خدا در یک موضوع برکت قرار میده یعنی این موضوع رو،برای شما تبدیل به یک موضوع بزرگتر، بسیار عظیم تر می کنه
خدا در یک موضوع برکت قرار میده یعنی چی کار میکنه؟(یعنی شما داری به این موضوع میپردازی در این موضوع برکت قرار میده یعنی): این ماجرا،این موضوع، این مقوله رو،برای شما تبدیل به یک موضوع بزرگتر ،بسیار عظیم تر میکنه،یعنی تو اون کار برکت قرار میده،همینجوری بود آقا مرتضی دیگه؟
دوران رحم دوران اعمال برکت خداست
مثالش چی بود؟مثلا می گیم،خداوند خلقت فرزند رو از منظر برکت نگاه میکنه در دورا ن رحم،دوران رحم دوران برکت خداست،تا الان این جوری نگاه کرده بودیم؟دوران رحم دوران اعمال برکت خداست.یک نطفه تبدیل به یک علقه میشه،از اونجا همینجور میآد جلو جلو جلو...تا اینکه تبدیل به طفل میشه،این چیه تبدیل به اون شد؟ اینها که با هم سنخیتی ندارند از در ظاهر،نه به لحاظ حجم،اصلا این دوتا موضوع با هم ظاهرا هیچ نسبتی ندارند،درسته؟خدا این مقوله رو به یک مقوله ی بسیار عظیم تر تبدیل میکنه،این کاررو که انجام میده میگه«فتبارکَ اللهُ أحسنُ الخالقین»خدا اینجوری «أحسن الخالقین»، اینجوری برکت اعمال میکنه،میخوای برکت خدا رو ببینی،اینجوریه،جالبه نه؟
جایی که اسراف باشه، برکت نیست
اینها رو باید بدونند،ببینند مسئولین فرهنگی ما،مثلا درساخت مساجد،مکانهای فرهنگی اینها رو باید لحاظ کنند،شما مسجد میبینی ساختند این مسجد خوبیه،(منتها)برکت نداره،چهار دیواری ای است که درونش تعدادی از آدم ها نماز میخونند،درش برکت نیست،گاهی اصلا پرداختن به زرق و برق ها اصلا برکت رو میبره،چرا؟ چون اسرافه،اسراف باشه،برکت نیست.
میزهای کار، صحنه سبقت گرفتن برای اخلاصه
خب دست دوستان درد نکنه بالاخره در این هفت هشت ده روز گذشته همگی خسته شدید،اذیت شدید،برخی از دوستان تا پاسهایی از شب کار کردند،دوازده یک شب،برخی از بچه ها شب ها موندن اینجا نصفه شبها کار کردند،ساعت دو سه شب.خدا إن شاء الله کمک کنه،بچه هایی که تمایل دارند،مایل هستند،از این میز ها استفاده کنند،خدا هم در کارهاشون برکت قرار بده. این میز ها صحنه ی سبقت گرفتن برای اخلاصه،چه کسی خالص تر به کارش میپردازه؟«مخلصین له الدین»مجموعه ی فعالیت ها و رفتارهایی که پشت این میز انجام میدیم،خالص باشه،امکانش فراهم هست،ذهنم میآد دوستان هم (اونهایی که پشت این میز مینشینند)اینجوری خواهند شد،چرا؟ چون بسترش آماده است،یه موقعی به فلان دوستمون میگیم در فلان کارت خالص باش،در شغل اجتماعی ای که داری خالص باش،نمیشه ،بسترش فراهم نیست،میره،گیر میکنه،سخته اینکار.اینجا به محبت خدا امکانش فراهمه،بچه ها پشت این میز هاخلوص رو إن شاء الله،به امید خدا تجربه خواهند کرد،ما نیاز داریم خالص بشیم،خدا بستری آماده کنه ما خالص بشیم،این که خدا بستری آماده که ما خالص بشیم،یعنی چی؟ یعنی خدا «مخلَص» میکنه،درسته؟
یکی از لازمه های حنیفیت، خلوص در دین است
اگر آدم هایی برند خودشون خالص بشن میشند «مُخلِص»،اینکه خدا خالص کنه میشن«مُخلَص» اینکه خدا بستری آماده کنه(یه چیزی بینابین)؛یعنی خدا گفته من بسترش رو آماده میکنم،تو یه ذره تلاش کن.ما باید خالص شدن اعمالمون رو ولو مثلا در دوره ی زمانی یک هفته ای در نظر بگیریم،ولو در هفته یک ساعت،ولو در هفته دو ساعت،تجربه کنیم.میخایم به سمت حنیفیت حرکت کنیم،یکی ازلازمه هاش،خلوص در دینه ،همین آیه قرآن چی میفرماید؟آیه اش روکسی ذهنش هست بخونه؛ «وَ مَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ اللَّهَ مُخلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ »حنفا چه کسانی هستند؟کسانی که یعبد الله و مخلصین له الدین.
فضای عمومی ما بر میزها، خلوص دین باشه
دیگه دوستان زحمت بکشند از حال و هوای ساخت و ساز و این میزها و بره بالا و بیاد پائین و...این تغییرات بیان بیرون،برن تو این فضا برای استفاده از این فضا، استفاده و به کارگیری از این برای خلوص دین.این یه فضای عمومی بر این میزها باشه برای این کار،حالا إن شا الله کارها که شروع شد،توی این فضای عمومی بچه ها یک سری فضاهای خصوصی تر داشته باشن(اختصاصی داشته باشن،)که حالا نوع برخوردشون با این کار چه جوری باشه؟این عمومی و برای شروع کار باشه إن شاء الله.
بعضی ها إن شاء الله با این میزها راهی به سمت قبرهاشون خواهند داشت،بعضی ها هم یک جور دیگه مثلا آقای عظیمی یک جور دیگه،بعدا به موقعش(میگیم)،فعلا برن تو فضای مخلصین له الدین تا بعدا.مثلا آقای عبدی إن شاء الله به سوی قبر،اینها اختصاصی بچه ها هست ها!یه موقعی مثلا بقیه بچه ها توی فضاش نرن...
دیشب خوابیده بودم،صبح میخواستم بیدار شم،یه دفعه حس کردم منم تو قبر خوابیدم،خیلی فکر کردم،الان اینجا قبره؟ من مردم الان اینجا قبره؟من تو قبرم؟ تو قبر نیستم؟ خیلی به این فکر کردم،واقعا مونده بودم که چه جوریه؟بعد گفتم حالا پاشم(بلند شم) ببینم چی میشه؟کلا یعنی حسم تو قبر بود،(به خودم گفتم)باشه قبر هم هست بالاخره بلند شیم دیگه،الان که حس میکنم میتونم بلند شم،تو قبر هم هست بلند شیم ببینیم چه خبر هست بالاخره.بلند شدم نشستم،هی فکر میکردم؛اینجا قبره؟اینجا کجاست؟ بعد یه کم اطرافم رو نگاه کردم اصلا کلا انگار(الان دارم فکر میکنم میبینم میدیدم)ولی نمیتونستم تحلیل کنم اینجا کجاست؟فکر میکردم اینجا قبره.احتمالا شب تا صبحش رو تو قبرخوابیده بودم.بعد تا یواش یواش تو فضا اومدم دیدیم که؛نه!مثل اینکه قبر نیست اینجا خونست،ساعت رو هم دیدیم نزدیک پنجه نماز صبحه،بلند شدیم نماز صبح خوندیم....چرا من برم تو قبر؟آقای عبدی بره تو قبر به من چه؟پس فکر کردید چرا مییگیم آقای عبدی بره تو قبر؟خب خیرباشه، (خطاب به آقای عبدی) این رو شوخی نگیری ها!شبها بهت نشون میدم چی میشه؟وقتی صبح ها اومدی نشستی اینجاگریه کردی،گفتی بچه ها من شب ها خواب ندارم،بچه ها یکی با یه گرز بزرگ بالا سرم ایستاده.......