کاروان حسینی ع صحنه استعانت برای خاک شدن و فنای روح اصحاب در روح امام ع


کاروان حسینی ع صحنه استعانت برای خاک شدن و فنای روح اصحاب در روح امام ع

جمعه 2 محرم الحرام 1437 -روستای گازرخان‌

زندگی در فضای خوف و رجا، رشد کردن در فضای عبودیت و نیاز به استعانت به خاطر عظمت صحنه‌های پیش‌رو

صحنه‌ای که قرآن پیش روی ما ترسیم میکنه از صحنه های آخرت، از صحنه های پیش از آخرت مقاطع بسوی آخرت صحنه های بسیار عظیم، صحنه های بسیار بزرگ، از یه جهت صحنه هایی بسیار مخوف، این مخوف که عرض میکنیم برگرفته از برخی از آیات قرآن هست، صحنه هایی مخوف، صحنه هایی بسیار هولناک، صحنه هایی که انسان در اون صحنه ها بسیار کوچک هست، دامنه‌ی تاثیر گذاری انسان خیلی محدوده، در قبال اون صحنه‌ها اصلا چیزی از انسان دیده نمیشه، از دست انسانها کاری بر نمیاد. بله انسان عظمت عالم و عظمت صحنه‌ها و وقایع پیش رو را ببینه و بعد خود را با این صحنه‌ها بسنجه، اون موقع به استعانت کشیده میشه، اون موقع به ولایت کشیده میشه، نیاز به ولایت، نیاز به نصرت، نیاز به "کاشف الضر" کسی که سختی‌ها را برداره. ببینید، انسان بایستی به خداوند امیدوار باشه، به خدا اعتماد داشته باشه، مهربانی خدا را ببینه، رحیمیتش را ببینه، رحمانیتش را ببینه، تو این فضا کیف کنه. ولی همین انسان باید اهل خوف باشه، نبایستی توجهش به رحمانیت و رحیمیت در اون عجب ایجاد کنه، همین انسان بایستی اهل خوف باشه. در آیه‌ی 37 سوره‌ی نور می‌فرماد که «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار» این آدمها، کیا؟ این رجال که این ویژگیها را دارند، که اون نسبت را بیوت خدا دارند، اینها اهل خوف هستند، نسبت به یومی که در اون قلوب و ابصار منقلب میشند. آدم با نمازش عبادت میکنه، با اعمال دیگش عبادت میکنه، سعی میکنه اهل هماهنگی با خدا باشه، اهل اطاعت باشه، اهل تبعیت باشه، در این فضا رشد کنه، اینها میشه عبادت. بلافاصله باید وارد استعانت بشه، باید همه‌ی اینها، همه‌ی این رشد کردنها اگر باشه، وقتی به صحنه‌ی پیش رو نگاه میکنم هیچی نیست، وقتی به عظمت ماجراهای آینده نگاه میکنم هیچی نیست. فرض کنید یکی میگه من صفرم در مقابل یک میلیارد، یکی میگه من یکم در مقابل یک میلیارد شما میگی دوتای شما هیچی نیستید، یکی میگه من دهم در مقابل یک میلیارد، شما میگی تو هم هیچی نیستی. اونی که ده هست از اون صفر و یک خیلی بیشتره، ده برابر یک هست، ولی وقتی به یک میلیارد نگاه میکنی شما میگی که تو هم هیچی نیستی. بله وقتی به صحنه‌های عظیم پیش رو نگاه کنیم، توجه کنیم انسان بعد از عبادت، بعد از هر رشدی و حتی در حین هر رشد و عبادتی میلش به استعانت هست، عملش عبادته، میلش به استعانت، عملش عبادت هست، درخواستش استعانت هست. ‌

شفاعت، توکل و ... در صحنه‌های آینده، برای استعانت

بله برای همه‌ی انسانها، حتی کسانی که واقعا در عملش رشد بسیار داشتند، در صحنه‌های آخرت وسیله‌ی خدایی خیلی پررنگ هستند، خدایا اگه برخی وسیله‌ها از جانب تو نباشه من نمیتونیم، ابتغآء به برخی وسیله‌های خدایی، بحث دستگیریهای خدا خیلی پررنگ هست، بحث شفاعت خیلی پررنگه. حالا ما بایستی این توجه را همیشه در قبلمون داشته باشیم، میل به استعانت، در هر موقعیت، در هر جایگاهی، در هر مرحله از رشد اگر باشه، در هر توانمندی اگر باشه، در هر علم، در هر معرفت میلمون بایستی به استعانت باشه.توکل به خدا در استعانت معنا داره، چرا مومنین به خدا توکل میکنند؟ بخاطر این که دوست دارند استعانت داشته باشند، میلشون به استعانت هست. خدایا! من دارم خیلی کارها میکنم، سعی میکنم، ولی اینها دیده نمیشه‌هاً! اینها نیست ها! اینها هیچی نیست، تو وکیل باش. چرا؟ چون اینجا در ظاهر، در دنیا ممکنه من یه کاری را انجام بدم و ظاهرا این کار هم انجام بشه، ولی اگر من وکالت تو را نداشته باشم، دو روز ممکنه کارم جلو بره ولی وقتی به صحنه‌های آینده نگاه میکنم میبینم که اگر تو وکیل نباشی چه کسی میتونه از اون صحنه نجات بده؟ چه کسی میتونه در اون صحنه سرافراز باشه، خودت باید وکیل باشی. ‌

کاروان حسینی ع، صحنه عملی به استعانت کشیده شدن

بله ما در زندگی بایستی استعانت را تمرین کنیم، استعانت را در خودمون پررنگ کنیم، پرورش بدیم، در کنار عبادت استعانت را در خودمون پرورش بدیم، تو برخی صحنه‌ها بخاطر استعانت وارد بشیم، بخاطر این که استعانت را تمرین کنیم. ببینید یکی از بهترین صحنه‌ها که وجوه مختلفی از رفتارها درش به اجرا در اومده کاروان امام حسین(علیه السلام) هست، مربی این صحنه، معلم این صحنه یکی از بهترین وجوهی که برای این کاروان قرار داده رفتار استعانت هست. این یاران بایستی یک بار در عمل و در یک صحنه‌ای جدی، در یک صحنه‌ی حساس، یه صحنه‌ای که به زندگیشون مربوط هست، به بودن یا نبودنشون مربوط هست، در این صحنه بایستی استعانت را تمرین کنند.‌

استعانت به معنای کنار گذاشتن خود در مواجهه با عظمت خدا

استعانت را اشتباه نگیریم، گاهی استعانت بد معنا میشه، چون با یه سری صحنه‌های سخت انسان به استعانت کشیده میشه، درش منیت بوجود میاد، خدایا! بیا من را نجات بده، کار را تموم کن بیا من را نجات بده، چرا نمیای من را نجات بدی، چرا نمایی برای من یه کاری انجام بدی؟ اینجا هنوز من هست، بایستی من بره کنار، عموما معامله گران کمتر میتونند به استعانت وارد بشند، کسانی که در عبادتشون اهل معامله هستند، معامله با خدا کمتر،تاجران در مقابل خدا هستند اینها کمتر میتونند وارد استعانت بشند، استعانت بیشتر مال افرادی هست که "من" برای اونها وجود نداره. خدایا عبادت میکنم برای این که در حریم تو کاری انجام بدم، نه عبادت میکنم برای این که عبادت کرده باشم و بالاخره رشد کنم، یه چیزی در ازاش خدا به ما بده، اومدم پای عبادت، اومدم پای رشد کردن تا بتونم در حریم تو خاصیت داشته باشم، در فضای خدایی تو خاصیت داشته باشم. بعد این فرد همین جا وقتی که با صحنه‌ها مواجه میشه میره به سمت این که خدا! من کی باشم که در حریم تو خاصیت داشته باشم!خدایی توی کجا و اعمال من کجا، عبادت من کجا؟ من کی باشم تا بتونم اثر بگذارم؟ ‌

شهادت همه اصحاب قبل از امام حسین ع، صحنه عملی برای دفع منیّت‌ها از یاران به خاطر تحقق «ارواح التی حلت بفناء الحسین ع»

چرا یاران امام حسین(علیه السلام) همه بایستی شهید بشند، قبل از امام(علیه السلام)؟ خب این ممکنه از منظرهای مختلف دلایل مختلف داشته باشه، ولی یک وجهش اینه، خدایا! ما کی باشیم تا بتونیم از حریم مولا دفاع کنیم!؟ ما را ببین، ما به راحتی کشته میشیم، ما خیلی ضعیفیم. این را از این وجه عرض میکنیم، ما از جانمون گذشتیمً ولی ببین در حریم تو چی میتونیم بکنیم، این همه دشمن، یک چنین صحنه‌ای، چی از دست ما بر میاد، می‌خواهیم از امام(علیه السلام) دفاع کنیم، نمی‌تونیم، خدایا خودت باید کاری بکنی! اون فردی که در روز عاشورا به امام(علیه السلام) میگه که، خب من دیگه برم، چرا؟ چون چه من باشم و چه من نباشم دیگه اینها شما را میکشند، این فرد این معنا را فهمیده، نفر اولی هم که رفت شهید شد میدانست چه شهید بشه و چه نشه امام(علیه السلام) شهید خواهد شد. این افراد رفتند تا نباشند در حریم امام، در حریم امام من وجود نداشته باشه، بخاطر این رفتند به میدان، آقا بذارید ما بریم، تو میدان معلوم بشه که منی وجود نداره، تا موقعی که من این کنار وایستم میگم که اگه نرم تو این صحنه شاید کاری از دستم بر می‌اومد، شاید من میتونستم یه کاری بکنم، امام(علیه السلام) خیلی‌ها را دعوت کرد که بیایی توی صحنه، که نیومدند، بخاطر این که یک بار این صحنه را در عمل تمرین کنند، بدونند که در حریم امام کسی نیست، کسی نیست از این جهت که کسی نباید باشه، کسی به عنوان من نباید باشه، اون صحنه، صحنه‌ی شکستن من‌هاست، همه‌ی من‌ها باید بشکنه، همه باید خاک بشند، هر کس اگر در اون صحنه بود، می‌اومد، بر فرض توانمند هم بود، نیرومند هم بود، قهرمان هم بود، پهلوان بود، پهلوان‌ها می‌اومدند، صحنه، صحنه‌ی انسانها در حریم امام(علیه السلام) بود. بله این یه نگاه و یک ماجرایی هست که امام حسین(علیه السلام) در کاروان حسینی رقم زده، هر کسی که میاد توی این صحنه باید بشکنه، ببینید تا نشکنند یک فرد جدا هستند، باید بشکنند، بشکنند تا حل بشند، بشکنند تا یکی بشند، لذا شما در زیارت عاشورا می‌خونی که «ارواحی التی حلت بفنائک» ارواحی که در تو فانی شدند، یعنی ابتدا پیش تو شکستند. من اومدم برای دفاع از حرم امام(علیه السلام) ولی صحنه صحنه‌ای هست که به من نشون بده و من بفهمم که من کی باشم تا از حرم امام دفاع کنم؟ این نه این که نباید این کار را انجام بدم، موضوع این نیست، موضوع اینه که تا موقعی که من هستم نمیشه، تا موقعی که من منم نمیشه. وقتی من منم، امام هم امامه دو تا هستیم نمیشه، من باید بشکنم، من نباید باشم. لذا امام(علیه السلام) همه را میفرسته در صحنه، در میدان، چی؟ که نباشید. بعد البته خودشون هم میرند، شما نباشید، برید، برید کجا؟ فانی بشید، فانی بشید در روح من. چرا یاران بایستی وارد میدان بشند و شهید بشند؟ شما این بحث را بگذارید ذیل این جمله که «ارواح التی حلت بفنائک، فضایی که بایستی این ارواح در روح امام(علیه السلام) فانی بشند، نباشند. ‌

تفاوت اصحاب امام حسین ع قبل از شهادت و موقع رجعت‌ها: چندین روح در چندین جسم، یک روح در چندین جسم

ببینید ما داریم که یاران امام(علیه السلام) بعد از این شهادت در مقاطعی رجعت میکنند، امام حسین به همراه یاورانشون رجعت میکنند، اینها کی هستند، فرقشون با قبلی ها چی؟یکی از فرقاشون اینجاست، چندین نفر و چندین روح، چندین نفر از دنیا رفتند، یعنی چندین روح از دنیا جدا شدند، از جسمها دنیایی مفارقت کردند، موقعی که رجعت میکنند یک روح با چندید جسم رجعت میکنند. وقتی اینها از دنیا رفتند دیگه روحی ندارند، روحشون فانی شده در روح امام(علیه السلام). ‌

عاشورا، صحنه‌ی استعانت و خاک شدن در پیشگاه امام حسین ع

این صحنه‌ی عاشورا از این نگاه یعنی استعانت، صحنه‌ی عملی استعانت برای یاوران. هر کی هستید، هر رشدی کردید، هر جایگاهی دارید، هر توانمندی‌ای دارید، تو این صحنه باید بشکنید. بایستی من بره کنار. همه بایستی جلوی پای امام(علیه السلام)، در صحنه‌ی پیش پای امام(علیه السلام) خاک بشید. چقدر این صحنه زیباست؟ جلوی این یاروان را میگیری وقتی دارند میرند میدان، شما داری کجا میری؟ چرا داری میری؟ من دارم میرم که پیش پای امام(علیه السلام) خاک بشم. من دارم میرم که در حریم امام(علیه السلام) خاک بشم، من دارم میرم که در حریم امام(علیه السلام) نباشم، من نباشم. بله اینه که کربلا را کربلا کرده، کاروان حسینی را کاروان حسینی کرده، جامع تربیتها، در کاروان حسینی برای یاروان اطاعت هست؟ بله همه اهل اطاعت هستند، در اطاعت همه تمرین میکنند، هماهنگی هست؟ ولایت پذیری هست؟ بله. بهره بردن از هدایتها هست؟ بله. «ان الحسین مصباح الهدی» هست؟ بله. مصباح هدایته، بهره بردن از هدایتها از امام حسین(علیه السلام)، بریم تو این کاروان بهره ببریم از هدایتهای امام(علیه السلام)، «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» فقط برای سایر انسانها نیست، برای یاروان درون کاروان هم هست، اون یاوری که، اون صحابی که اومده در کاروان، در کاروان امام حسین(علیه السلام) یکی از منظرها اینه، «ان الحسین مصباح الهدی» اومدم هدایت ببرم، چراغی هست که هدایت میکنه «و سفینه النجاه» او سفینه‌ی نجاته، خب آقا بالاخره شما اومدی امام حسین را نجات بدی در این صحنه یا قراره که امام حسین شما را نجات بده، شما اومدی از امام حسین دفاع کنی و از دست دشمنان نجات بدی یا قراره که امام حسین شما را نجات بده. او در روز عاشورا وقتی به صحنه میره، وقتی شمشیر دستش گرفته و داره میره به میدان برای نبرد، از او بپرسی شما داری میری برای دفاع و برای نجات امام حسین(علیه السلام) یا او داره شما را نجات میده، میگه «ان الحسین سفینه النجاه» من دارم میرم تو صحنه، تو میدان که نشون بدم که حسین سفینه‌ی نجات هست نه من.‌

امام حسین ع ولی، مربی و معلم استعانت برای فنای روح اصحاب در روح خود

باید خدا توفیق بده یه مقداری به لحاظ حال و هوال به امام حسین (علیه السلام) نزدیک بشه، یه مقداری پیرامون ایشون قدم بزنه وایسته نگاه بکنه، ببینه که امام حسین(علیه السلام) چجوری داره نگاه میکنه، داره چکار میکنه، چه چیزهایی داره رقم میزنه، یاوران برید، برید تو میدان، برید بشکنید، تو که الان کنار من هستی یه روح جدایی، برو، برو تو میدان بشکن، هنوز اونجوری که باید و شاید روح تو فانی نشده، برو تو میدان، اول تو برو، اول تو برو بشکنید، بشکنید تا روحت فانی بشه. «ارواح التی حلت بفنائک» همین جوری که اتفاق نیفتاد که، دست خود اون آدمها نبود که، فانی شدن در روح امام حسین(علیه السلام) بی حساب کتابه؟ معلم داره، مربی داره، معلم و مربیش خود امام حسین(علیه السلام) هست، این کار ولی داره، ولیش خود امام حسین(علیه السلام) هست، یکی از اتفاقاتی که، یکی از ماجراهایی که در دوران کاروان حسینی(علیه السلام) تا روز عاشورا رقم خورد، یکی از ولایتهایی که امام(علیه السلام) در این دوران رقم زد و دنبال کرد ساختن تعدادی انسان بود که برسه به یه نقطه‌ای که بشند «ارواح التی حلت بفنائک»، یعنی تمام بشه این کار، واقعا قابلیت گفتن داشته باشه، شما بگی «ارواح التی حلت بفنائک». ارواح التی حلت بفنائک در چه کلاسی ساخته شدند؟ استعانت. ‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است