یکی از نشانه های تعقل اینه؛ « ما عُبِدَ بِهِ الرَحمان» . تقعل چیزی هست که آدم بوسیله ی اون با خدا همآهنگ بشه. یکی میگه : من دارم استدلال میکنم، ثمره اش میشه از خیرات دور میشم، استدلالم هم منطقی هست ها! این فکر اون شخص، روانی هست، یعنی «فکر روانی، استدلال روانی» .
... شخصی میگه : من دارم استدلال میآرم، من دارم فکر میکنم، این حرفم منطقی هست دارم میزنم. میگیم باشه نمیخوام بهت جسارت بکنم، تو واقعا داری فکر میکنی، راست هم میگی، داری استدلال میآری، داری منطق میآری، ولی در یک محفظه ی با فشار داری فکر میکنی. یه کم از این فضا بیاییم بالاتر، اگر بالاتر اومدیم اون وقت فکرمون قابل اعتناست، اون وقع میتونی بگی من فکر کردم، من استدلال دارم. تعقل چیه؟ یکی از نشانه هاش اینه؛ « ما عُبِدَ بِهِ الرَحمان» . تقعل چیزی هست که آدم بوسیله ی اون با خدا همآهنگ بشه.
یکی میگه : من دارم استدلال میکنم، ثمره اش میشه از خیرات دور میشم، استدلالم هم منطقی هست ها! ولی من دارم از یک فضای خیر یک فاصله میگیرم(حتی در قلبم) . این فکر اون شخص، روانی هست، یعنی «فکر روانی، استدلال روانی» .
میگه: آقا! استدلال من خیلی محکمه، هرچی فکر میکنم سر و تهش، این استدلال من محکمِ محکمه، «مو لای درزش نمیره» . در پاسخ گفته میشه: شما درست میگی ، ولی این فکر، روانی هست، چون داره شما رو یک قدم، ولو یک
اِپسیلُن( مقداری بسیار ناچیز) داره از فضای خیر برای شما فاصله ایجاد میکنه. داره یک قدم از خدا فاصله ایجاد میکنه. این فکر شما، این استدلال شما، این روش شما باعث میشه که؛ قلب شما یک مقدار کدر میشه. این استدلال و فکر در فضای روانی هست، یعنی بهش میگیم« فکر روانی» .
« یُعرَفُ الاشیاء بأضدادها» ؛ منفی این موضوع رو بشناسیم بهتر دستمون بیاد، بگیم این نیست، یعنی این رو می فهمیم یعنی اگر این جوری باشه اون قبول نیست. من دارم استدلال میآرم برای دوستان، برای هم کیشم، برای هم وطنم، برای یک انسان، از دوستم گرفته تا یک انسان. وقتی دارم به این موضوع فکرمیکنم، استدلال میآرم، حس میکنم قلبم داره کدورت میگیره، یک نقطه ی سیاهی در قلبم هست، این فکر روانی هست. اصلا یا موجب میشه من از یک فضای مثبتی که می دونم این فضا مثبت هست ولی دارم یک قدم ازش میآم عقب تر، این فکر روانی هست.
فکر کسی روانی هست، منظور اینه که؛ سطح فکر کردن و استدلال کردنش در سطح هاله های دخانی و روانش هست، منظور این نیست که آدم روانی هست.
ما به این موضوعات توجه کنیم، اینها صحنه ها یا روش های ساده ی رشد ما هستند، فضاهای گل و بلبل رشد ماست، و اِلا اونهایی که فکرشون روانی هست، اینکه میگیم فکر کسی روانی هست، جسارت نیست ، منظور اینه که؛ سطح فکر کردن و استدلال کردنش در سطح هاله های دخانی و روانش هست، منظور این نیست که آدم روانی هست.
اونهایی که فکرشون روانیست، مقابل خیلی از خوبی ها ممکنه استدلال بیارن، ممکنه یک سطحی از این در تک تک ما باشه. بعضی از آدم ها رو در جامعه ی خودمون میبینیم، آدم نگاه میکنه میبینه آخر همین موضوعه، افکارش روانیه، و نشسته در روانیاتش استدلال آورده، فلان کرده، فلان کرده بعد حالا هم محکم پای استدلال هاش هست و تعصب داره. ممکنه هر کدوم از ما یه درجه از این رو داشته باشیم.
تعقل یک فضای بزرگ هست، موضوعات دیگری هم برای تعقل هست، یک فکر هم جزئی از تعقل هست.
... چرا عرض کردم « روح به بالا» ؟ چونکه برزخ هم خطرناکه، آدم وقتی اخلاقیاتش رو زیبا نکرده باشه، تعقل و تفکر در سطح برزخ هم نمیتونه خیلی کارساز باشه. تفکر از شاخه های تعقل هست، ما انسانها عموما درگیرتفکر هستیم بجای تعقل، یعنی تفکر رو بجای تعقل میشناسیم، این درسته ولی کافی نیست، کامل نیست، تفکر رو بجای تعقل میشناسیم، اما تعقل شاخه های دیگری هم داره، موضوعات دیگری هم برای تعقل هست، تعقل یک فضای بزرگ هست، یک فکر هم جزئی از تعقل هست.
یکی از معضلات جامعه ی بشریت همینه، براساس فکر روانی دارن جلو میرن. فکر خیلی قیمت داره، ولی فکر اون فرد روانی هست
ما انسان ها عموما فکر میکنیم، بعد میگیم « به عقلم این میرسه، این فکر من هست، این تعقل من هست» و بر اساس این جلو میریم. یکی از معضلات جامعه ی بشریت همینه، براساس فکر روانی دارن جلو میرن. فکر خیلی قیمت داره، ولی فکر اون فرد روانی هست، فکر توی آدمی که داری جامعه ی فلان رو داری جلو میبری و افکارت رو به اون جامعه داری تزریق میکنی و استدلال های مفصل برای بحث هات میاری، کتاب می نویسی، فکرت روانی هست. حالا اونها بماند، ما از این موضوع باید برای خودمون درس بگیریم. پس این یک نشانه شد، ما اون نوع فکر و استدلال هرچند به زعم خودمون خیلی منطقی باشه اگر در قلب من یک لحظه سکون، و کدورت و کدری ایجاد میکنه، اون فکر روانی هست، به اون بها نده. اگر یک لحظه من رو نسبت به خیرات غافل میکنه اون فکر روانی هست، اگر یک ذره عزم من رو نسبت به خیرات کم میکنه اون فکر روانی هست.
در آخر الزمان، موضوع فکر روانی خیلی پررنگ میشه، اینقدر استدلال زیاد میشه. شیعیانی با فکر و استدلال، امام رو نفی میکنند، به این شخص باید گفت؛ فکر تو روانی هست، تو الان در یک فضایی افتادی و فکر میکنی و استدلال داری ،این فضا غلطه، آقا قبول کن به این بها نده. چون اینجا که نمیشه با اون بحث استدلالی کرد. این فکر با فکر منفی فرق داره. فکر گناه که اصلا استدلال نمیخواد، بد هست
ببینید! دیگه الان فرهنگ مون عوض میشه، امروز یک معرفت داریم؛ آقا! قبول دارم تو فکر میکنی، استدلال داری ولی این فکر روانی هست. بهش توجه نکن. بهش بها نده. نمیدونم این مطلب چقدر براتون مهم هست؟ یا چقدر این مطلب رو گرفتید؟ در آخر الزمان، این موضوع خیلی پررنگ میشه، اینقدر استدلال زیاد میشه. شیعیانی( از گروه شیعیان) با فکر و استدلال، امام رو نفی میکنند، با فکر و استدلال. هرچی براش فکر میآری، استدلال میآری، استدلال میآره، فکر میآره. استدلالش اینه میگه: شما میخوای من غیر منطقی رفتار کنم؟ شما این رو میخوای؟ به این شخص باید گفت؛ فکر تو روانی هست، تو الان در یک فضایی افتادی و فکر میکنی و استدلال داری ،این فضا غلطه، تنها راهش چیه؟ قرآنیه این حرف : آقا قبول کن به این بها نده. چون اینجا که نمیشه با اون بحث استدلالی کرد، چون او استدلال خودش رو داره دیگه، بالاخره او خیلی استدلال داره، تنها راهش اینه: آقا جان!به این موضوع بها نده. این فکرت رو اصلا بذار کنار، اصلا بهش فکر نکن. این فکر با فکر منفی فرق داره. فکر گناه که اصلا استدلال نمیخواد، بد هست، عرضم بر سر افکاری هست که با اون افکار استدلال میآره، فکر می کنه منطقیه، بر اساسش تصمیم میگیره جلو میره.صحبت اینه لزوما همه ی این افکار و استدلال هایی که داریم درست نیست. ولو افکاری داری و فکر کردی و استدلال هایی داری.
بحث معارفیش چی شد؟ این شد که آقا برخی از افکار، فکرهای روانی هستند، نشانه اش( معیار) چی شد؟ اینکه شما داری استدلال میآری قلبت داره روشن تر میشه یا کدر تر؟ داره قلبت نورانی تر میشه یا یک ذره گرفته شد؟ این فکر روانی بود دیگه ادامه نده، ممکنه الان بلحاظ فکری قانع نشی، عیب نداره، اگر این فضا رو ادامه بدی هیچ وقت از لحاظ فکری قانع نمیشی، این رو کلا بذار کنار، ادامه نده چون فکر روانی هست، از فضای خیر( نمونه دارم میگم، چندتا نشانه داره) از فضای خیر داری یک قدم دور میشی، پس بها نده به اون فکر. عزمت داره نسبت به خیرات کمتر میشه، پس بها نده.
آقا! دوستانم بلند شدند رفتند یک جایی یک کاری بکنند، میگیم چه کاری؟ اون کار خیر هست؟ میگه آره مثلا درش زیارت هست، صفا هست، معارف هست( بعنوان مثال، مثالدیگری به ذهنم نرسید) ، یا یک جمعی دارن میرن یک جایی یک کاری بکنند. میپرسیم کار خیر هست؟ میگه آره، تو چه نرفتی؟ میگه من استدلال دارم.این فکر روانی هست، اگر قبول داری اون خیر هست پس این فکر روانی هست. تو رو داره از خیر دور میکنه، به این فکر بها نده.
آقا! این رفیق من داره یک کار خیلی مثبتی انجام میده.تو چرا کمکش نمیکنی؟استدلال دارم، بیاد بنشینه براش استدلال کنم، قبول داری اون کاری که دوستت انجام میده مثبت هست؟ اون فضا مثبت هست؟ میگی بله، اون فضا کلا مثبت هست ولی من یک استدل هایی دارم، یک افکاری دارم، فکر کردم بهش.این فکر روانی هست. تو این فکر رو در طول این دو ماه داشتی به خیر نزدیکتر شدی یا متوقف شدی؟ میگی متوقف شدم، پس این فکر روانیه دیگه، نکن اینکار رو.
دوستان! این بحث رو ادامه بدم سنگینه ها! دقت میکنید؟ ممکنه بعضی جاهاش رو اصلا قبول نکنید،الان دیگه ادامه نمیدم، تا همین جاش رو بسختی قبول می کنید. در عمل معلوم میشه که چقدر قبول میکنید؟ خدای نکرده ممکنه تا همین جای بحث رو در عمل ممکنه «إن قلت» بیارید، خطابم به خودم هست. ادامه بدیم خیلی سنگینتره، چرا؟چون ما سالها در این فضا بزرگ شدیم، سالها اصلا این جوری بودیم، این جوری رشد کردیم، حالا یه مقداری زمان میبره، اگر قرار بود با همین چهار کلمه حرف، درست بشه که آخر الزمان مشکلی نبود که، ولی حالا إن شاءالله خدا کمک کنه، البته این سخت تر و درست شدنش برای کسانی هست که خیلی از شما، از دوستان، از فضاهای معارفی، ایمانی و تقوایی فاصله دارند، درست شدن در اونها خیلی سخته. یک موقعی برخی از دوستان هم ممکنه با چهار کلمه حرف درست بشن، بخصوص اون دوستانی که چند روز در نور امام ( علیه السلام) صفا کردند. ممکنه دو کلمه بهشون بگی، بگن قبول کردم، اصلا اینجوری هست دیگه.
تعقل باید کرد، اما موضوع اینه که؛ واقعا عقل باشه، ظرف عقلم درست باشه. تعقل زیباست. اما ظرف تعقل مون چیه؟ آیا ظرف تعقل من نور من هست؟ ملکوتیات هست؟ تعقل که بالاتر از ملکوتیات هست، عقل که اومده پائین، پخش شده تا پائین، همه جا رو گرفته . من از کجا از این دارم برمیدارم؟ ظرف من کجاست؟ ظرف من روان هست؟ آقا از اینجا بر ندار، خیلی بها نده.
حالا این مطلب رو هم که خدمتتون هستم که اینها رو عرض کنم خدمتتون بابت همین هست، برای این بود که الان میشه اینها رو بهتر صحبت کرد، چون فضای روحی مون، فضای نوری مون، روانی مون چند روزی هست که صفا کرده. بله! ممکنه یک روزی برای دوستی این حرف ها رو بزنیم تا حد کمی هم قبول نکنه، این موضوع رو تجربه اش رو دارم. ممکنه اون دوست قبول نکنه، تا همین جا هم جلو نیاد، ولی مثلا دوستمون چهار روز در حرم بوده ، صفا کرده، میگه بله! همینه. ولی نشانه ها رو داشته باشیم. اگر ارتفاعمون کم شد، برای ارتفاع هم چهار تا نشونه عملیاتی تر گذاشتیم، خیلی بیشتر هم میشه گذاشت، اونها رو نمونه گفتیم، خود شما هم میتونی لیست کنی، ولی نه با فکرت، بلکه با معیار هایی که بهت دادند، چون با فکرت لیست کنی که باز با استدلال خودت لیست میکنی) فعلا با معیار هایی که بهت دادند لیست کن، همین چهار پنج تا معیار که صحبتش رو کردیم خودش خیلی کارساز هست. تعقل باید کرد، اما موضوع اینه که؛ واقعا عقل باشه، ظرف عقلم درست باشه.
من یک آب پاک رو بریزم در یک ظرفی که لجن داره، میخوری؟ نه! در یک ظرفی که در اون هوا نفوذ میکنه( بر فرض مثال)، اینجا هم ظرفی هست که میدونیم از این جریان هوا میگذره( برفرض مثال ها! ) و اینجا یک هوای گند و بوآلود از اینجا میگذره و من ظرف رو به شما میدم، شما از ظرف میخوری؟ میگی نه! نمی خورم، باید در ظرفی باشه که هیچ چیزی بهش نفوذ نکرده. ظرف این آب پاک، باید ظرفی باشه که در دسترس اغیار، در دسترس آلودگی نیست،، روان من در دسترس آلودگی هاست. تعقل خوبه؟ بله خیلی خوبه، چقدر خوبه؟ اصلا خیلی خوبه، درجه اش کجاست؟ اینقدر بالاست، بالاست، بالاست. اصلا از لحاظ عوالمی که اون بالا، بالاهاست، یک پله از کلمات پائینتر هست، بعد از صفات خدا، تعقل هست. روی همین حساب هست که آیات و روایات و اهل بیت( علیهم السلام) اینقدر به تعقل بها میدن، مهم چیه؟ تعقل زیباست. اما ظرف تعقل مون چیه؟ آیا ظرف تعقل من نور من هست؟ ملکوتیات هست؟ تعقل که بالاتر از ملکوتیات هست، عقل که اومده اومده اومده پائین، پخش شده تا پائین، همه جا رو گرفته . من از کجا از این دارم برمیدارم؟ ظرف من کجاست؟ ظرف من روان هست؟ آقا از اینجا بر ندار، خیلی بها نده.
شما شده یک موقعی اگر ده روز بری حرم امام( علیه السلام) بنشینی روانت آرام بشه، از آلودگی ها دور بشه، یکی هم کمک کنه یک مقداری روانت آروم تر بشه، آلودگی هاش کمتر بشه، اون موقع اون استدلال هایی که می آوردی رو میگی نه! این درست نبود. و این درصورتی هست که اون روز که این استدلال ها رو می آوردی اینقدر محکم می آوردی و اینکه اون طرف مقابل این استدلال قبول نمی کرد، اینقدر تو رو عصبانی میکرد که چرا این حرف منطقی رو قبول نمیکنی؟ برای این بود که شما روانت آلوده بود، این تعقل؛ فیلتر روانی و دخانی به همراه آلودگی ها خورده بود و به تو رسیده بود. تعقل بود ولی تعقلی با فیلتر روانی. نباید ای نجوری باشه، به این بها نده. عرضمون این نیست که نباید تعقل کنیم، عرض مون اینه که اتفاقا باید تعقل کنیم ولی اول ظرفش رو درست کنیم.
خیلی ها در آخرالزمان وقتی دخان پررنگ تر میشه، یعنی دیگه میتونن خیلی راحتتر نفوذ کنند این رو بردارن بذارن اینجای فکرت، در تو یک چیزی ایجاد بکنند که یک فکری بکنی عجیب و غریب. وقتی اینها پررنگ تر میشه، یک گروهی میرن پیش این آدم ها میگن چیه؟ اون آدم ها اذیت میشن، بعد برای خودشون فکر میکنند، استدلال دارن، چون استدلال دارن اذیت میشن، اینقدر که خودشون رو خیلی اذیت میکنند بطوری که با اون حد فکرشون موجب آزار یکدیگر میشن. راهکار چیه؟ قرآن میفرماید که به اونها میگن: «شما ایمان بیار، الان فعلا حرف ما رو قبول کن، ایمان بیار، فعلا قبول کن این جوریه، ول کن» . قبول میکنند، مثلا اینها میرن، باز اونها یواش یواش این رو میذارن کنار، میگن نه! من دیشب تا صبح به این قضیه فکر کردم، اصلا همینه که من میگم،این همه استدلال. اون هم میگه تو راست میگی، من هم فکر کردم. یکی میگه آره الان که میگی میبینم درست میگی، منطقیه، من هم فکرم همینه، باز اذیت میشن، باز اونها برمیگردن. آقا جان! مگه قرآن نگفته؟ بذار کنار. بذار کنار ایمان بیار. حالا وقتی اون قوم در معرض تاثیرات دخانی ها بودند و ظرف تعقلشون ارتفاع نداشت، ارتفاعش، دخانشون بود، چه اتفاقی می افتاد؟« قَوْمًا لَّا يَكاَدُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا(93 کهف) » ماجرای ذوالقرنین هست، میگه برای اونها هرچی تو حرف میزدی، استدلال مطرح میکردی، اینها اصلا نمیتونستند به اون تفقه کنند، اونها نمی فهمیدند تو چی میگی.
اگر یک روزگاری إنشاء الله بشه جلوی آلودگی ها به دخان یک فرد رو گرفت، بگی آقا من یک خط میکشم اینجا دیگه هیچ آلودگی به سمت دخان شما نیاد، اون موقع میگیم بله! حالا فکر روانی هم داشته باشی، داشته باش. موضوع اینه که الان اون جوری نیست، الان ما در معرض تیررس شیاطین هستیم.
ظرف دخان بد هست؟ نه! دخان بالاخره بخشی از وجود ماست، موضوع اینه که الان ظرفی هست که دشمن زیاد داره، بله! اگر یک روزگاری بشه إنشاء الله بشه جلوی آلودگی ها به دخان یک فرد رو گرفت، بگی آقا من یک خط میکشم اینجا دیگه هیچ آلودگی به سمت دخان شما نیاد، اون موقع میگیم بله! حالا فکر روانی هم داشته باشی، داشته باش.
موضوع اینه که الان اون جوری نیست، الان ما در معرض تیررس شیاطین هستیم. یک موقعی فکر نکنیم که ما جزء اون آدمها هستیم، الان دور خودم یک خط کشیدم و دیگه من مشکل ندارم. لذا دوستان به این موضوع دقت داشته باشیم.
دو سه تا نشونه ی ساده هم گفتم، کاربردی هم هست، آقا من فکر میکنم استدلال میآرم، این فکر باعث کدورت در قلب میشه؟ یک نقطه ی سیاه ایجاد میشه؟ اگر از موقعی که این جوری استدلال میآرم فکر میکنم، یه ذره قلبم گرفته شده، حال نمازم کمتر شده( مثلا) این نشونه ی کدورت قلب هست دیگه، حال پرداختن به تقوام کمتر شده و مسائل مختلف. ببین در جمع دوستانه ی خودمون، رو به جلو، برای رشد، دوستی میآد میگه من یکسری استدلال دارم، یکسری فکر دارم، و یک سری حرف دارم، میگم وایستا، اصلا نمی خواد به من بگی، همین که این فکرها رو چیدی کنار هم، همین که این استدلال ها رو کردی، قلبت روشن تر شد یا یک ذره گرفته شد؟ میگه گرفته شد. میگیم پس ولش کن. قبلا باید کلی براش استدلال می آوردم که ولش کن، الان یک بحث معارفی در نور امام( علیه السلام) گفتیم دیگه خودت ول کن، وقت نگیر. ولش کن، این فکر روانیه، اگر ادامه بدی میشی آدم روانی ها! این یک بحث معارفی قوی هست، یک بحث مربوط به نظام انسان هست.
با فکر روانی حتما اون استدلالی که آورد میشه، غیر حق هست، حق؛ آدم رو دور نمیکنه، این یادت باشه، حق قلب آدم رو تیره نمیکنه.
با فکر روانی حتما اون استدلالی که آورد میشه، غیر حق هست، حق؛ آدم رو دور نمیکنه، این یادت باشه، حق قلب آدم رو تیره نمیکنه. من ارتفاعم چقدره؟ الان خیلی ساده تربیتی نشانه بگیریم؛ آقا! اومدی میگی من یه سری حرف دارم، می بینم توپت خیلی پُره، میگی من فکر دارم، میگم فکرکردی؟ میگی آره، قبل از اینکه بیای پیش من یک سؤال خودت از خودت بپرس بگو؛ من اینهمه فکر کردم( توجیه نکن ها! سرخودت کلاه نذار، میخوایم ارتفاع بگیریم، میخوایم تربیت بشیم) این همه فکر کردی استدلال آوردی، یک هفته، دوهفته، یک ماه، یک سال، در این فضای فکر و استدلال بودی قلبت رو روشن تر کرد؟ حال نمازت بهتر شد؟ انتظار صلاتت بیشتر شد؟ به سمت خیرات بیشتر رفتی؟ گفتن امام حسین قلبت پر کشید؟ نه! اصلا این فضا که رفتم یه ذره همچین سنگین هم شدم، پس ولش کن این فکرت روانیه. ما در خانواده در جمع دوستان، با همسر، خیلی درگیر این موضوع هستیم. آقا! من در مقابل همسرم استدلال دارم، کلی حرف دارم، حرف منطقی دارم. میگم وایستا، این یک ماهی که در این افکار بودی، استدلال داری، سبکتر شدی یا سنگینتر؟ خیلی سنگین تر، دو طبقه اومدم پائینتر.پس این فکر رو ول کن، این فکر روانیه، چرا این جوری فکر میکنی؟ اصلا ولش کن، تو فکر میکنی که هرچی خودت کنار هم می چینی درسته؟ میگی خب! بالاخره من انسان هستم، خدا به من عقل داده، تو به من میخوای بگی من نمیفهمم؟ میگم: نه! عرضم این نیست، اتفاقا خدا به شما ، به تک تک دوستان ظرفیت تعقل بالا داده ولی این ظرفی که داری الان از عقل برمیداری پائین هست، این ظرف آلوده هست، بیا این ظرف رو ببر بالا، ظرف عقلت بره بالا، اون ظرفی که قراره از عقل برداری بره بالا، بعد اون موقع اصلا قابل اعتناست، اون موقع عقل «رسول» هست، اصلا ما در روایت داریم که « نبی یا رسول» هست. نبی یا رسول باطنی عقل هست.
چرا سطح عقل اومده پائین؟ چون ظرف رو آورده پائین، بعد در تجربه دیدیم که فلانی هی فکر کرده، فکرش بدرد نخور بوده، فلانی تعقل کرده، تعقلش بدرد نخور بوده. چرا ؟ چون ظرفش بدرد نخور بوده. حالا از دیگران بیاییم بیرون، من که فکر میکنم این معرفت و این منظر به ما کمک کنه، در خیلی از زمینه ها و بخش ها به ما کمک کنه، و ازش استفاده ببریم، و امیدوار هستم که در تک تک دوستانمون اثر کنه و بتونن کاربردیش بکنن در «عمل» .
معیار دور شدن از خیرات 90 درصد موضوعات ما رو حل میکنه، حالا 10 درصدش رو یک فرصت دیگه بحث کنیم. میخوام خیلی بحث نکنم که به یک بحث تبدیل بشه. میخوام خیلی مطلب رو باز نکنم که به یک بحث تبدیل بشه. یک نکته باشه، یک نکته ی تربیتی. حالا شما همین یه دونه رو بگیر، این 90 درصد رو حل میکنه، بقیه اش سرجاش. الان همین چیزی که الان میفهمیم .این نکته رو بگیر استفاده کن، خیلی الان وارد بحث طبی نشیم. خیلی ساده، پیچیده اش هم نکنیم، چون اون موقع میشه صرفا یک بحث و اون وقت باید بنشینیم در موردش بحث کنیم، کاربردی نمی شه.