حال قیامن ممکننه که در حال جنگ باشند، ممکنه که در حال کار باشند به شغلشون میپردازند، در حال کشاورزی هستند، در حال یه شغلی هستند، در حال یه راهی هستند، در هر کاری ممکنه باشند. زمانی که در حال قعود هستند ممکنه در هر کاری باشند، نشستن و دارن اسراحت میکنند یا نشستن و به جلسه ای به صحبتی مشغول هستن یا نشستن و کتابی مطالعه میکنند یا اینکه نشستن و هرکار دیگری انجام میدن .
و یا خواببیده اند. زمانی که خوابیده اند چه بیدار هستند( یعنی دراز کشیدند) و چه در خواب هستند.
در همه ی این اوقات این افراد اهل ذکر هستند« يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم». اینها اهل ذکر هستند، اینها ذکر خدا میکنند.
ما باید توجه داشته باشیم، ما سه حالت که بیشتر نداریم؛ اون موقعی که ایستاده ام دارم چه کار میکنم؟ اونموقعی که نشسته ام دارم چه کار میکنم؟ مثلا نشسته ام و پنج ساعت هست که دارم تلویزیون نگاه میکنم، آیا در این پنج ساعت نشستن من ذکری از خدا بود؟
مثلا دو ساعت هست که نشسته ام و با فلان دوستم صحبت میکنم، اگر نشستی قرآن میگه این میشه« قعود» خب قرآن میگه اون افراد در حالت قعود حالا به هر کاری که مشغول هستند اون کار ذکر الله هست، آیا کارهای من اینجوری هست؟
مطالب مطالب قرآن هست، ما بایستی از یک جایی فرمان زندگی مون رو بچرخونیم به سمت قرآن، به سمت قرآنی بودن و به دیگران توجه نکنیم، پسند دیگران خیلی برای ما مهم نیست. اینجوری فکر کنیم:" آن میپسندم که جانان می پسندند".
نسخه ابراهیم ع برای قلب مطمئنه شدن مسیری دشوار بود ولی خدا برای این موضوع را ساده کرده « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ»، با ذکر.
باید اهل ذکر باشیم. ببینید ابراهیم علیه السلام می خواست بره به نقطه ای برسه که قلبش بشه قلب مطمئنه. چه کار کرد؟ مسیر اون موقع خیلی سخت بود. اینقدر باید کلاسش بالا می آمد تا میرفت و حتی ماجرایی رو میدید. خداوند برای ما نسخهی راحتی رو گذاشته« أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ ( الرعد28)»
چهار تا جمع مومن بنشینید کنار همدیگر و ذکر الله کنید اون وقت قلبتون میشه« قلب مطمئنه».
به یک بهانه ای به ذکر الله بپردازیم، قلب مون میشه« قلب مطمئنه».
قلب ظرف تعقل است، پس برای تعقل ابتدا باید ظرف را مورد اعتماد کرد؛ راهکار این موضوع ذکر است، ذکر باعث مطمئنه شدن قلب میشود.
ببینید شما وقتی میتونید به محتوای یک ظرفی اعتماد کنید که خود ظرف قابل اعتماد باشه. اگر یک ظرفی قابل اعتماد نباشه نمیتونید به محتواش اعتماد کنید. اگر یک ساختمانی قابل اعتماد نباشه به محتویات اون ساختمان نمیتونید اعتماد کنید.
قلب ظرف هست، قلب باید قابل اعتماد بشه، قلب باید مطمئن بشه.
تعقل کجا انجام میشه؟ در قلب. به استناد قرآن تعقل در قلب هست. خب فلانی میگه من میخوام تعقل کنم. میگم باشه. باشه تعقلت رو هم در قلبت انجام میدی. ولی آیا قلبت مطمئن هست؟ اگر قلبت مطمئن بود به اون تعقلت میتونی اطمینان کنی إلا نمیتونی. قبلب ظرف تعقل هست، قلب کارخانه ی تعقل هست. خود این کارخانه باید مطمئن باشه، خود این ظرف باید مطمئن باشه که بتونیم به خروچی اطمنان داشته باشیم. یکی از خروجی های قلب تعقل هست.
نگاه میکنی میبینی خود این قلب مطمئن نیست، خود قلب مطمئن نیست. آیا شما به خروجی های این قلب اطمینان میکنی؟ نه.
لذا انسان وقتی میخواد تعقل کنه باید اول بره عیار اهل ذکر بودنش رو بسنجه. با عیار اهل ذکر بودنش اطمینان داشتند به قلبش رو بسنجه و بعد تعقل کنه.
برمحمد و آل محمد صلواتی بفرستیم؛ أللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم