«الارواح التی حلت بفناء الامام ع»، از محصولات کاروان حسینی ع، محصولی مورد نیاز برای برپایی ظهور
بله پس اگر کسی بپرسه که آیا میشه یکی از محصولات کاروان امام حسین علیه السلام رو نام ببرید و بگید که محصول این کاروان چی بوده؟ شما در پاسخ مطرح میکنی که« الارواح التی حلت بفناء الحسین علیه السلام » این یک محصول کاروان حسینی هست، محصول ماجرایی هست که امام حسین علیه السلام دنبال کرده و رقم زده است. چه کسی میتونه فضایی درست کنه، صحنه ای برپا کنه که ارواحی در یک روح فانی بشوند؟ببینید برای آخر الزمان، برپایی ظهور امام زمان علیه السلام چنین کاری لازم هست، چه کسی میتونه چنین کاری بکنه؟ شما در انبیاء و رسل علیهم السلام صحنه ای برپا کنند برای اینکه ارواحی در یک روح فانی بشوند سراغ ندارید. امام حسین علیه السلام یک صحنه برپا میکنه، یک ماجرایی با یک مقدماتی برپا میکنند و به یک نقطه ای میرسونه محصولش میشه« الارواح التی حلت بفنائک ». یک محصولی که برای صحنه های آخرالزمان، برای برپایی ظهور امام زمان علیه السلام مورد نیاز هست، از ضروریات هست.
این ماجرا یکی از بزرگترین محصولات کاروان امام حسین علیه السلام هست، شاید به راحتی نتونید نمونه ای در تاریخ به این شکل پیدا بکنید.
«الارواح التی حلت بفناء الحسین ع»، گامی مهم در جهت خلیفهسازی انسان
برای آخرالزمان یکی از موضوعات اصلی خلیفه بودن هست، راه سرافرازی خلافت هست، در خلافت " من " وجود نداره، وقتی چند تا" روح "هست، چند تا" من " هست، وقتی چند" روح مستقل "وجود داره، چند" من مستقل »"وجود داره. زمانی که میگی" من " جسمت که مدنظرت نیست( بلحاظ اولویت ). چرا این موضوع خلافت ضرورت داره؟ چون خداوند میفرماید که من وعده دارم که شما رو در زمین خلیفه قراربدم. چه کسی میخواهد این موضوع رو رقم بزنه؟ ماجرای امام حسین علیه السلام رو در این ماجرا و راستا ببینیم« خلیفه سازی » انسان هایی که خلیفه هستند. اینکه خدا گفته شما رو خلیفه قرار بدم اینطور نیست که گفته بشه که خب بفرمایید و خلیفه بشید، نه! اینطور نیست. «خلیفه » را مثل برخی افراد دنیا بین معنا نکنیم و نگیم که: " بله قرار هست که خداوند حکومت رو به دست ما بدهد ، قرار هست که ما حاکم بشیم لذا خداروشکر چون اگر در اینجا منظور خدا ما باشیم، قرار هست که ما حاکم بشیم ". این موضوع مدنظر نیست بلکه قرار هست که شما رو خلیفه قرار بدن، این رو شما به ابتدای خلقت بشریت برگردانید، ماجرا خلافت هست. قرار بود که شما خلیفه بشید، بعد آدم علیه السلام که قابیل هابیل رو کشت، بلافاصله بعد از این( ببینید سقوط چقدر هست ) شمایی که قرار هست خلیفه باشید کجا سقوط کردید. قابیل، هابیل رو کشته و قابیل مانده است، خب شما قرار بود که خلیفه بشید. حالا این ماجرا با داستان انبیاء ورسل علیهم السلام حرکت میکنه و میرسه به صدر اسلام با رسالت رسول الله صلوات الله علیه و در ادامه با اهل بیت علیهم السلام به این سمت که« ای انسان ها! من میخوام شما رو خلیفه قرار بدم، لذا یک خط انبیاء و رسل علیهم السلام، یک خط ماموریتی، یک خط عملکرد برای انبیاء و رسل علیهم السلام تا اهل بیت صلوات الله علیهم« خلیفه سازی » هست. اینکه خلیفه بسازیم. در این داستان، نمره ی امام حسین علیه السلام از همه بالاتر هست. کسی در یک دوره در زمان خودش مثل امام حسین علیه السلام نتوانست خلیفه بسازد. یک گام جدی خلیفه سازی« الارواح التی حلت بفنائک » هست. در بحث" منیّت " یک موقعی شما میفرمایی که فلانی منیّت نداره به این مفهوم که متواضع هست، در قبال کسی مَن مَن نمیکنه و او رو به خودش ترجیج میده و میگه که هرچی شما بفرمایید، شما بر من مقدم هستید، شما از من بالاتر هستید، کلام شما، فکر شما بر من ارجحیت داره. پس شما که اینجوری میفرمایید منیّت نداری. یک موقع شما در یک صحنه ی عمل مثل صحنه ی امام حسین علیه السلام برای خلافت، برای خلیفه سازی میفرمایید که منیّت نباید باشه، موضوع این نیست که کلام شما بر من ارجحیت داره بلکه موضوع این هست که« دو نفر» نباید باشند،« دوتا، چند تا » نباید باشند. لذا میره به سمت« الارواح التی حلت بفنائک » میره، این ارواح بایستی در روح او فانی بشوند. یک موقعی برای سربازی کردن، برای یاوری کردن نباید منیّت باشه و اون موقع میشه" شما بر من ارجحیت دارید لذا هر چی شما بفرمایید، من از شما اطاعت میکنم. فکر و کلام شما بر فکر و کلام من مقدم هست". یک موقعی نداشتن منیّت برای بحث خلافت هست. شما از این جهت ماجرای امام حسین علیه السلام رو ذیل وعده خدا ببینید که میفرماید« من میخوام شما رو خلیفه قرار بدم ».
کاروان حسینی ع صحنه استعانت برای از بین رفتن منیت و خاک شدن برای امام ع
خب چه جوری؟ تا الان به این فکر کرده اید؟ اینکه میخوام شما رو خلیفه قرار بدم، چه جوری؟ شما میخواستی آدم علیه السلام رو خلیفه قرار بدی کلی داستان داشت، بعد ما رو بخوای خلیفه قرار بدی که داستانش نمیتونه اینجور باشه که" خب شما از فردا خلیفه هستید." آیا این خلیفه شدن مقدماتی نداره؟ یک سری تربیت ها رو نمیخواد؟ قبل از این موضوع یک سری کلاس ها لازم نیست؟ این کلاس ها معلم نمیخواد؟ در من بایستی چه تغییری اتفاق بیفته که بتونم خلیفه باشم؟ در اون صحنه ای که خداوند وعده کرده است که برخی ها رو میخواد خلیفه قرار بده، اگر خداوند توفیق بده و من بخوام در اون صحنه اینجوری بشم، چه تغییری باید در من اتفاق بیفته؟ یک فردی از اون گوشه صدا میزنه و میگه که همین که میگی« من »، همین اول باید« من » بره، نباید« من » باشی. میگم خب من نباشم یعنی چی باشم؟ قبول میکنم و باشه« من » نیستم و امامان و اولیاء خدا بر من ارجحیت دارند. گفته میشه که نه! اینجور« من » نباشم مدنظر نیست. میگی: میشه یک نمونه ی عملی بگید که« من نباش » یعنی چی؟ میفرماید که« کاروان امام حسین علیه السلام؛ الارواح التی حلت بفنائک ». در چند جمله اگر عرض کنیم از یک فضا که نگاه میکنیم ماجرای کاروان امام حسین علیه السلام تا عاشورا، کلاس استعانت هست. برای چه موضوعی؟ برای« الارواح التی حلت بفنائک »، بخاطر چی؟ بخاطر خلیفه سازی، خلیفه پروری. ماجرایی که از کاروان امام حسین علیه السلام برای ما پررنگ باشه که از اون درس بگیریم؛ صحنه ای برای استعانت، صحنه ای برای شکستن من، صحنه اینکه من ها نباشند، صحنه ای برای اینکه من ها خاک بشوند و سرانجام شون بشه« الارواح التی حلت بفنائک ». شاید از خود برخی کاروانیان امام حسین علیه السلام میپرسیدید که آیا این ماجرا به سمت خلافت هست؟ پاسخ میدادند که نمیدونم اما این ماجرا هرچی هست زیباست، هرچی هست برای این هست که من نباشم. این قسمت این ماجرا بایستی برای ما پررنگ باشه چون ما مفهوم دقیق و صحیح و کامل و قابل درکی از خلافت نداریم لذا فکر کردن به این موضوع برای ما حجاب میشه. « من » میخوام« من » نباشم که خلیفه باشم. ببینید این فکر کردن برای آدم حجاب میشه، خود این فکر فرد رو به سمت منیّت میبره. چرا؟ چون مفهوم صحیحی از خلافت نداره، درک صحیحی از خلافت نداره. خلافت یک ماجرای بسیار لطیف هست، نمیشه اون رو به زبان آورد، نمیشه خیلی توصیف اش کرد بایستی وارد عمل شد، باید بری درون این موضوع. چه جوری بری؟ خب اول« من » نباش. چه جوری« من » نباشم؟ همینطوری سرخود؟ نه! برخی از مکتب های عرفانی سرخود« من » نیستند و منیت شون رو کنار میگذارند. این سوال رو از اونها پرسیده میشه که خب من نیستی که چی بشی؟ در کجا من نیستی؟ صحنه ای که قرار هست« من » نباشی هم مهم هست. پیش روی چه کسی میخواهی که خاک بشی؟ این مهم هست، در چه میدانی میخواهی که خاک بشی؟ این یک فضای عملی هست و خیلی حرف نمیخواد. آدم باید در دوران زندگی اش، مثلا به بهانه ی یک محرم یک ایام محرم، به این موضوع بطور عملی بپردازد. واقعا در فضای استعانت بیاد، در فضای کنار زدن« من » بیاد.
اباالفضل و سایر اصحاب مسیر و بابی به سوی امام حسین ع؛ فعل و اثر اصحاب، فعل امام ع است
ببینید وقتی اثر« من » هست یعنی« من » هستم. نباید اثری از من باشه. وقتی اثری از من هست یعنی من هستم شما در صحنه ی عاشورا و دوران کربلا آیا اثری از علی اکبر علیه السلام میبینید؟ نه! آیا اثری از حبیب بن مظاهر میبینید؟ نه! آیا از این همه یاوران اثری میبینید؟ نه! اینها کجا هستند؟ مگه اینها نبودند؟ آیا اثری ازحضرت اباالفضل علیه السلام میبینید؟ نه! ما اثری از حضرت اباالفضل علیه السلام نمیبینیم. وقتی شیعیان امام حسین علیه السلام به سمت روح امام حسین علیه السلام حرکت میکنند از یک سمتی وارد میشوند، اون سمتی که از اون وارد میشن اسم اون اباالفضل علیه السلام هست، اسمش اباالفضل هست، از هر سمتی که وارد بشوند نام اون اباالفضل هست. مثل یک خونه ای که چند تا در داره، شما از درها که وارد میشی وارد خونه میشی، آیا اثری از در هست؟ در که اتفاقا به این مفهوم هست که اثری ازش نیست، چون اگر اثری ازش باشه که شما نمیتونی وارد بشی، اگر اونجایی که اسمش در هست یک چیزی باشه شما نمیتونی وارد بشی، اونجا هیچ چیزی نیست، فضای باز هست، یک فضای باز به سمت داخل هست. اونجاهایی که فضا به سمت دورن خانه باز میشه، نام اون فضای باز اباالفضل است. شما میخواهی به سمت امام حسین علیه السلام جلو بری، به سمت امام حسین علیه السلام قرب پیدا کنی، در یک ایام محرمی میخواهی که به امام حسین علیه السلام نزدیک تری بشی، برخی موانع جلوی پا هست، جلوی شما برخی موانع هست و نمیتونی بری. خود امام علیه السلام محبت میکنند و برخی از اون موانع رو بر میدارند، این برداشتن برخی از موانع یعنی اباالفضل علیه السلام. روبروی شما یک دیوار هست و شما نمیتونی بری امام علیه السلام این دیوار رو بر میداره، وقتی این مانع رو بر میداره این اباالفضل علیه السلام هست، وقتی دیوار نیست، وقتی امام علیه السلام دیوار رو بر میداره که نباشه این نبودن این دیوار یعنی اباالفضل علیه السلام. پس این یک فعل امام هست یک اثراز امام علیه السلام هست. اگر در کاروان امام حسین علیه السلام یاران یک کاری میکردند، یک اثر قابل توجهی برجا میگذاشتند الان ما این رو میدیم که فلانی اینکار رو کرد، فلانی اینکار رو کرد، فلانی اینکار رو کرد، حبیب بن مظاهر این اثر رو از خودش بر جا گذاشت، علی اکبر علیه السلام این اثر رو از خودش برجا گذاشت. الان نمبینیم، اینها به سمت کلاس استعانت رفتند، من نباشه« الارواح التی حلت بفنائک »و بعد« خلیفه ». وقتی در دوران رجعت ها امام حسین علیه السلام و اصحابشون که رجعت کنند، در اون زمان هر کدوم شون که یک فعلی انجام میدن، هرکسی که اون فعل رو ببینه میگه امام حسین علیه السلام اینکار رو کرده است.