آقا جان! ما بنای رفتن به سوی ربمون رو داریم، ما برای این موضوع عزم و دغدغه داریم، ما بخاطر این موضوع میخواهیم پا در میدان صالحیت بگذاریم، خواستیم فقط این رو عرض کنیم که شما این مطلب رو در نظر داشته باشید.
در ایام عید ولادت امام رضا علیه السلام، تصور کنید که در عرش امام کریم، خدم و حشم بسیاری مامور شدند که به مهمانان محبت کنند. به اونها گفته شده اگر مهمان ها این موضوعات رو خواستند، شما چند نفر عطا کنید، اگر این موضوعات دیگر رو خواستند، به بخش دیگری از ملائکه گفته شده که شما اون رو عطا کنید و همینطوری دسته های مختلف.
چند روزی میگذره و ایام عید تمام میشه، یه کسی هم مامور درب خروجی آستان هست و نگاه میکنه چه کسانی اومدن؟ چه چیزی گرفتند؟ میبینه که یک جمعی دارن میرن، چیزی نگرفتند.
میره از بقیه میپرسه که چیزی به اینها دادید؟ آیا اینها درخواستی داشتند و شما به اونها درخواستشون رو ندادید؟
همه میگن اینها اصلا از ما چیزی نخواستند. اینهمه آدم هرکی یک چیزی خواست، ما عطا کردیم عیدی دادیم. بالاخره این بحث بالا میگیره. مگه میشه از بارگاه امام کریم، اون هم در ایام ولادت امام کریم، کسی چیزی نگیره و بره بیرون؟ تا اینها پاشون رو بیرون نگذاشتند بایستی تکلیف این معلوم بشه( این رو در قالب داستان عرض میکنیم).
در همین اثنا بحث به افراد مختلفی کشیده میشه، تا اینکه کسی میآد و به این کسانی که در بحث و گفت وگو هستند، میفرماید که کاری با اینها نداشته باشید، اینها برای اینجور چیزها، اینطرف ها نیآمدند، اینها هر صحنه ای رو مغتنم میشمرن که بیان و حرفشون رو بزنن، روحیه شون رو نشون بِدن، دغدغده شون رو نشون بِدن.
آقا بخاطر ایام ولادتشون مهمانی ای برپا کرده، اینها شنیدند و گفتند که بریم اینجا، یک حرف نشون بدیم به آقا، یک رفتار به آقا نشون بدیم، یک دغدغه نشون بدیم« إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي» .
آقا جان! ما بنای رفتن به سوی ربمون رو داریم، ما برای این موضوع عزم داریم، ما برای این موضوع دغدغه داریم، ما بخاطر این موضوع میخواهیم پا در میدان صالحیت بگذاریم، خواستیم فقط این رو عرض کنیم که شما این مطلب رو در نظر داشته باشید.
هدیه به پیشگاه امام کریم، امام رئوف، امام رضا علیه السلام صلواتی بفرستیم.