بیان حال امام حسین ع در عصر عاشورا، ابالفضل ع برو آب بیاور، بعد از ما، کسی به این کودکان آب نخواهد داد
در ماجرای ابالفضل(علیه السلام) بسوی فرات در ظهر عاشورا چند نفر در کاروان امام حسین(علیه السلام) هستند؟ در بعدازظهر عاشورا، تعداد زن و بچه های زیادی هستند، بحث یه نفر و دو نفر نیست، چندین نفر، کاروان اسرا چندین نفر هستند، ده نفر نبودند. بله با ابالفضل(علیه السلام) به سمت فرات، وقتی به این ماجرا نگاه میکنیم، این ماجرا کی هست؟ عصر عاشورا، امام(علیه السلام) مونده و ابالفضل، شما بگیرید قریب به مثال عرض میکنیم، قریب به 25 نفر کاروانیان، 30 نفر در کاروان، زن و بچه و احتمالا تعدادی مرد که دیگه قرار نیست جنگ کنند، دو نفر جنگ آور موندند، ابالفضل، امام حسین، داستان روشنه، امام حسین میدونه که دیگه این دو نفر هم حتما شهید میشند، حتما کشته میشیم، من یه سوال دارم، ابالفضل برو آب بیار چه مفهومی داره؟ موقعی که دیگه آخرهای جنگه، برای کی بیار؟ ابالفضل برو دو تا قمقمه آب بیار برای 30 نفر؟! بگیم با دو تا مشک آب رفته بودند، هر مشکی چند لیتر آب بگیره، الان آخر جنگ، شاید امام (علیه السلام) این را میدونه و قطعا هم این را میدونه علم غیب نمیخواد توی صحنه هست، غریب به صد نفر از سربازان امام کشته شدند، دو نفر موندند، ابالفضل برو آب بیار، حدود سی نفر در کاروان هستند از زنان و بچه ها و مرد و اینها که سختی دیدند و تشنه هستند، برو آب بیار برای اینها، با دو تا مشک اینها را سیر کنیم، خب الان که ما کشته میشیم و بعد هم میرند آب بخورند، جنگ تموم شد، برند آب بخورند، آیا میتونست اینجوری باشه؟ بله این چه داستانی داره، چرا باید اینجوری باشه، آیا پاسخی برای این ماجرا هست؟ یه پاسخ عرض کنیم: آیا اینطور بوده که امام(علیه السلام) برای از اون لحظه به بعد اسرا نگران بوده؟ شاید ما تصورمون این باشه که خب بعد از اسرا برند آب بخورند دیگه، برند کنار فرات آب بخورند، آیا امام(علیه السلام) باورش اینه که این نامردها بعد از اتمام جنگ هم به اینها آبی نمیدند و اینها روزها تشنه خواهند ماند، ابالفضل برو حداقل دو تا مشک آب بیار، اینها ما را که میکشند، برو دو تا مشک بیار اینها یه کم تشنگیشون کم بشه، اینها روزهای متمادی تشنه خواهند ماند، آیا داستان اینطوری بوده؟ یعنی آدم باید جست و جو کنه، علت این رفتار امام (علیه السلام) چیه؟ عصر عاشورا، بعد از ظهر عاشورا، همهی یاران کشته شدند یه نفر مونده، ابالفضل تو برو آب بیار، یه مشک هم بیاری آب آوردی، یه لیوان آب بیاری آوردی، برو بیار، امام در شرایطی که میدونه که هم خودش کشته میشه و هم ابالفضل، میگه تو برو یه لیوان آب بیاری آوردی. انسان وقتی به این ابعاد و این چراهای ماجرای امام حسین(علیه السلام) نگاه میکنه ماجرای خیلی عجیبه و به برخی از موضوعات پی میبره، اگر این پاسخ باشه کاروان اسرا وضعیتشون چطور بوده؟ اینقدر شرایط کاروان اسرا در تصور امام (علیه السلام) که تصور صحیحی هست نگران کننده بوده و سخت بوده که حاظر میشه به ابالفضل بگه که برو، برو تو یه لیوان آب هم تونستی آب بیاری بیار، بدیم به اینها، من و تو که شهید میشیم، این کاروان می میونه، اینها نمیذارند که اینها بعد از شهادت ما هم از آب بهرهای ببرند. خب ابالفضل(علیه السلام) رفت آب بیاره در عمل چه واقع شد، نیاورد، نتونست بیاره، نشد، آب به کاروانیان نرسید. حالا این نشدن را بگذارید کنار اون تصور امام(علیه السلام)، اون وضعیتی که امام(علیه السلام) برای کاروان اسرا پیش بینی میکرد، اون وضعیت که اتفاق افتاد، این آب که نرسید