« محشر التماس به مادر مهربان لا زمان هست، زمان بردار نیست» این محشر کُل زمان رو گرفته، اونی که در محشر، در میدان التماس به مادر مهربان بود همیشه در اون فضا هست تا موقعی که بره. همیشه در همون فضاست. در کجا هست؟ در محشر شب دفن.
یه کسی در فضای میوه درخت حضرت زهرا( سلام الله علیها)بود، یعنی میوه بود، محصول بود، خب اون رفت. از او برای این تماشاچی یک یاد و خاطره باقی می مونه، میگه یادش بخیر.من دیدم میوه های مادر مهربان رو، یادش بخیر. من صحنه ای رو دیدم که اگر کسی میوه بود میرفت، این براش می مونه: من صحنه ای رو دیدم که اگر کسی میوه بود میرفت، تصویری در ذهنم هست.
خب اونها که رفتند و خوش بحالشون. یک گروه دیگر هم اهلِ محشر بودند، اهل صحنه بودند: کسانی که واقعا در صحنه ملتمس رفتن بودند، واقعا احساس یتیمی میکردند، واقعا این حس رو میکردند که اگر الان همراه نشن مرگ براشون بهتره.بله! یک گروهی هم اینها بودند، اینها چون در محشر بودند این فضا براشون تموم نمیشه و همیشه در این صحنه هستند، اونها همیشه در این عرصه هستند.
« محشر التماس به مادر مهربان لا زمان هست، زمان بردار نیست» این محشر کُل زمان رو گرفته، اونی که در محشر، در میدان التماس به مادر مهربان بود همیشه در اون فضا هست تا موقعی که بره. همیشه در همون فضاست. در کجا هست؟ در محشر شب دفن.
آقا! شب دفن که گذشته.
= زمان نداره، این محشر، محشر شب دفن لا زَمانه.
بله! اونهایی که تماشاچی بودند حس ماجرا رو میگیرند با یکی از اینها همزاد پنداری میکنند، احساس خوشی پیدا میکنند و یاد خوشی هم از این ماجرا، از این موضوع، از این فضاها براشون می مونه. میگن چه یاد خوبی بود! یاد فلانی بخیر، یاد فلانی ها بخیر. میشه یه بار دیگه تماشاچی بشم؟ میشه یه بار دیگه برم کنار این صحنه بایستم و نگاه کنم؟ میشه برم یکبار دیگه کنار این اهل محشر اینها رو نگاه کنم؟ میشه یکبار میوه ها رو نگاه کنم؟ شاید قسمت بشه من هم برم در میدان.
خوبان تماشاچی های شب دفن، در محشر شب دفن هستند، محشر شب دفن کجاست؟ « جلوی درب لیله القدر». اون جا یک از مادر مهربانتری رخت بربسته برای رفتن.
خوبان تماشاچی ها این جوری نگاه میکنند. می گردند دنبال فضایی که یکبار دیگه اون تصویر رو براشون بسازه. یکبار دیگه برن در جمعی، در فضایی که اون تصویر رو براشون بسازه. اون فضا که اومد میگن من حس میکنم یکبار دیگه رفتم کنار اون میدان ایستادم، حس میکنم یکبار دیگه دارم اون فضا رو میبینم.بله! خوبان تماشاچی ها دنبال این هستند، مترصد این موضوع هستند و باید باشند.
بله! زمان در اهل محشر شب دفن تاثیر نداره، اونها از زمان خارج شدند، لذا موضوعاتی که در زمان جلو میره در اونها تاثیر نداره، اونها اصلا آدمهای خارج از زمان هستند.
کجا هستند؟ متوقف هستند؟
= نه! بیرون زمان هستند.
یعنی در شب دفن متوقف شدند؟
= نه! بلحاظ زمانی که عبور کردند اومدند جلو، ده شب از شب دفن گذشتند، ولی در محشر شب دفن هستند، محشر شب دفن کجاست؟ شما میگی در « جلوی درب لیله القدر».
خب چه خبره اونجا؟
=یک از مادر مهربانتری رخت بربسته برای رفتن.
آقا! چند روز گذشته؟ چند سال گذشته؟
- نمیدونم. زمان وقتی بر کسی میگذره که حرکتی اتفاق بیفته، چند تا حرکت وقتی پشت سر هم میافته، میگیم بر اون زمان گذشت. برای این آدم زمانی نمیگذره. چرا؟ چون یک آدمه، آدمی که فقط داره به یک جا نگاه میکنه، وقتی تصویر بگیری، در هرلحظه از زمان دنیا از این آدم تصویر میگیری همون تصویر رو داره، میگی انگار این ثابت شد، انگار این رفت بیرون از زمان. فقط همین حالت رو داره؛ هاج و واج و ملتمس، نگران، با نگاهی پر از التماس، تعجب.
دیدید در فیلم ها گاهی نشون میدن، مثلا در فیلم یک دفعه بعضی ها ثابت میشن، بعد یک نفر مثلا یا چند نفر حرکت میکنند، یه کاری میکنند (این فیلمهایی که گاهی نشون میدن). این آدمها این جوری هستند. بقیه زندگیشون رو میکنند ولی این آدمها در یک فضا ثابت هستند، این آدمها از زمان خارج شدند. بله! حالا ما باید ببینیم کجا هستیم؟
یک صلواتی بفرستیم.
یکبار هم که شده ما قرآن بخونیم بگیم خدا داره این آیه رو به من میگه. نگیم خدا برای مردم و هدایت انسانها آیه فرستاده. خدا این آیه رو داره به من میگه؛ «وَ اذْكُر رَّبَّكَ فىِ نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خِيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَالِ وَ لَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ(205اعراف )»
بسیاری از اوقات در زندگی ما اتفاقات جالبی پیرامون ما می افته. بقول بعضی از دوستان محبت خدا، موهبت خدا، آیه ی خدا، ماجرایی بزرگ پیرامون ما می افته. من با این ماجرا چه میکنم؟ من با این اتفاق چه میکنم؟ آیا توجه میکنم؟ آیا بها میدم؟ یا غافل از کنارش میگذرم؟ یا فرصت میدم که آرام آرام غفلت من رو فرا بگیره.
بله! این ماجرا رو ذکر کنیم. یکبار هم که شده ما قرآن بخونیم بگیم خدا داره این آیه رو به من میگه. نگیم خدا برای مردم و هدایت انسانها آیه فرستاده. بگیم خدا اصلا داره این رو برای من میگه، با بقیه چی کار دارم؟ بقیه رو ول کن. این نگاه ساده است ها! ولی همین جوری نگاه کنیم، بقیه رو از ذهنمون بریزیم دور، اثر داره.
خدا داره این آیه رو به من میگه، میگه مثلا ذکر کن در نفست، در وجودت این همه محبت رو ذکر کن. حالا با اون کیفیت و به اون شکل که درآیه مطرح شده،« وَ لَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ» اصلا وقتی میخونم ، من وقتی میخونم، بعنوان احسان، بگم خدا داره میگه، احسان! « وَ لَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ» با چه زبونی بگه؟ خدا داره میگه، مثال این جوری میگه: صادق! « وَ لَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ» از غافلین نباش! اصلاً ما در این زندگی، آیا اینقدر قیمت داره که ما مدتها در این زندگی کنیم؟ مدام این کلام خدا رو به خودم، برای خودم تکرار کنم، مدام این کلام خدا رو به خودم، برای خودم، تکرار کنم. بگم خدا داره میگه، فلانی! « وَ لَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ» از غافلین نباش.
چقدر خوبه! مثلا فلانی در ذهنش فکر کنه بگه خدا داره میگه: سعید! « وَ لَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ» بابا! خدا دیگه با چه زبونی بگه؟ به این صراحت داره میگه، اصلا تعارف هم نداره، اصلا به یکی دیگه هم نمیگه فقط داره به این آدم میگه.
بله! ذکرکن، ذکر کن تا از غافلین نباشی، غفلت میآد سراغمون، برخی از دوستان چرا گاهی مسیرمون یک مقدار پائینی میشه؟ میگیم اومدیم در یک اوج قرار گرفتیم، ما در اون لحظه، در اون جلسه و در اون فضا، در اون ساعت، در اوج بودیم اصلا احساس می کردیم خیلی بالا رفتیم، بعدا چرا من اومدم پائین؟
وَ اذْكُر ؛ذکر کن! ذکر کن تا از غافلین نباشی، در وجودت ذکر کن، مدام به این ماجرا بپرداز، فراموش نکن. در بیرون ذکر کن، در درون ذکر کن، صبح و شام ذکر کن.
ما بیاییم سه تا فضا رو در خودمون پررنگ کنیم تا یک مقداری مسیرمون از سقوط خارج بشه، از نزول خارج بشه؛ بی تقوایی رو از خودمون دور کنیم، اهل ذکر نعمت و شکر نعمت باشیم، چشم آیه بین داشته باشیم،
ما بیاییم سه تا فضا رو در خودمون پررنگ کنیم تا یک مقداری مسیرمون از سقوط خارج بشه، از نزول خارج بشه، گاهی خدا محبت میکنه ما رو این جوری دو دستی کف زمین رو می گیره با زمین یک مقدار میآره بالا، ما نریم لبه ها و بپریم پائین. همه مون، از خودم ،
اگر رگه ی بی تقوایی در ما هست بهش توجه کنیم، بهش بپردازیم، بی تقوایی رو از خودمون دور کنیم.
همه با هم اگر رگه ی بی تقوایی در ما هست بهش توجه کنیم، بهش بپردازیم، بی تقوایی رو از خودمون دور کنیم. خب! این رگه ی بی تقوایی در من هست، در من هست و همیشه به من ضربه میزنه، این رو اصلاح کنم.
اهل ذکر نعمت و شکر نعمت باشیم، پیوسته ذکر کنیم محبتهای خدا رو و شکر کنیم. آیا کسی از ما تصویری از شکر نعمت داره؟ یا ما رو یک آدم نق نقو می شناسه؟
بله! و بعد اهل ذکر نعمت و شکر نعمت باشیم، پیوسته ذکر کنیم محبتهای خدا رو و شکر کنیم. به دوستمون میرسیم ذکر کنیم، اینقدر نق نزنیم، اهل نق زدن نباشیم، اهل شکر کردن باشیم، اگر یکی بخواد یک تصویری از ما ارائه کنه، چی ارائه میکنه؟ آیا میگه فلانی اهل شکر نعمت هاست؟ آیا کسی از ما تصویری از شکر نعمت داره؟ یا ما رو یک آدم نق نقو میشناسه؟
چشم آیه بین داشته باشیم، آیات خدا رو ببینیم، ماجراهای بزرگی که خدا پیرامون ما، در معرض دید ما قرار میده ، ماجراهایی که ما رو وصل به آینده میکنه، ماجراهایی که ما رو با سرعت میتونه از دنیا خارج کنه و ببره .
و بعد آیه بین باشیم، آیات خدا رو ببینیم، ماجراهای بزرگی که خدا پیرامون ما، در معرض دید ما قرار میده ، ماجراهایی که ما رو وصل به آینده میکنه، ماجراهایی که ما رو با سرعت میتونه از دنیا خارج کنه و ببره، ماجراهایی که یک نمونه بزرگ، یک نمونه برای رشد دادن های بزرگ هست، ماجراهایی که عرض اندام هست برای برخی از افعال خدا که ببین! اگر من بخوام شما رو بیارم بالا چقدر راحته. اینها رو ببینیم، اعراض نکنیم، سرمون رو برنگردونیم، نگیم ما اینها رو ندیدیم، نگیم این جوری نیست. یعنی چشم آیه بین داشته باشیم.
یک صلواتی بفرستیم.
بله! دوستان صحبتی دارند؟
تماشاچی های شب دفن بایستی دوتا کار بکنند، یکی اینکه مدام اون ماجرا رو یاد کنند تا حسشون مجدد در اون فضاها بمونه دوم اینکه بیان بگن آقای فلانی، بچه ها بیاید، بیاید بشینید یکبار دیگه صحبت کنیم، شاید یکی از بچه ها در اون فضای لا زمان باشه، در همون حس باشه. اینها دوباره برن واقعا تماشاچی اون صحنه باشن، بهانه ای باشه شاید برن بیفتند در میدان.
اونهایی که تماشاچی هستند چشمهاشون رو می بندند و اون تصاویر رو در ذهنشون میآرن. این میشه یاد. با یاد اون ماجرا دوباره بخشی از اون حس بهشون دست میده. این افراد بایستی دوتا کار بکنند، یکی اینکه مدام اون ماجرا رو یاد کنند تا حسشون مجدد در اون فضاها بمونه ( ولی فقط حس هست) دوم اینکه بیان بگن آقای فلانی، بچه ها بیاید، بیاید بشینید یکبار دیگه صحبت کنیم، گول میزنن بچه ها رو، بچه ها رو گول میزنن، میگن بیاید بشینیم یکبار صحبت کنیم، چرا؟ چون شاید یکی از بچه ها در اون فضای لا زمان باشه، در همون حس باشه. اینها دوباره برن واقعا تماشاچی اون صحنه باشن، بهانه ای باشه شاید برن بیفتند در میدان.بستگی داره چقدر برای ما مهم باشه.
بعضی ها یک فیلم خوب دیدند، هر از گاهی، جایی صحبت اون میشه میگن آره فیلم جالبی بود، خیلی جالب بود، اگر یه ذره بیشتر تعریف کنن حس اون فیلم رو هم پیدا میکنه، بیشتر یادش میآد. میگذره عبور میکنه. بعضی ها این جوری هستند. بعضی ها هم ممکنه موقع اکران اون فیلم سرگرم تخمه خوردن بودند، حواسشون به فیلم نبوده، إن شاء الله که این جوری نیست اصلا. بعضی ها هم که ممکنه اصلا اون موقعی که این ماجرا و این بحثهایی که بچه ها میگن، نبودند، خب نبودند چی کار کنند ؟ اینها هم باید بگردند، بگن بچه ها! میشه یکبار بشینیم دور هم بیاد شب دفن، داری بستری فراهم میکنی که همه بشینند، میگرده این آدم ها رو پیدا کنه؛ این تماشاچی بوده. اینها رو ببینه، حس کنه، بره یکبار دیگه بره این ماجرا رو حس کنه، یعنی حداقل برای بار اول این ماجرا رو ببینه. حالا تا چقدر ما برای این موضوع عزم داشته باشیم، به همون میزان بهره میبریم.
اهل محشر در همون فضا هستند، هیچ وقت باور نمیکنند او رفته. تماشاچی هایی که از این فضا دور میشن، یعنی کل ماجرا رو تماشا میکنند و با یک تماشا عبور میکنن ، اینها رفتن رو میبینند، ولی اونهایی که در اون صحنه ایستادند هیچ وقت رفتن رو نمیبینند، چون در لحظه ی رفتن از زمان خارج میشن، همیشه در اون لحظه می مونند، بیاییم و تماشاچی نباشیم، بیاییم و تماشاچی نباشیم یعنی از این فضا مثل یک تماشاچی عبور نکنیم، بلکه وقتی رسیدیم بریم درون فضا، بریم همون جا بایستیم.
پس اهل محشر که اصلا در همون فضا هستند، اینها مدام قلبشون متوجه اون فضاست، اصلا مدام در اون فضا هستند، مدام من دارم اون فضا رو حس میکنم، همه ی حس و حالشون، حس و حال التماس هست، التماس برای بردن، «قیاما و قعودا و علی جنوبهم» چه در حال قیام و چه در حال قعود، چه شبها ، چه روزها، میبینی یک حالت دارند، حالت التماس، حالت یک انسان در صحرای محشر مانده، حس و حال یک یتیم، یک یتیم محبت دیده، یتیم ها بازیگوش هستند، بله! خب این یتیمی بوده که قبلا بازی کرده، بازیگوش بوده حالا مدتها محبت دیده، بعد در یک صحنه ای ایستاده که اونی که بهش محبت کرده رفته. یا در حال رفتنه، این (یتیم) بعد این صحنه رو نمیتونه ببینه ، هرچی در ذهنش هست اینه؛ اونی که اینجا ایستاده و میخواد بره.
اونهایی که( یعنی یتیمانی که در محشر هستند) هیچ وقت باور نمیکنند او رفته. تماشاچی هایی که از این فضا دور میشن، یعنی کل ماجرا رو تماشا میکنند و با یک تماشا عبور میکنن ، اینها رفتن رو میبینند، ولی اونهایی که در اون صحنه ایستادند هیچ وقت رفتن رو نمیبینند، چرا؟ چون در لحظه ی رفتن از زمان خارج میشن، همیشه در اون لحظه می مونند، همیشه در اون فضا می مونند. عرض کردیم که بیاییم و تماشاچی نباشیم، بیاییم و تماشاچی نباشیم یعنی از این فضا مثل یک تماشاچی عبور نکنیم، بلکه وقتی رسیدیم بریم درون فضا، بریم همونجا بایستیم.
نمیدونم کی چقدر این مطلب رو گرفته. عرضی نیست
برمحمد و آل محمد صلواتی بفرستیم
أللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
چند روز پیش با دو سه نفر از دوستان بود در مورد یکی از معجزات حضرت زهراء( سلام الله علیها) در این فضا صحبت شد که حالا إن شاء الله در فرصت های بعدی صحبت میکنیم( البته معجزات ایشون که بسیاره ولی یکی از معجزات ایشون).