سفرهای مشهد، مانند سوار شدن بر یک سفینه است، سفینه ای که مدام ارتفاع می گیره و بالاتر میره. در سفرهای مشهد، دغدغه و عزممون، ارتفاع گرفتن باشه و اهل نق زدن و گیر دادن به مسائل حاشیه ای نباشیم.
ما وقتی میریم سفرمشهد، حس خود من اینطوره که( مثال عرض میکنم) مثل اینکه سوار بر یک کشتی هستیم، کشتی ای که، سفینه ای که ارتفاع میگیره، میره بالا، ما میریم در ارتفاعات. تصور کنید سوار بر یک کشتی هستیم، این کشتی میره هوا، میره بالا، میره به سمت آسمون، خب این خیلی لذت داره، آدم باید از این« ارتفاع گرفتن» بهره ببره، همّ و غمّ مون این باشه که از« ارتفاع گرفتن» بهره ببریم. ما سوار یک سفینه ای شدیم که، سفینه داره میره بالا، چه کسی میتونه از این بالا رفتن، از این ارتفاع گرفتن بهره ی بیشتری ببره؟ این باید« عزم» مون باشه، باید« دغدغه» مون باشه.
خدای نکرده، اهل گیر نباشیم، اهل نق زدن نباشیم. سوار بر کشتی شدیم، کشتی داره میره ارتفاع، یه کسی درون این کشتی نشسته، کشتی داره میره هوا( خیلی مهمه)، کشتی داره میره به سمت آسمون، اخلاقم اینطور نباشه که:
- ای کاش این ستون اینجوری وسط کشتی نبود، یک متر اونطرف تر بود. بابا! کشتی داره میره آسمون.
ارتفاع گرفتن این سفینه برامون پررنگ باشه، اگر شما سوار یک قایق بشی، بر یک قالی بنشینی، اون قالی بره آسمون، چه چیز براتون مهمه؟ این آسمون رفتن. شما نمیگی: اینجای قالی خوب دوخته نشده، اون قسمت قالی رنگش خوب نیست.
اصلا به اینها توجه نمیکنی، میگی بچه ها! قالی داره میره آسمون.
« ارتفاع گرفتن برامون پررنگ باشه». ما خودمون باید ارتفاع گرفتن خودمون برامون دغدغه باشه، حالا که خدا محبت میکنه در سفری، ارتفاع جمعی ایجاد میکنه، سوار یک سفینه میکنه، میبره بالا، حداقل اینجا ارتفاع گرفتنی که داره انجام میشه، برامون پررنگ باشه.
ما در عمرمون چندبار فرصت پیدا میکنیم ارتفاع گرفتن رو تجربه کنیم؟ الان به خودمون رجوع کنیم؛ درسفرمهمانی امام رضا علیه السلام، این ارتفاع گرفتن چقدر برامون پررنگ بود؟ به میزانی که این ارتفاع گرفتن برامون پررنگ بوده، ما آدمی هستیم که اهل ارتفاع گرفتن هستیم.
خداوند ما رو بارها و بارها در قرآن دعوت کرده که ارتفاع بگیریم. گاهی اوقات خودش این موقعیت رو ایجاد میکنه ارتفاع میده، ولو موقت.
خب این یک امتحان هست، چقدر ارتفاع گرفتن پررنگ هست؟ چقدر برای این فرد ارتفاع گرفتن جلوه میکنه؟
اگر شما سوار یک قالی بشی، روی یک قالی بشینی، ولو اون قالی رنگ و رو رفته و پاره پوره باشه، و بخش هاییش سوخته باشه، بستگی داره از اون قالی چه استفاده ای ببری؟ یک موقع شما میخوای اینطور استفاده ببری که بذاری کف پذیرایی خونه، جلوی چشم مهمان هایی که میآن خونه، جلوی چشم اقوام، ممکنه بگی این قالی رو نمیبرم اونجا بگذارم، این ایراد زیاد داره.
اما یک موقعی عرض میشه، شما بیا سوار این قالی شو، این قالی میره آسمون. شما میآی، میدوی سوار قالی میشی، روی این قالی مینشینی، وقتی هم داره میره آسمون، از این آسمون رفتن بهره میبری، نمیگی: قبول نیست، این آسمون رفتن رو من قبول ندارم.
چرا؟
چون گوشه ی قالی پاره هست.
بستگی به این داره که تو به دنبال چه باشی؟ اونی که وقتی همچنان که با این قالی داره به آسمون میره، دغدغه اش اینه که اگر رسید، این قالی رو بذاره کف خونه اش، بله اون همچنان به پاره پوره های این قالی گیر میده. اما اونی که ارتفاع گرفتن براش مهمه، اصلا توجهی نمیکنه، این موضوعات به چشمش نمیآد.
ازش میپرسی فلانی در کجا هستی؟ میگه در آسمان. نمیگه سوار یک قالی ای شدیم( ولو در آسمان)، نمیگه سوار یک قالی پاره ای شدیم، این رو نمیگه. سعی میکنه به کلامش، به لحن کلامش، به این موضوعات توجه داشته باشه.
یعنی مثلا به این موضوعات مختلفی که در اون قالی، یا در اون سفینه هست، اعتراض نمیکنه.
چرا؟ چون ارتفاع گرفتن مهمه، و این ارتفاع گرفتن اتفاق افتاده.
خداوند این ارتفاع گرفتن رو انجام میده، رفتارهای افراد درون سفینه، سبب میزان بهره بردن آنهاست. سعی کنیم بهترین رفتارها و حال و هوا را در سفرها داشته باشیم.
خداوند این ارتفاع گرفتن رو انجام میده، رفتارهای افراد در سفینه ای که داره ارتفاع میگره، به میزان بهره ای که از ارتفاعات میبرند، ارتباط پیدا میکنه. این سفینه، این قالی میره در ارتفاعات، یه کسی وقتی رفتیم ارتفاعات و برگشتیم همچنان گیر این هست که چرا گوشه ی این قالی سوخته؟ یه کسی از ارتفاعات بهره میبره.
پس رفتار ها سبب میزان بهره بردن ما است،و إلّا خدا که ارتفاع میده.
یکی از نشانه هاش چیه؟ این که افراد به میزان متفاوت بهره میبرند، یه کسی هست ارتفاعات خیلی براش جلب توجه کرده، یه کسی هست کمتر جلب توجه کرده، این بخاطر نوع رفتارشون هست، بخاطر نوع حال و هواشون هست.
در کاروان هایی که دارن مردم رو به سمت سفرهای زیارتی میبرند( مشهد، کربلا، مکه) رقابت بر سر ارتفاعات نیست، رقابت بر سر کیفیت اون قالی یا اون سفینه هست، رقابت بر سر زرق و برق اون قالی و اون سفینه هست( قالی و سفینه رو مثال عرض کردیم) .
چرا؟ چون هتلشون بهتره. آشپزشون بهتره، از این حرف ها زیاد شنیدیم، رقابت بر سر ارتفاعات نیست.
از یکی بپرسیم من میخوام برم حج، با کدوم کاروان برم؟ بگه با فلان کاروان.
چرا؟ چون شما رو یک قدم به ارتفاعات بیشتری میبره. زمینه رو جوری آماده کرده که شما بیشتر ارتفاع بگیری.
این فرهنگ وجود نداره، و این در جامعه ی شیعه، ضعف هست. ما بعنوان شیعه، بعنوان مسلمان مومن، بایستی ارتفاع گرفتن برامون پررنگ باشه.
شما ما رو سوار یک چوب خشک کن، ولی چقدر به ارتفاعات میبری؟ روی مطالبی که گفته شد خطاب به دست اندر کاران سفر نیست، اونها باید سعی خودشون رو بکنند، اونا بایستی تلاش بکنند، اونها باید مسئولیتشون رو خوب انجام بدن، اون براشون یک کلاس هست، خطاب این بحث ها به همه ی دوستان هست وقتی که عزم میکنند به سفر زیارتی مشهد، کربلا و مکه برن.
شما با چه حال و هوایی باید بری؟ باید دغدغه ی شما ارتفاع گرفتن باشه.
فلانی! زحمت کشیدی ما رو بردی سفر مشهد، زحمات زیادی کشیدید شما چند نفر بردید، مکان خیلی خوب بود، زمان خیلی خوب بود، غذا خیلی خوب بود، ولی سفرتون بدرد نمیخورد.
چرا؟ چون ما اصلا احساس ارتفاع نداشتیم. ما رو بردید هتل پنج ستاره ولی ما ارتفاع نگرفتیم که با یک ستاره ای آشنا بشیم، پنج ستاره پیشکش، ما حتی با یک ستاره هم آشنا نشدیم، اصلا به آسمون نرفتیم که با ستاره آشنا بشیم،ستاره جای خود، تا ماه هم نرفتیم.
ای کاش به ظاهر ما رو می بردی به هتل بی ستاره، ولی در واقع ما رو می بردی به آسمانی پر از ستاره. این قیمت داره.
یک مثال عرض کنم: در کاروان امام حسین علیه السلام، از زمانی که حرکت میکنند، هر روز وضعیت ظاهری در کاروان بدتر میشه، ولی هر روز ارتفاع گرفتن داره بیشتر میشه، و برای اونهایی که در کاروان هستند، دغدغده ی ارتفاع گرفتن بیشتر میشه.
عرضم این نیست که یک موقع ما سفری میریم باید هر روز وضعیت رو بد کنیم، شما دو سه روز به بچه ها آب ندی، عرضم حال و هوای اون آدمها هست، اون آدمی که اونجاست ارتفاع گرفتن براش قیمت داره، اون آدمی که اونجاست حرفش اینه، میگه من از خونه زندگیم زدم، زندگیم رو رها کردم بخاطر« ارتفاع گرفتن» وإلّا اگر امکانات میخواستم که خونمون بودم، در قبیله ام بودم، به زندگیم می پرداختم.
زهیر علیه السلام اومده در کاروان امام حسین علیه السلام، اگر امکانات میخواست که در قبیله اش بود، بهترین امکانات، بهترین خَدَم و حَشَم.
چند روز مونده به آخر این کاروان، همه چیز رو رها میکنه و میاد در کاروان امام حسین ع.
ما الان باز ظاهر موضوع رو نتیجه نگیریم ها! حال و هوا و روحیه ی اون فرد رو در نظر بگیریم، روحیه ی این آدم، ارتفاع گرفتن هست، ما همین روحیه رو نتیجه بگیریم.