بهشت فاطمه س


بهشت فاطمه س

نه در کلام و نه در دل ناشکر و نا امید نباشیم

خدای نکرده درکلام دوستان بوی ناشکری و ناامیدی نباشه خوب نیست(...)در کلام دوستان خدای نکرده و در افکارشون و در دلشون گاهی بروز نمیدن ناامیدی و ناشکری نباشه.الان سوای اینکه ممکنه یه کسی از دوستان مثلا اینکه بگه ما میایم یه جلسه اصلا اینکه توی ممکنه از یه جلسه ای بپریم هوا حس خیلی ارتفاع داشته باشیم این جلسات رو بذاریم کنار در مجموع الان نسبت به یک ماه قبل احساس رشد بیشتری هست یا نه؟احساس فضای بهتری هست یا نه؟این پنجشنبه صبح الان این پنجشنبه صبحی که برخی از دوستان ذکر میکنند نسبت به پنجشنبه صبح سه ماه پیش فضای بهتری هست یه نه؟خوب اگه اینطوره(بهتر هست)خب این جای شکر داره.بله ممکنه شما بگی من تو اون جلسه یا تو یه ساعت خاصی به یه پیکی به یه فضای بالای رسیدم اونو نتونستم حفظ کنم.خب باشه بعدا برای اون فکر کنیم که چه کار باید بکنیم.ولی شما در این نقطه بودی مثلا ارتفاع 10 یکدفعه میای تو ارتفاع 20بعدا میای میای...میای پائین باز میای تو ارتفاع12 ،نسبت به اون 10 باز دو تا بالایی.یعنی خدای نکرده اینطور نیست که در کل مسیر به سمت پایین باشه.در کل مسیر به سمت بالاست.قبول داریم اینو؟خدا ان شان الله همه رو جزء شاکرین قرار بده.‌

در صحبت ها باید دقیق بود تا خدای ناکرده بی حرمتی روی ندهد

(پس از صحبت دوستان در مورد شکر وذکر و بیان عنایت ها و محبت هایی که هست وحرکتی که هست اما چرا ما نمیریم...) واما بعد؛اگه کسی فکر کنه که نمیره(البته از صحبتهای دوستان بر میآد که حرکت هست منتها منظورشون رو بد گفتن که من الان توضیح میدم) منظور دوستان این نیست که نمیریم از صحبتاشون بر میآد که بالاخره این حرکته هست، این ارتفاع گرفتنه هست، مگه میشه یه کسی نتونه بره؟مگه میشه یه کسی اینجا نشسته باشه و باورش این باشه که اصلا حرکتی نبوده.هیچی نبوده.هیچ ارتفاعی نبوده.سنگ هم باشه این باور رو نمیتونه داشته باشه.میتونه داشته باشه؟چون سنگ ها هم یه کم ارتفاع گرفتن.بله برخی از دوستان مثل آقا مهدی،یا برخی از دوستان دغدغه شون سرعت بیشتره،این باید باشه،دغدغه شون سبقته، این باید باشه ،ولی خدای نکرده صحبت این نیست که،نه،حرکتی نبوده،اصلا تکونی نبوده،اونا محبت کردن ولی در ما هیچ اتفاقی نه افتاده .چون اگه این باشه خدای نکرده میشه فتنه شیطان، بعد از یه مدت میگه اصلا چیزی نبوده.کدام محبت؟کدام نور؟... نه محبت بوده،محبت سنگ ها رو هم از جا میکنه.نور مادر مهربان،ظلمات رو روشن میکنه دیگه انسان که از ظلمات تاریکتر نیست.اگه نور بوده پس اثر هست.بی انصافی آدم بگه نور ایشون در آدم اثر نداره،نمیخواد شکست نفسی کنی،تو داری به ایشون خدای نکرده.... حرمت حفظ کن!مگه میشه نور ایشون اثر نداشته باشه،اثر داشته.درسته؟ حالا این دیگه اشتیاق به سرعت و سبقته که گاهی دوستان ذکر میکنند(....)‌

در صحبتها دوستان خودشان را عرضه کنند ولی نمره ندهند

این خوبه انسان داشته باشه،ولی دقت کنیم یه موقعی این فضا سر خود نشه،اگه دقت نکنیم از این موضوع ضربه میخوریم ها. این یه فتنه ای هست که جلوی پای دوستان چیده شده.سرخود نشه این فضا.تذکر،تذکر سر خود و بیراهه نباشه.یعنی هر کجا حس کردی که یک چیزیه که خدای نکرده یک ذره بوی نا امیدی درش هست ازش دور بشید.اگه درش یاس و ناامیدی و... ذره ای بوی این میآد از اون فضا دور بشید.ذره ای این فضا میآد که من حرکتی نداشتم،من دور میشم.خیلی دنبال این نباشید که به خودتون نمره بدید،حالا چه نمره ی خوب چه نمره ی بد.نه (نگیم)نه من که نمرم صفره... به خودمون نمره ندیم برای خودمون نمره بگیریم.بپرسیم،بگیم نمره ی من چنده؟ عرضه کنیم،عرضه کردن نمره ی منه.شما عرضه میکنی نمره میگیری،عرض کردم دوستان دغدغه شون عرضه کردن باشه.بجای اینکه توخودشون فکر کنن چی بوده؟چی نبوده؟ من کجام اصلا ای داد بیداد واز این حرفا...عرضه کنن،من اینم.یک ذره اگر بوی بی اعتمادی میآد از اون فضا دور بشیم.‌

من باید به خدا اعتماد داشته باشم

من باید اعتماد به خدا باشم.درسته محمد آقا؟بهشت هست،ما یه چیزی داریم بهشت،یه موقع شما توی بهشتی،تموم شد؟نه،حالا «کلوا واشربوا»حالا بخور،استفاده ببر ازش.خدای نکرده یه موقع اینجور نشه تو بهشت نشسته باشیم،اطرافمون هم نعمات بهشتی باشه بعد بگیم:(چی بخوریم؟من که نمیتونم بخورم؟اصلا من بلد نیستم بخورم).‌

نه به همینی که خوردم خدا رو شکر کنم،چه نعمت بزرگی!چه محبت بزرگی!چه بهشت زیبایی!من کجاو....من کجابودم،مادر مهربان کجا بود؟امروز کجام،ایشون کجا؟من یه روزگاری پرت بودم،آواره بودم.امروز تو موقعیتیم که چشم به نور ایشونه،چشم به درب نیمه باز بهشت ایشونه،این موقعیت کجاواون موقعیت های قدیم کجا؟‌

من باید در بوستان نور زهرائی ساکن شوم

من باید برم جلو. من مدام برم،من ایشون رودارم حس میکنم،حس کردم،یعنی بویی از حس ایشون میآد.خب باید خیلی برم جلو.«یا بنی اذهبوا فتحسسوامن یوسف و اخیه»برم جلو برم جلو تا ایشون رو حس کنم.برم در بهشت ایشون،در بوستان نور زهرایی ساکن بشم،درسته؟خب باید برم.«ولا تیئسوا من روح الله»از تائید ایشون،از محبتهای ایشون خدای نکرده نا امید نباشم.درسته؟‌

همه دوستان حتی سخت ترین ها به این فضا (فضای بهشت فاطمه س)کشیده می شوند

این دام رو دقت کنیم به این موضوع،خدای ناکرده کسی وارد دام فتنه نشه،همه دوستان حتی دوستانی که مدتهاست نمی بینیمشون،مدتهاست سرشون شلوغه و گرفتاریهایی دارند،کم پیدا هستندنمیتونن برن،میان،اگر وارد این دام نشن.همه دوستان بالاخره به این بهشت کشیده میشن،سخت ترین دوستان به این فضا کشیده میشن،سنگین ترین ها بالاخره کنده میشن،کنده شدن!خودشون حواسشون نیست اونچیزی که الان در بسیاری از دوستان مونده عادت به دنیاست حال و هوای یا دقیق تر عرض کنم خاطره ی دنیاست.سالها تو یه فضا یی زندگی کرده،الان از اون فضا کنده هنوز فکر میکنه تو اون فضاست،اونجا نیست. چون وقتی موقعیت دوستان رو نگاه میکنی،میبینی هیچکس در موقعیت قبلبیش نیست.حتی اونایی که مشغلشون زیاده وکم پیدان،اونا هم تو موقعیت قبلیشون نیستن،اونها هم کنده شدند.یکی اونا رو هم گرفته داره میاره.هیچ کس تو موقعیت قبلبیش نیست،موقعیت همه یک قدم رو به جلو هست،حداقل یک قدم!بله اگر سختترین انسان هم بودی ،سنگینترین موجود هم بودی،(چون خیلی سنگین باشیدیگه باید بگیم موجود)شما هم یک قدم کنده شدی از موقعیت قبلی. نشانش اینکه وقتی این صحبت رو میگم این مطلب رو حس میکنی.قبول نداری؟‌

با کسالت به سمت نماز نرویم؛ یعنی کسالت را خودمون دور کنیم

ولی مواظب اون دام باشیم،اون دام و فتنه انسان رو به یاس و ناامیدی میکشونه،بعد خدای نکرده در انسان کسالت بوجود میآره،یاس و نا امیدی انسان رو به کسالت میکشونه،قرآن میگه«موقعی که در کسالت هستی سراغ نماز نرو»این نمیگه سراغ نماز نرو!میگه کسالتت رو رفع کن!چه معنی داره تو تو فضای کسالت باشی و سراغ نماز بری؟درسته؟آیه ی قرآن داریم دیگه نه؟موقعی که اینجوری هستی سراغ نماز نرو،خدای نکرده یک فردوقتی وارد فضای یاس و نا امیدی بشه دیگه کسل میشه،بعد یواش یواش نگاهش میآد به پایین،نگاهش میره تو دنیا،به موقعیتهای قبلیش،بعد خدای نکرده شیاطین وارد فضاهای ذهنیش میشن،در گیر خدای نکرده طلسم و.. اینجور بحث ها میشه،اونم ذهنیه ها!و فکر میکنه که خیلی فضاش بده،توی همون محیطی هست که بوده. از این مسیر اونو به کجا میرسونن؟ به انکار،به تکذیب. و تکذیب میکنه.بله حواسمون به این ریسمانها و طنابهایی که ابالسه یا شیاطین میندازن و پهن میکنن باشه.به محبت خدا اعتماد داشته باشیم،که البته حواسشون به ما هست،یعنی اونا حواسشون هست،ما اعتماد کنیم،ما نگاهمون به این نور باشه،آقا اگه من از جام کنده شدم،چرا هنوز بعضی از رفتار ها و اخلاق ها و موضوعاتی دارم که مال اونجاست؟خب این زمان میبره،چون تو آدم سختی هستی،ولی دلیلی بر این نیست که نیای.مگه دست خودته؟مگه میتونی؟‌

نور مادر مهربان مانند یک اقیانوس در حال حرکته

نور مادر مهربان مثل یک دریاست مثل یک اقیانوس در حرکته. یه موقعی میگی یه رودخانه ای داره حرکت میکنه،بله،بالاخره یه ذره تکون تکون میخوری میری یه جایی یه شاخه ای رو میگیری میری بیرون، اما وقتی در اقیانوس باشی و این اقیانوس در حال حرکت باشه ،این اقیانوس کهساحل نداره،شما اصلا نمیتونی از این فضا فرار کنی.هیچ کس نمیتونه از این فضا فرار کنه،این خیلی عجیبه! هیچکس نمیتونه از این فضا فرار کنه!قبول داری؟همین سختترین انسان ها که ما اون سخترین ها رو به محبت خدا در دوستانمون اصلا نداریم،این نور سنگینترین و سختترین انسانها که یک ذره بویی از انسانیت برده باشن،بالاخره میکنهفکجا؟بالاخره تو دم در جهنم اونا رو میکنه،نمیذاره( اون در رو ببینن) کسی یکبار با این نور مواجه شده باشه دیگه نمیتونه بره،یعنی دیگه نمیذاره که او بره،این خیلی مهمه.‌

با یک انسان کافر ،دیگه کافر که نیستی!با یک انسان کافر اونجوری برخورد میکنه:(تو یکبار با من مواجه شدی،یکبار من در تو اثر کردم،یکبار!فرار کردی ،هی داشتی فرار میکردی،بالاخره دم در جهنم میگیرم میکنمت،نمیذارم بری،درسته؟خب اون نوری که اینجوری برخورد میکنه،فکر میکنی با شما چه برخوردی میکنه؟یعنی عرضم اینه که اصلا به ای فکر نکن که:نور فاطمیت،نور زهرائیت ،در شما اثر کرده یا نه؟اصلا به این فکر نکن.حتما اثر کرده،اگه حتی این سوال برای کسی مطرح باشه،بی انصافیه،بی انصافیه در مقابل مادر مهربان.حتما اثر کرده. فقط یک سوال از خودت بپرس:آیا من در معرض این نور بودم یا نه؟خب بودم،کسی الان میتونه بگه نبوده؟بوده.خب من کارم این بود که در معرض این نور قرار بگیرم،قرار گرفتم؟بله!حالا خودم رفتم قرار گرفتم یا نوره اومد من رو در معرض خودش قرار داد حالابا اینش کاری نداریم،بالاخره این اتفاقه افتاد،درسته؟ بعد بگم خب حالا این نور در من اثر گذاشت یا نه؟ (حتما)اثر گذاشت.یه موقعی یک اسفنج (ابر اسفنجی)میذاری،آب میریزی روش، کلی آب رو جذب میکنه خیس میشه ،میگی این اسفنج خیسیه .خیلی آب جذب کرده.یه موقع یه سنگ میذاری روش آب میریزی،چقدر آب جذب میکنه؟کم خیلی کمتر از اسفنج،در سته؟ ولی آیا میگی سنگ خشکه؟میگی آب در سنگ هیچ اثری نکرد،نه اثر کرده،بالاخره این سنگ الان خیسه،اون سنگ قبلی نیست.اگه بگی آب در سنگ هیچ اثری نکرد،شما داری آب رو انکار میکنی.این آب خاصیتش اثر گذاشتنه،خاصیتش پاک کردنه.‌

مادر مهربان کار بیهوده نمی کنه، همه کارهایش از سر حساب و کتابه

آیا مادر مهربان کار بی حساب و کتابی میکنه؟(خدای نکرده)آیا همه ی امورات دستش هست؟بله.آیا تدبیر میکنه؟ بله .آیا کاری میکنه که عبث باشه؟نه.آیا کاری میکنه که الان و هیچ زمان آینده فایده ای نداشته باشه،بگی این کارو کرد هیچ فایده ای نداشت؟نه. بله پس ما نگاهمون اینه که ایشون کاری نمیکنه که عبث باشه،کاری نمیکنه که بی خاصیت باشه،بی فایده باشه.خب الان تو یه موقعیتی نشستی،یک دری اونجا هست،یک فاصله ای از اینجا تا اونجا که مسیر رفتنش سخته یا حداقل خیلی روشن نیست،شما به ایشون نگاه کردی ایشون از اون دره رفته داخل فقط درو نبسته،این چه مفهومی داره؟اگه قرار نباشه که از اون در بریم تو،چرا درو نیمه باز گذاشته؟ این کار(نمیتونه)عبث باشه.من اعتماد دارم که این کار بیهوده نیست وبالاخره ما باید از این در وارد شیم که دراون لحظه بگیم،:که (بله،مادر مهربان چقدر تدبیر داشت و این روز رو دیده بود،این لحظه رو دیده بود،فکر اینجا را هم کرده بود،این کارش مفهوم داره).‌

بر محمد و آل محمد صلواتی بفرستیم‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است