منظرمون به وجود برخی از موضوعات «سوء» در زندگیمون، این آیه قرآن باشه: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ » (نساء 79) «هر خیری که اتفاق می افته از خداست هر سوءی که هست از ماست»
چرا برخی از موضوعات یا دغدغه ها یا سختی ها و مسائلی که در زندگیمون هست گاهی اصلاح میشه ،گاهی برخیشون اصلاح نمیشه؟گاهی برخی از موضوعات«سوء» در زندگیمون اصلاح میشه گاهی برخی از موضوعات«سوء»در زندگیمون ایجاد میشه یا باقی میمونه.نسبت به این موضوعات ما چه جوری فکر کنیم؟نگاه مون نسبت به این موضوع چی باشه؟
یک آیه از قرآن نگاه ما باشه؛«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ » (نساء 79) «هر خیری که اتفاق می افته از خداست هر سوءی که هست از ماست»
اگر کسی گام اول آیه رو خوب کامل کنه اصلا به سوء نمیرسه، مشکل اون افراد که در زندگیشون سوءی(خدای نکرده)اتفاق می افته اینه که، خودشون هستند، وقتی که خیری هست، گاهی خودش رو هم اثرگذار بر خیر می بینه.اینجا میشه خودش،وقتی خودش شد میشه «من»،وقتی من شد، سوء پیش میآد.
این آیه این مطلب دو بخش داره؛هر خیری که در زندگی هست از خداست، هر سوءی که هست از ماست.
گام اول رو اگر کسی خوب کامل کنه اصلا به سوء نمیرسه.مشکل اون افراد که در زندگیشون سوءی(خدای نکرده)اتفاق می افته اینه که، خودشون هستند، وقتی که خیری هست گاهی خودش رو در کنار اون خیر می بینه،خودش رو هم اثرگذار بر خیر می بینه.اینجا میشه خودش،وقتی خودش شد میشه «من»،وقتی من شد، سوء پیش میآد.
این آیه قرآن حرفش اینه؛فلانی خودت نباش ،فلانی من نباش.دقت کنید میفرماید «هر کجا خیری هست،هر وقت خیری هست از خداست،بذاریم کنار بخش دوم؛هرکجا خیری هست هر وقت سوءی هست از خودتونه».از خودتونه یعنی چی؟یعنی وقتی خودت میآی وسط میشه سوء.وقتی من میشی، میشه سوء.
خداوند به بهانه های مختلف خیر عطا میکنه،یک بهانه ممکنه خودت باشی،تو بهانه ای مثل اون چوب.چقدر این بهانه برات پررنگه؟
پس ما نگاه غالبمون نسبت به موضوع این آیه از قرآن باشه.اگر اینجوری نگاه کنیم رشد میکنیم،اگر اینجوری نگاه کنیم باعث تزکیه خودمون میشه،اگر این طور نگاه کنیم باعث میشه بریم و اهل حمد بشیم،اگر اینجوری نگاه کنیم موحدتر میشیم،ولایت خدا برامون پررنگ تر میشه.
من سعی کردم، به این نتیجه رسیدم؛این خطاست.چه بسیار انسانها که سعی میکنند به هیچ نتیجه ای نمی رسند، پس «و ما توفیقی الا بالله».
میفرماید که «وماتوفیقی الا بالله»فکر میکنی در یک کاری توفیقی بوده؟این توفیق «الا بالله».توفیق نتیجه ی سعی من هست این خطاست،تلاش کردم؛این خطاست.من سعی کردم، تلاش کردم به این نتیجه رسیدم؛این خطاست.چه بسیار انسانها که سعی میکنند به هیچ نتیجه ای نمی رسند،چه آدمها که همین سعیی که شما داری در مورد همین موضوع انجام میدی،همین سعی رو در مورد همین موضوع میکنند به نتیجه نمیرسند.پس «و ما توفیقی الا بالله».
نسبت سعی ما با توفیقاتی که خدا عطا میکنه، قابل مقایسه نیست، یک انسانی که با ذره بین هم نمیشه پیداش کرد، سعیش دیگه چیه؟
فلانی ممکنه بگه من هدفم این موضوع بود، سعی کردم بهش رسیدم،نه سعی تو، سعی مشکور است،نه توفیق تو، توفیقی است از خدا، اصلا توفیق نیست.توفیق وقتی است که از جانب خدا باشه.
من سعی کردم خدا توفیق قرار داد،هر توفیقی،هر موفقیتی.سعی نمیکردم چی؟خدا اگر میخواست قرار میداد.بیشتر سعی میکردم چی؟خدا اگر میخواست کمتر توفیق میذاشت. بین سعی ما و توفیقی که خدا قرار میده،یک معامله ی پایاپای نیست،توفیق از خزانه ی خداست،سعی از صفر تا صدش ،اونی که بیشترین سعی رو میکنه و اون موقعی که کمترین سعی رو داره همش بسیار جزئی است.شما میگی من سعی کردم،خدا برام بهشت قرار داد.این چه تناسبی با هم داره؟
شما مثلا اینجا چهارتا کار کوچک انجام دادی،چهارتا کار بزرگ انجام دادی،حد بزرگت به اندازه ی یک انسان است که کوچک هستی.یک انسانی که با ذره بین هم نمیشه پیداش کرد.(مورچه چیه تا کله پاچش چی باشه؟)همه سعی این آدم،خود این آدم رو با ذره بین نمیشه پیداش کرد.
من همه ی سعیم رو کردم، باشه،آیا نتیجه ی این سعی، بهشتی با اون وسعت در نشئات است؟اینها اصلا با هم تناسبی ندارن.
سعی یک کشاورز در به دست آوردن محصول، در مقابل رفتار خدا،(ایجاد باران، خاک، نور و..) قابل مقایسه نیست
پس قائل به این باشیم که هر توفیقی که هست از خداست،هر توفیقی که هست منت خداست، «قد منّ الله علینا»خدا منت گذاشته،مثلا شما میری سعی میکنی یک دانه ی بذرهای گندم رو برمیداری،میری در زمینی میکاری بزرگ میشن،میچینی میشن نون زنده میمونی،این نتیجه ای که به دست اومد این محصولی که بدست اومد چقدرش مال سعی شماست؟(همینجا در یک مثال ساده)بذر ها مال تو نبود،زمین مال تو نبود،آب مال تو نبود،بارون رو تو نیاوردی،نورآفتاب مال نبود،همه ی ملزومات مال تو نبود،اصلا چی مال تو بود؟محصول مال تو شد،خدا محصول رو داد به تو،گفت بخور.دقت میکنید؟این یک مثال ساده است ها!شما چه کاری کردی؟
به نسبت همه ی کار نگاه کنیم واقعا کار این آدم اینقدر جزئی هست که نمیشه درصد گذاشت براش.این آدم زمین رو درست؟این آدم آب درست کرد؟این آدم بارون آورد؟این آدم نور درست کرد؟این آدم املاح درون خاک رو درست کرد؟این آدم اصلا بذر رو درست کرد؟این آدم وایستاد اونجا اینها رو رشد داد؟ای آدم یه دونه گندم رو کرد هفتصدتا گندم،کردد هفتاد تا گندم؟
این کل کارش این بود که مشت می انداخت در این خورجین بذرش میپاشید زمین.یه بیلی زد، بعد گفت خدایا بارون بفرست،خدا بارون رو فرستا،د نور رو فرستاد، آفتاب رو فرستاد، همه ی اینها بود،خدا این قابلیت رو در اون بذر قرار داد اون رشد کنه بزرگ بشه اینجوری بشه بعد همه ی محصول رو داد به این ادم گفت بیا مال تو.خدا نیومد بگه من هم شریکم،اگر خدا بخواد اینجا در این محصول با ما شریک بشه چند درصد خداست چند درصد مائیم؟به ما باید بگه شما فقط وایستید به محصول نگاه کنید دیگه،نباید بده خودمون استفاده کنیم،باید بگه شما وایستا نکاه کن جون اینقدر زحمت کشیدی اجازه داری که نگاه کنی.
همین که سعیهای کممان بخاطر خدا باشه، خودش توفیقه،باطن این سعی توفیق خداست.
خدا رو در توفیقات مدنظر خودمون محدود نکنیم،نگیم خدا من اینجا این سعی رو کردم، قرار بود این توفیق عطا بشه، نشد.
نسبت سعی ما با توفیقاتی که خدا عطا میکنه اینجوریه ولذا توفیق از خداست بریم در میدانی که ما سعی داشته باشیم خدا توفیق عطا کنه.جوری در مسیری از سعی حرکت کنیم که خدا توفیق عطا کنه،خدا باشه،میدان دار صحنه ی زندگی خدا باشه.اگر اینجوری رفتیم جلو یه موقعی، یه سعیی میکنیم این سعیمون، ممکنه ذکر باشه، ممکنه نماز باشه، ممکمنه هر چیزی باشه خدا یک نتیجه ای عطا میکنه یه موقعی خد اون نتیجه رو خدا میگیره،یک موقعی یه جا عطا نمیکنه،این چیزایی که ما میفهمیم،اصلا براممون این سال پیش نمیآد ؛خدایا چرادادی؟چرا گرفتی؟چرا اینجا ندادی؟
«و ما توفیقی الا بالله»، همین که این سعی بخاطر تو هست، خودش توفیقه،باطن این سعی توفیق خداست،خدارو در توفیقات مدنظر خودمون محدود نکنیم،نگیم خدا من اینجا این سعی رو کردم، قرار بود این توفیق عطا بشه، نشد. با کی قرار گذاشتی؟