نماز – فاطمیت – ذکر نعمت


نماز – فاطمیت – ذکر نعمت

در نماز روحاً از دنیا خارج شویم

دوستان ایام فاطمیه (سلام الله علیها) را تمام شده ندونیم . یعنی فاطمیه ادامه داره ، ما هنوز در ایام فاطمیه هستیم . اگر کسی گمان میکنه که خدایی نکرده غفلتی کرده و یه مقداری فرصتها را از دست داده الان میتونه بیاد جلو ، ما هنوز توی فضای فاطمیه (سلام الله علیها) هستیم . این را توجه بهش بکنیم . به گذشته یه مرور کوچولو بکنیم ، ببینیم مثلا اگر غفلتی بوده سریع جبران کنیم فرصتش هست . با این دید نگاه کنیم ما، ایام فاطمیه هنوز تمام نشده . ممکنه یه روزی هم البته تمام بشه. ‌

کنده بشیم از دنیا ، خارج بشیم ، روحا ، بیایم بیرون در نماز ، اون وقت یواش یواش بشه از این جا صحبت کرد ، تازه میشه صحبت کرد . الان صحبتش فایده نداره . تازه ممکنه صحبت کنیم و پذیرش این مطلب نباشه . یعنی الان اگه صحبت کنیم از اونجا ممکنه یکی از دوستان بگه این نمیتونه باشه . همین که این در ذهنش بیاد ، براش سد میشه . براش مانع میشه . اون وقت ممکنه ما هم مقصر باشیم که این مانع را براش ایجاد کردیم . زمانی که موقعش نبوده یه مطلبی را براش گفتیم این براش مانع ایجاد کرده. خودش تقصیر هم نداشته ، نتونسته بپذیره . باید فرصت بدیم ، دوستان بیایم از این فضا بیرون ، توی این سطح بیایم و حالا یه مقدار بالا یا پایین ، بعد اینجا از یک گام بالا تر صحبت کنیم . یعنی اگه بخواهیم از اونجا صحبت کنیم ممکنه برخی از دوستان نپذیرند مطلب را که این نیست .همین که در ذهنمون بیاد این نیست یه دیوار بزرگ جلوت کشیدی . نمیشه حالا دیگه ، اون را باید سعی کنیم خراب کنیم . درست میگم ؟‌

سه سطح برخورد با نماز به ترتیب؛ بعد از نماز از خودمان بپرسیم؛ کجا بودی؟ چه خبر؟ چه کردی؟

(نشانه اش چیه ؟)نشانه اش خیلی ساده است ، مطالبی که گذشته گفتیم ، حالا شاید من اگه بشه یکی دوتا مطلب جدید را هم عرض کنم.گذشته هم صحبت کردیم که خیلی ساده بود . بعد از نماز از خودمون بپرسی کجا بودی؟ توی این سطح باید این سوال را جواب بدیم ، کجا بودی ؟ چه خبر ؟ کجا بودی سطحش پایین تره ، چه خبر یه ذره سطحش بالاتره . چه خبر؟ همین که شما این سوال را جواب بدی جواب این سوال را دادی برای خودت . کجا بودی ؟ من اصلا خودم هم نمیدونم کجا بودم . فکرم این جا بود ، اینجا بود ، این جا بود . ولی کلا توی دنیا بودم ، مثلا . درسته ؟ ولی اون سطحی که سوال شما بود بعد از اون نماز باید پرسید که چه کردی ؟ توی این سطح این جوری می پرسند ، چه کردی؟ ‌

نماز اوج خلاصه شده و عصاره ی ایمانیات و عمل صالح است

اوج خلاصه شده و عصاره ی ایمانیات و عمل صالح ، حالا می خواهیم بگیم که ما به ایمانیات پرداختیم ، به عمل صالح پرداخیتم ، عصاره ی این مطلب و اوج این مطلب ، عصاره ای که اوج را نشون میده ، در نمازه . بله عصاره ای که نشان از اوجه ، اوج ایمانیات و عمل صالح هست چیه ؟ نماز . شما میگی یه لحظه آقا صبر کن ، عمل صالح ، عمل صالح یعنی این که اولا یک عملیه ، یعنی یک فعلی داره انجام میشه ، باید انجام بشه . دوما این که باید در راستای صالحیت باشه . نماز من باید این جوری باشه ؟ میگیم بله . یعنی سطحش این باشه . یعنی شما بعد از این که این نماز را محقق کردی اون وقت میتونی بگی چه کردی ؟ بگی این عمل را انجام دادم ، این فعل را انجام دادم ، این اثر گذاشته شد . حالا همین قدری که گذشته صحبت کرده بودیم در موردش عمل کنیم ، بیشتر در موردش صحبت نکنیم . ‌

نماز را صحنه ی عملی تمرین آخرین کلاسمون بدونیم

نماز را صحنه ی عملی تمرین آخرین کلاسمون بدونیم ، همیشه نسبت به نماز این جوری نگاه کنیم . به نماز میخواهیم بپردازیم بگیم الان صحنه ی تمرین آخرین کلاسمون می باشد . آخرین کلاسمون چیه ؟ فاطمیت . نماز صحنه ی تمرین فاطمیته . من توی نماز چقدر توفیق پیدا می کنم به فاطمی شدن ، به مشمول فاطمیت شدن ؟ از ابتدای نماز که شروع میکنم انتهای نماز چقدر احساس نزدیکی بیشتر دارم ؟ چقدر احساس می کنم در قلبم روزنه بیشتر درست شده به سمت نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) ؟ چقدر احساس میکنم که از فضای منفی پیرامونم دور تر شدم ، از جهنم اطرافم کنده شدم ؟ چقدر احساس میکنم که رگه های جهنمی وجودم جدا شده از من ؟ ‌

من یه رگه جهنمی داشتم ، وقتی نماز دارم میخونم میبینم که دیگه اون رگه نیست . ممکنه بلافاصله بعد از نماز متوجه نشم ها ، مثلا میبینی چند ساعت بعد یا مثلا یه مدت بعد فکر میکنم میبینم یه مدت قبل من قبل از اون نماز این جوری بود ولی توی اون نماز ؛ هر چی بوده ، توی اون نماز بوده .پس نماز را صحنه ی تمرین آخرین کلاس بدونیم . ‌

در صحبت دوستان، مهم حسی هست که از صحبت دوستان بیرون میاد، نه نوع جملات و مطالب اون حس منشا خیر میشه

(دوستان کسی مطلبی دارند ؟)‌

دوستان فاطمیت جالب بوده ؟ بحثش اثر گذار بوده ؟ همین طور بوده ؟ شاید برخی از دوستان بگن برام خیلی جالب بوده ، حس خوبی داشته باشند را نتونند بگویند . مثلا من یه حس خوبی دارم ولی نمی تونم بگم . این جوری هست ؟ گاهی از خدمت دوستان می خواهیم که صحبتی بکنند ، اگه مایل بودند صحبت بکنند ها ، موضوع صحبتشون نیست ، چند بار دیدم مثلا برخی بچه ها ممکنه بگند که ما اگه صحبت کنیم ممکنه صحبتمون بدرد نخور باشه ، یا مثلا نتونیم سر و تهش را خوب هم بیاریم ، از این جور بحثها . موضوع نوع جملاتی که این جملات و کلمات کنار هم می چینیم نیست ، موضوع حسی هست که از شما بیرون میاد . شما از خدا بخواهید که اون حس بیرون بیاد .‌

برای شما اون حس ملاکه . اون منشا خیر میشه و خودم هم خیلی مشتاق هستم که ، چون میدونم حس بچه ها واقعا خیلی خوبه ، مشتاقم که حالا با هر صحبتی که بلد هستند ، این حس بروز کنه . این حس که بروز میکنه سبب خیر میشه . به خاطر این گاهی به بچه ها میگم یه صحبتی ، یه چیزی .‌

فاطمیت، محصول امی بودنه و بالاتر از امی بودنه

این قدر این فضا (فاطمیت) بالاست که نمیشه بگی امی بودنه ، اگه بخوای خیلی دقیق بگی باید بگی بالای امی بودنه ، این فضا شاید به نوعی محصول امی بودنه ، فاطمیت . یا مثلا جزء درجات بالای امی بودنه . هر کی امی تره ثمره اش از فاطمیت بیشتره ،یعنی این دوتا یک مقوله نیستند ، خیلی نزدیک به هم هستند ولی یکی نیستند ، فاطمیت خیلی بالاتره ،سطح فاطمی بودن خیلی بالاتره ، با فاطمیت انسان فا طمی میشه ، بالاتر از امی بودنه .‌

با امی بودن انسان یه سری مقولات را از خودش دور میکنه . با فاطمی شدن، برای فاطمی شدن انسان به یک نور نگاه میکنه ، بدون این که چیزی را از خودش دور کنه ، بدون این که نیاز باشه که چیزی را از خودش دور کنه . به یک نور نگاه میکنه ، میل میکنه به یک نور . ‌

در امی بودن انسان به دنبال بستن راههای نفوذ غیره ، در فاطمی شدن ، در فاطمیت انسان بدنبال باز کردن دریچه ها به سوی نوره . شما در امی بودن دنبال این هستی که دریچه های نفوذی که در قلب شما خدایی نکرده هست و دشمن ، غیر ، غیر از اهل بیت (علیهم السلام) از اون دریچه ها نفوذ میکنند ، اون دریچه ها را ببندی . شما نیاید تو ، یعنی چی اصلا ! سیاهی میاد تو ، تاریکی میاد تو ، غیر میاد تو ، باید این دریچه ها بسته بشه . یا مثلا اون مثالی که شما فرمودید، مطلب های غیر میاد تو ، مطلبی که اهل بیتی نیست . در فاطمیت انسان توجهش به باز کردن یک دریچه است به سمت نور خورشید ، میگی آقا غیر داره میاد ، میگی یه لحظه وایستا بذار من این دریچه را باز کنم ، بذار من درب قلبم را بسوی این نور باز کنم . یا غیر اومد تو ! میگی آقا من هواسم نیست ، یه لحظه وایستا من این در را باز کنم. هر دو بدنبال این هستند که قلبشون محل نور اهل بیت (علیهم السلام) بشه ، هر دو بدنبال این مطلب هستند ، فاطمیت یک کم سطحش بالا تره . همین طور نیست ؟ ‌

شب قدر یادتون هست ؟ فضا چه فضایی بود ؟ فضای امی بودن ، این که ما در خواستی نداریم ، همه ی در ها را می بندیم ، یعنی اصلا غیر نیاد ، ما درخواستی نداریم . اون فضا به این فضا ختم میشه . از اونجا شروع میشه به فاطمیت ختم میشه ، ختم نمیشه یعنی میاد توی مسیر فاطمیت . ‌

ذکر نعمت ! فضای پرداختن به نعمت نیست که اون هم درش هست ، ذکر نعمت یعنی جلب توجه به ابعاد موضوع. ذکر نعمت یعنی برامون جلب توجه کنه صاحب این سفره کیست؟

در فضای ذکر نعمت یادمون باشه ، فضای چیه ؟ ذکر نعمت ! فضای پرداختن به نعمت نیست که اون هم درش هست ، ذکر نعمت یعنی چی ؟ یعنی جلب توجه به ابعاد موضوع. مثل این که کنار این سفره نشستیم ، میگیم اَه ه ه ... چه سفره ای ! این سفره چیه ؟ چرا این سفره اینجاست ؟ چرا این سفره اینجاست ؟ چی روی سفره هست ؟ کی این سفره را انداخته ؟ چرا من کنار سفره ام ؟ جلب توجه یعنی این . ذکر این موضوع یعنی این جوری شروع بشه . ‌

اول این موضوع را برای خودم تبیین کنم ، درس بگیرم از این موضوع . اگه این جوری ورود کنم میتونم به اون درس گرفتنه برسم و الا نمی رسم و الا ممکنه حتی یه موضوع را خیلی بزرگ ببینم ولی ازش برداشت نکنم . بزرگ دیدن یک بخشی از ذکره ، چه سفره ی بزرگی ، چقدر نعمات زیادی ، خدا را شکر از کره ی زمین هم بزرگتره . نه ؟ خب چی ؟ اون وقت باید بگی من این جا چکار میکنم ؟ این سفره را کی انداخته ؟ من را چکار با این سفره ؟ موضوع چیه؟ اهل بیت ع این جوری از ما رفتار می خواهند . نعمت می بینم ، چرا نعمت ؟ کی داره ولایت میکنه ؟ کی دست من را گرفته کنار این سفره نشونده ؟ چرا داره این کار را میکنه ؟ شما تصور کنید ، به عنوان مثال عرض میکنیم ، اومدی مثلا بیمار هستی ، از پا افتادی یه جایی افتادی ، حالا مثلا از این آدمهایی که کنار خیابون میخوابند ، کارتون خواب . بعد مثلا یه نفر میاد دستت را میگیره ، میبره یه جایی گرم و نرم یه سفره ی عریض و طویلی جلوتون میندازه، میگه بخور میخوره ، هر روز ، این محبت تمام نشده یه محبت دیگه به شما میکنه ، هنوز این را تموم نکرده یه محبت دیگه . شما اونجا نمیشینی بگی ، آدم یه جو یه ریال توی سرش عقل باشه نمیگه خدا را شکر ، الحمد لله ، چه محبت خوبی ، به به ، بخوریم و .... . یه جو عقل داشته باشه میگه این کیه؟ این چرا من را آورد؟ جریان چیه؟ موضوع چیه؟ اگه یه کم عقل داشته باشه باید این جوری رفتار بکنه . شما فرض کنید یک بچه ای مریضه ، حالش خوب نیست ، بعد یکدفعه یک خانمی شروع میکنه از این پرستاری کردن ، خیلی محبت میکنه ، محبتش پیوسته است ، مدتها ، سالها ادامه داره . شما میگی خب خدا را شکر دیگه الحمد لله به این بچه محبت میکنه . این را نمیگی ، این را میگی ها ولی یه بخشی از رفتار شماست ، چیزی که بیشتر برات جلب تو جه میکنه اینه که چرا این قدر به این بچه رسیدگی میکنه ؟ برات مهم میشه ، ولوله میشه در وجودت . به محبتها توجه میکنی ، ولی هرچی محبت میکنه این ولوله بیشتر میشه . چرا داره این کار را میکنه ؟‌

تا این که براش پاسخ پیدا میکنه . مثلا یکی پاسخ پیدا میکنه بعد این محبتها ادامه پیدا میکنه بعد اون فرد میگه که این پاسخ نمیتونه جواب باشه . مثلا یه پاسخ پیدا میکنه میگه که فامیلشونه ، برفرض ها ، شما میگی یه جایی قانع میشی بعد ادامه پیدا میکنه ، محبتها خیلی بزرگ تر میشه ، شما میگی این کار همسایه نمیتونه باشه . میری جلوتر بعد میفهمی میگی این تا این جا از جنس محبتها و سطح محبتها این خانم باید مادر این فرزند باشه ، مادر این بچه باشه . میتونی حدس بزنی . میگی این محبتها این همه محبت ، این سطح از محبت ، محبتهایی در اوج ، این جنس از محبت ، جنسی که جنس معمولی نیست ؛ میگی این باید مادر این بچه باشه . همین طور نیست ؟ ‌

بله وقتی به ذکر نعمت می پردازیم به این موضوع توجه کنیم . یعنی این اصلا درون ذکر نعمت ، ذکر یعنی همین ، یعنی از این جا شروع کردن ، یعنی به محبتها توجه کن . به محبتها که توجه کردی از جنش محبتها ، از سطح محبتها به کسی که صاحب این محبتهاست توجه کن . این کیه که داره محبت میکنه ؟ چرا هی داره به من محبت میکنه ؟ چرا این همه نعمت ؟ اگه این جوری وارد شیم به ذکر نعمت در خودمون ، در کلاممون که جای خود داره ، این جوری به این موضوع بپردازیم اون وقت درمون حرکت ایجا میشه ، اون وقت ولوله و دغدغه ایجاد میشه . ‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است