نورانی شدن برای سربازی امام ع


نورانی شدن برای سربازی امام ع

سه شنبه 18 صفر1437 - کربلای معلی – سفر اربعین‌

به جستجوی نور برای سربازی

مطلب دیگر در بدنبال نور بودن« بخاطر سربازی » هست، نور سلاح سرباز هست، نور سلاح شیعه ی سرباز هست. شیعه ی سرباز به دنبال نور هست برای اینکه سلاح او قدرتمند تر و قوی تر بشه«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ‏ قُوَّة ». هرچی میتونید از سلاح جمع کنید، سلاح تون رو افزایش بدید. نماز برای شیعیان سلاح هست. چه نمازی؟ نماز نورانی. یعنی نمازی که در اون نور بدست میآد. شیعه از نماز برای بدست آوردن نور استفاده میکنه. اینکار رو که انجام داد نماز میشه سلاح و در هر نماز تلاش میکنه برای اینکه سلاح نور رو در وجودش بیشتر کنه.‌

ظلمات، میدان سربازی شیعه و نور سلاح او

از یک دید میدان جنگ کجاست؟ میدانی که امام شیعیان، شیعیان سرباز رو به اون میدان روانه میکنه، از یک دید از نگاه قرآنی« ظلمات » هست. شیعه ی سرباز وارد میدان ظلمات میشه، در میدان ظلمات به نور میرسه. خب اونجا باید چه کار کنه؟ سلاح اون میدان چی هست؟ سلاح برای مبارزه در اون میدان چی هست؟« نور ». « وَ الشَّمْسِ وَ ضحَئهَا(1) وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَئهَا(2 الشمس )» خداوند این ها رو بعنوان الگو، الگوی نبرد، الگوی تغییر، بعنوان الگو در آینده، اینکه چه اتفاقی باید رقم بخوره برای ما مطرح میکند.« خورشید زمانی که نورافشانی میکند ». با تعجب میپرسیم نور افشانی میکنه؟ خورشید نورافشانی میکنه؟ من برای سربازی این خورشید باید چه کار کنم؟ نور در وجودم زیاد کنم، با سلاح نور به میدان بروم. خورشید با سلاح نور به میدان آمده است« وَ ضحَئهَا ». « نور بخاطر سربازی »؛ سرباز شیعه بخاطر سربازی به دنبال نور هست. اینکه با جسمش، با مالش سربازی کنه زمانی قیمت داره که با نور امام علیه السلام هم سربازی کنه. اون ماجرای اون فرد رو ببینید؛ وقتی امام حسین علیه السلام از او دعوت میکنند که بیا، بیا با من باش، بیا به میدان بریم اون فرد نمیآد ولی با مالش میخواد کمک و سربازی کنه ولی امام علیه السلام نمیپذیرند. بیا با نور من سربازی کن. اگر اینکار رو کردی مال و جان هم باشه سربازی تو کامل میشه. « جهاد بالنور، حرب بالنور، سربازی بالنور، با نور امام علیه السلام » خب این بحث در قران خیلی مطرح هست، میدانهای بزرگ خروج از ظلمات الی النور. خب چه کسی میخواد در این میدان سربازی کنه؟ کسی که مسلح به سلاح نور هست، کسی که سلاح نور در دست او نیست چطوری میخواد در میدان خروج از ظلمات به سمت نور سربازی کنه؟ چطوری میتونه اینجا نقش داشته باشه؟ در میدان هدایت، در میدان تلاوت و در کل در میدان نصرت امام علیه السلام کسی میتونه وارد بشه که اهل نور هست. شمشیر او سلاح نور هست.‌

نامه امام حسین ع برای حبیب(پیرمرد کهن‌سال) برای یاوری، حاکی از قیمت سربازان نورانی

خیلی عجیب هست، این ماجرا رو در گزینش یاران امام حسین علیه السلام میبینیم؛ امام حسین علیه السلام دنبال آدم قُلدر نیست. اینطوری نیست که امام حسین علیه السلام بگویند که یک میدان جنگی داریم و هرکسی که قلدرتر بهتر، اینطور نیست بلکه میفرمایند که هر کسی که نورانی تر بهتر، هرکسی بهره مندی اش از نور بیشتر سرباز تر. حبیب بن مظاهر یک پیرمرد هفتاد هشتاد ساله هست. شما از یک پیرمرد هفتاد هشتاد ساله انتظار جنگ دارید؟ یک پیرمرد هشتاد ساله چقدر میخواد در میدان بجنگه؟ اینقدر حبیب بن مظاهر برای امام علیه السلام قیمت داره، اینقدر حضور حبیب بن مظاهر در این میدان نصرت امام علیه السلام، در این میدان سربازی امام علیه السلام برای امام علیه السلام قیمت داره که برای حبیب بن مظاهر اختصاصی نامه میفرسته؛ « مِنَ الغَرِیب، إلی الحَبِیب » این همه سرباز، این همه آدم های قلدر. در دوران امام حسین علیه السلام برخی از جنگ جویان رو میشد با پول خرید، بیان و برای تو بجنگند. امام حسین علیه السلام هم پادشاه بودند، اون موقع بسیار ثروتمند بود، میتونست بخشی از ثروت و پولش رو بده و پیغامی بفرسته مثلا دوهزار نفر آدم جنگ جوی قلدر به میدان فرابخواند. امام یک نامه مینویسند برای حبیب هشتاد ساله که حبیب! بلند شو بیا. « سرباز نورانی، سرباز مسلح به سلاح نور »؛ بله سرباز شیعه باید مسلح به نور باشه، به نور امام علیه السلام. بله از ماجرای حبیب درس بگیریم، مسلح بودن سرباز به نور امام علیه السلام برای امام قیمت داره، امام علیه السلام نگاه میکنند که چقدر سلاح نور در دستانت هست. در تاریخ قریب به این مضامین نقل هست که؛ امام علیه السلام یک نامه ای مینویسند و برای حبیب میفرستند. ظاهرا عنوان نامه این بوده« مِنَ الغَرِیب، إلی الحَبِیب ». سابقه ی آشنایی امام علیه السلام و حبیب طولانی هست. ظاهرا نقل هست که موقعی که حبیب نوجوان بوده یک روزی امیرالمومنین علیه السلام به همراه امام حسن و امام حسین علیه السلام قرار بوده که تشریف ببرند منزل مظاهر( پدر حبیب ). حبیب اینقدر مشتاق دیدار امام حسین علیه السلام بوده میره بر پشت بام خونه و منتظر میشه. وقتی از دور میبینه که امیرالمومنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهم السلام دارن میآن به ذوق و شوق می افته و شروع میکنه به دویدن که از پشت بام می افته و می میره. مظاهر میآد میبینه که حبیب افتاد و مرد. این نوجوان از پشت بام افتاد و مرد. جسد حبیب رو برمیداره و میبره در یک اتاق پشتی و در اتاق رو میبنده که سر و صدایی نباشه و صدای این موضوع درنیاد چون مهمانان عزیزی داره و نمیخواسته این مهمانی بخاطر فوت این فرزند از دست بره. امیرالمومنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام میآن خونه ی پدر حبیب و دقایقی میگذره و امام حسین علیه السلام بعنوان یک کودک میپرسند که" حبیب کجاست ؟ " پدر حبیب طفره میره. امام حسین علیه السلام مدام بهانه ی حبیب رو میگره که" حبیب کجاست ؟ " تا اینکه دیگه احوال حبیب بن مظاهر دگرگون میشه و شروع میکنه به گریه کردن و برای امیرالمومنین علیه السلام مطرح میکنه که این اتفاق برای حبیب افتاد. امام حسن و امام حسین علیهما السلام شروع میکنند به درخواست از امیرالمومنین علیه السلام که آقا! حبیب نباید بمیره. یکی از معجزات امیرالمومنین علیه السلام اینجاست که در کنار جسد نوجوانی حبیب امیرالمومنین علیه السلام نمازی میخونه و حبیب دوباره زنده میشه و به زندگی برمیگرده. شاید حرف این بوده که حبیب الان تو نباید بمیری، الان وقت مردن تو نیست. بله اینکه گاهی در تاریخ مطرح هست که حبیب بن مظاهر دو بار برای امام حسین علیه السلام کشته شد، یک نقل تاریخ اش اینجاست. یک نقل تاریخ اش هم در حول و حوش ایام عاشوراست. امام علیه السلام وقتی میبینند که صحنه ی کربلا اینطوری هست نامه ای برای حبیب میفرستند« مِنَ الغَرِیب، إلی الحَبِیب » حبیب! کجایی؟ بلند شو بیا. دوستان! امام علیه السلام برای سربازان شون تک تک نامه میفرستند، سربازان نورانی رو تک تک تحویل میگیرند. فلانی! بلند شو بیا، فلانی! تو هم بیا. چقدر سربازان امام علیه السلام کم هستند. دوستان! دردمون بگیره. چقدر سربازان امام علیه السلام کم هستند. امام علیه السلام برای پیرمرد هشتاد ساله نامه مینویسند که فلانی! بلند شو بیا. بله ظاهرا حبیب یک مدت کوتاهی این نامه رو در خانه پیش خانواده اش مطرح نمیکنه و سر یک فرصتی برای خانواده اش مطرح میکنه که مولای من امام حسین علیه السلام یک نامه ای برای من نوشته که پا شو بیا و داستان هم جنگ هست و اینگونه برای همسرش مطرح میکنه که دیگه سن و سالی هم از من گذشته فکر نمیکنم رفتنم فایده ای داشته باشه. همسرش روسری میآره و به حبیب میگه که پس تو این رو سری رو سر کن در خونه بمون، من برم. حبیب شروع میکنه به گریه کردن و میگه که من اینرو بخاطر تو گفتم، میخواستم ببینم که تو چه کار میکنی، در صحنه ی نصرت امام تو هم سرافراز باشی. تو با این رفتار سرافراز بشی. صحنه ای ایجاد بشه که تو هم در زمره ی یاوران امام محسوب بشی و تو هم با این رفتارت سرافراز شدی.‌

سرباز نورانی بودن برای امام ع موجب رضایت مادر مهربان س

حبیب و مسلم بن عوسجه با همدیگه قرار میگذارند و به سمت امام علیه السلام حرکت میکنند. ظاهرا نقل هست که روز پنجم محرم به کاروان امام ملحق میشن. دو سه روزی هست که امام علیه السلام در کربلا ساکن شده اند و اطراق کرده اند. در این دو سه روز سپاه دشمن روز به روز داره افزایش پیدا میکنه و چند روزی هست که کاروانیان رو در اینجا متوقف کرده اند. کاروان امام علیه السلام در کربلا اطراق کرده و دشمن در چند جهت پیرامون کاروان امام علیه السلام جمع شده است، کاروانیان میبینند که هر روز به سپاه دشمن اضافه میشه، یکبار از اون طرف هزار نفر به سپاه دشمن می پیوندند و سپاه دشمن شروع میکنه به جشن گرفتن که هزار نفر به ما پیوستند. فردا پنج هزار نفر از طرف دیگر به سپاه دشمن می پیوندند. شما باید درون کاروان، در حس و حال سربازان امام، در حس و حال فرزندان امام، در حس و حال مردان و زنان کاروان، باید بری؛ خدایا! ما همین هستیم، تازه هر از گاهی چندنفری از ما کم میشه و هرروز هزاران سرباز جنگی به سپاه دشمن اضافه میشه. میرن سراغ امام علیه السلام که آقا! برای ما سپاهی نخواهد آمد؟ به احتمال عرض میکنیم؛ فرض کنید که روز چهارم، شب پنجم هست و امام علیه السلام میفرمایند که یاران ما هم خواهند آمد. سربازان ما هم خواهند آمد. به زن ها و بچه میفرمایند که صبر کنید، سربازان ما هم خواهند آمد. روز پنجم میشه و حبیب و مسلم از دور به سمت کاروان میآن؛ دوتا پیرمرد. وقتی به کاروان میرسند با استقبال ویژه امام علیه السلام مواجه میشن« سربازان من آمدند ». ظاهرا نقل هست که حضرت زینب سلام الله علیها همون موقعی که حبیب به کاروان میرسه برای حبیب پیغام میفرستند که« حبیب! دل ما رو شاد کردی، حبیب! دلمون محکم شد، از این که امام مون سرباز داره خوشحال شدیم ». خدایا! میشه دل مادر مهربان به سربازی ما شاد بشه؟ خدایا! از اینکه فرزندم مهدی این سربازان رو داره من خوشحال هستم.‌

بله دوستان ما نیاز به نور داریم، نور امام برای سربازی. سرباز شیعه رو به بهره مندی از نور امام باید شناخت. ما نیاز داریم که بهره مون از نور امام زیاد بشه« بخاطر سربازی ». میفرمایی که من میخوام سرباز امام زمانم بشم. بهره مندی تو از نور اهل بیت علیهم السلام چقدر هست؟ چقدر این موضوع برای تو دغدغه هست؟ چقدر سعی میکنی از نور اهل بیت علیهم السلام بعنوان سلاح برداشت کنی. إن شاء الله که خداوند توفیق بده که همه مون سربازان نورانی برای امام علیه السلام باشیم.‌

هدیه به پیشگاه امام حسین علیه السلام صلواتی بفرستیم أللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‌

هدیه به پیشگاه امام زمان صلوات الله علیه صلواتی بفرستیم أللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است