در بحث« قرآن مهجور» تاکید روی " إتخاذ" هست نه روی " قرآن مهجور" . " قوم، قرآن رو اتخاذ کردند مهجور" .اینکه قرآن هجرت کرده برای اونها یک دغدغه نشد، اینکه قرآن فاصله گرفته و از معارف و موضوعات قرآن بی بهره هستند براشون دغدغه نشد، این رو پذیرفتند. اینجا إتخاذ کردند" پذیرفتند، قبول کردند و اصلا فرض کردند که قرآن همین هست. "
در بحث« قرآن مهجور» یک نکته که از این آیه برداشت میشه این هست که در آیه میفرماید که: « وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً ( الفرقان 30) » اینجا رسول الله( صلوات الله علیه و آله) به چه رفتار اون قوم تأکید داره؟ به رفتاری که اون قوم" إتخاذ" کردند، تاکید روی " إتخاذ" هست نه روی " قرآن مهجور" . " قوم، قرآن رو اتخاذ کردند مهجور" .
خب یک کم اگر بخواهیم این رو باز کنیم و صحبت بکنیم یک برداشت از این آیه این هست که بدلیل اینکه اون قوم در معیت رسول الله سبیلی إتخاذ نکردند، بدلیل اینکه رفتند با فلانی رفاقت کردند( در معیت او قرار گرفتند) و از ذکر بودن قرآن غافل شدند، قرآن از بین اینها" هجرت کرد" .
و این قوم در چه موردی دارن اینجا مواخذه میشن؟ در این مورد که؛ چرا این موضوع رو پذیرفتند؟ چرا با این موضوع که قرآن هجرت کرده کنار اومدند؟ اونها قرآن مهجور شده رو اتخاذ کردند، این موضوع رو پذیرفتند، با این موضوع کنار اومدند، فرضشون این شد که اصلا قرآن همین هست.
رسول الله داره این رو مواخذه میکنه، چرا این رو قبول کردید؟
اینکه قرآن هجرت کرده برای اونها یک دغدغه نشد، اینکه قرآن فاصله گرفته و از معارف و موضوعات قرآن بی بهره هستند براشون دغدغه نشد، این رو پذیرفتند. اینجا إتخاذ کردند" پذیرفتند، قبول کردند و اصلا فرض کردند که قرآن همین هست. "
مردم نباید بپذیرن، نتیجه ی این فرهنگ پذیرفتن، این شده که بسیاری حتی از اساتید امروز قرآن رو بسیار پایین معنی میکنند، اینجا حداقل این هست که ما در باورمون نباید این رو بپذیریم و بعد بگیم که قرآن مهجور شده اما من این موضوع رو قبول ندارم، نباید اینجوری باشه، قرآن نباید مهجور باشه.
از این منظر که به این شکل عرض شد بخاطر این بود که رفتار مردم پررنگ بشه، رفتار کسانی که باید در قبال قرآن رفتار داشته باشند پررنگ بشه. اینجا رفتار این قوم، پذیرش این ماجرا هست، این رفتار یک عقبه ای داره؛ اینکه در معیت رسول الله سبیل إتخاذ نکردند، اینکه فلانی رو خلیل گرفتند، اینکه از ذکر بودن قرآن بوسیله ی فلانی ها غافل شدند و نتیجه ی این مسیر این شد که قرآن هجرت کرد و شد" قرآن مهجور" و قوم این رو پذیرفتند و گفتند باشه، قرآن، مهجور باشه.
مسیری که شیطان طراحی کرده برای اینکه انسان خذول بدست بیاد؛ اتخاذ سبیلی غیر از سبیل رسول الله" ، اتخاذ " فلانا " به عنوان خلیل و غافل شدن از ذکر
در سه آیه اول یعنی در آیه 27 و 28 و29 سوره فرقان خداوند رفتار قوم رو مطرح نمیکنه، بیشتر محوریت رفتارهایی که انجام شده برخی افراد هستند. اینکه در معیت رسول الله سبیلی اتخاذ نکردند( البته اینجا به قوم برمیگرده) پس سبیل شخص دیگری رو انتخاب کردند( اینجاش دیگه به رسول الله و قوم برنمیگرده) .
فلانی رو خلیل گرفتند( پس فلانی اینجا مطرح هست).
پس در مرحله اول سبیل شخص دیگری، در معیت شخص دیگری سبیل گرفتند، شخص دیگری مطرح هست. در آیه28 خلیل شدن شخص دیگری مطرح هست« فُلاناً خَلِیلا» . در آیه بعدیش اینکه یک کسی اونها رو از ذکر غافل کنه مطرح هست« لَقَد أضَلَّنِی عَنِ الذِّکر» اینکه یه کسی داره این کار رو انجام میده، کسی که در همون خط هست، این سه نفر یا یک نفر هستند یا یک نفر هست، این سه نفر چه کسی هستند؟ " سبیلی غیر از سبیل رسول الله" ، " فلانا خلیلا" و غافل کننده از ذکر" . اینها یا یک نفر هستند یا سه نفر هستند و در یک مسیر هستند یعنی اینها یک مسیر هستند. کسی که به این مسیر بها بده و از این مسیر حرکت کنه میشه یک انسانی که شیطان او رو به خذلان کشونده، شیطان او رو خوار و پست کرده این مسیر، مسیری هست که شیطان طراحی کرده برای اینکه انسان خذول بدست بیاد.
رسول الله صلوات الله علیه داره یک معیار مطرح میکنه، میگه این مسیر براتون مبهم بود؟ متوجه نشدید که این مسیر درست نیست؟ چرا به کتاب الله توجه نکردید که کتاب الله از بین شما هجرت کرده و شما این موضوع رو پذیرفتید؟ چرا دیگه قرآن برای شما قرآن کریم نبود؟ چرا دیگه قرآن برای شما قرآن مجید نبود؟ چرا به این موضوع توجه نکردید؟ چرا دادتون در نیومد که" چرا قرآن کریم نیست؟ " چرا دادتون درنیومد که" چرا قرآن مجید نیست؟ " و قرآن مهجور رو پذیرفتید.
محصول اینکه شما در اون مسیر افتادید این شد که قرآن از بیت شما هجرت کرد و شما هم این موضوع رو پذیرفتید، اگر همین موضوع رو نمی پذیرفتید باعث میشد که از اون مسیر برگردید .
قرآنی که یک" شیعه" به اون میرسه باید با قرآنی که یک" فرد" سنی به او میرسه باید فرق داشته باشه.
اگر ما کتاب الله رو درست بشناسیم و بدونیم که چه ویژگی هایی باید داشته باشه و کتاب الله واقعا چی هست، اون موقع برای رسیدن به بهره های درست از کتاب الله، باید از مسیر درست بریم، اگر از مسیری غلطی بریم اون موقع به اون ویژگی ها و بهره ها نمی رسیم و خود همین باعث میشه که ما از اون مسیر برگردیم.
یعنی خوب هست که مثلا یک لیستی از ویژگی های کتاب الله و آثار و فوائدی که باید داشته باشه درست بشه، بعد بگیم آقا! هر مسیری دوست داری بری، برو، مسیری که داری میری باید به این ویژگی ها برسی، و این بهره ها رو ببری.
اگر مسیری رو رفتی و به این ویژگی ها نرسیدی و این بهره ها رو نبردی مسیری که رفتی غلط هست.
و توجه داشته باش، اگر از مسیری رفتی سراغ کتاب الله و دیدی به این ویژگی ها نمیرسی، این بهره ها در اون مسیر نیست، این موضوع رو نپذیر، اعتراض کن به این موضوع، برگرد، این باعث میشه برگردی به مسیرت دوباره توجه کنی و مسیرت رو اصلاح کنی.
یعنی یک نکته عرض کنیم؛ قرآنی که یک" شیعه" به اون میرسه باید با قرآنی که یک" فرد" سنی به او میرسه باید فرق داشته باشه.
از یک جهت، سوره فرقان" سوره ی إتخاذ ها" هست. چی اتخاذ کردی؟ این رو اتخاذ بکن، این رو اتخاذ نکن، نتیجه اتخاذ کردن فلان موضوع به چی میرسه و نتیجه اتخاذ کردن فلان موضوع به چی میرسه؟
از یک جهت، سوره فرقان" سوره ی إتخاذ ها" هست. سوره فرقان پراز إتخاذ ها هست؛ چی اتخاذ کردی؟ این رو اتخاذ بکن، این رو اتخاذ نکن، نتیجه اتخاذ کردن فلان موضوع به چی میرسه و نتیجه اتخاذ کردن فلان موضوع به چی میرسه؟ اصلا از این منظر هم به سوره ی فرقان توجه کنیم خودش جالب هست.