«عزم برای مهدویت» ؛ یعنی تاختن ، «تاختن برای مهدویت» .
آیا با آیات مهدویت آشنا هستی ؟ می فرمایید که با بخشیش آشنا هستیم .آیا با آیات آخر الزمان آشنا هستی ؟ می فرمایید که بله با بخشیش آشنا هستیم .
پس این که گفته میشه که دوستان «عزم برای مهدویت» یعنی چی ؟ یعنی این که بیاییم با آیات بیشتری آشنا بشیم ؟ بر دانسته هامون از مهدویت اضافه کنیم ؟ بر دانسته هامون از آخرالزمان اضافه کنیم ؟ که البته این خوب هست ولی خب این را که ما قبلا مشغولش بودیم .
«عزم برای مهدویت» ؛ این جا یعنی تاختن ، «تاختن برای مهدویت» . این خلأ هست برای ما ، خلأ بوده برای ما ، این کمبود هست . ما تجربه ی تاختن برای مهدویت را نداریم . کدوممون برای مهدویت تاختیم ؟
گفته میشه که «وَ الْعادِياتِ ضَبْحا» این قدر دوید که نفس نفس زد ، یعنی نفسهاش سرعت گرفت و تمامش بخاطر اون تاختن بود . آیا ما دو تا نفس هم برای مهدویت می کشیم ؟ ما برای فلان موضوع در زندگیمون و موضوعات مختلف در زندگیمون بارها و بارها تاختیم و به نفس نفس افتادیم و خسته شدیم ، آیا تا بحال برای مهدویت خسته شدیم ؟ بگیم که احساس خستگی میکنم . یکی بپرسه ، چرا ؟ بگیم این قدر که برای مهدویت تاختم ، آیا این طوری بوده .
اون وقت بخونیم، دعا کنیم که «قو علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العظیمه جوانحی» ،
خدایا ! بخاطر مهدویت ، بخاطر عزم برای مهدویت، به پر و بالم توانایی بده ، توانایی پر و بالم را زیاد کن . یعنی بتازیم برای مهدویت . لحن کلاممون حاکی از این باشه .
دوستان ذکر نعمت می کنند، شکر نعمت میکنند، آن چیز که مهم هست لحن کلامشون هست ، آیا حاکی از تاختن برای مهدویت هست یا نه تو حال و هوای خودشون هستند؟ آیا من این جوری شدم که بگم فلانی ! من از بعد از لیله القدر آرام و قرار ندارم . یه چیزی تو وجودم مدام به من نهیب میزنه ،
فلانی ! چرا ساکنی ؟!
چرا حرکتی نداری ؟!
چرا نمی تازی ؟!
شب خواب میبینم ، چرا نمی تازی ؟
تاختن برای مهدویت در فضای کیف کردن هست ، کیف از محبتهای خدا
بله ، عزم کنیم برای مهدویت ، یعنی تاختن . بین تاختن و ساکن بودن خیلی فرق هست ، بین تاختن و راه رفتن خیلی فرق هست . اگه یه آدمی با سرعت و تمام توان داره میدوه ، شما بین او و بین کسی که لنگان لنگان داره راه میره خیلی فرق میبینی ، تفاوت زندگی در تاختن و قبل از اون باید این قدر باشه که فلانی بگه که زندگیم متفاوت شد ، وقتی این بار میگی عزم برای مهدویت، خوابت تغییر کرده، خوراکت تغییر کرده ، اخلاقت تغییر کرده ، پرداختن به معارفت تغییر کرده .
تغییر کرده یعنی چی ؟ یه ذره بهتر شده ؟ نه خیلی تغییر کرده ! تفاوتی به اندازه ی کسی که میدوه و کسی که آرام آرام راه میره ، این قدر فرق کرده . از رنگ و روت معلوم هست ، از حرف زدنت معلوم هست ، از راه رفتنت معلوم هست ، از برخوردت با دوستانت معلوم هست .
این تاختن در فضای کیف کردن هست ، کیف از محبتهای خدا . یه کسی در مهمانی خدا بوده با این محبت آشنا شده و حالا بلند شده و میگه که میخواهم بدوم ، این آدم عبوس نیست . این آدم از ترس نمیدوه ، وقتی که میدوه می خنده ، وقتی که میدوه کیف میکنه .
ان شاء الله که خدا به هممون توفیق بده که این جوری باشیم و در نوع کلاممون ، رفتارمون ،هم در خودمون اثر بگذاریم و هم در دوستانمون . و دوستانمون با دیدن ما یاد تاختن بیفتند .