میوه درخت فاطمیت


میوه درخت فاطمیت

شب دفن حضرت زهراء(سلام الله علیها)‌

أللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‌

با فضای ذکر نعمت و شکر نعمت سبک می شویم

با فضای ذکر نعمت و شکر نعمت یه مقداری سبک بشیم برای بهره بردن بیشتر از...شما وقتی ذکرنعمت میکنی یه مقداری سبک میشی ،ارتفاع میگیری،شکر میکنی ارتفاع میگیری.بله حالا دوستان من دیگه نگم همینجوری میگم گاهی اسم دوستان رو میآرم،اگه کسی مایل هست تو فضای ارتفاع گرفتن بسم الله.‌

شکر دوستان.......‌

رابطه من با فاطمیت چیست؟

در طول یکسال گذشته که از فاطمیت صحبت شده ما بایستی امروز درون خودمون یک صدا رو پررنگ کنیم،بلند کنیم؛رابطه من با فاطمیت چیه؟فاطمه یعنی جدا ،جدای از بدی ها جدای از آتش،جدای از تار جدای از دنیا،رابطه من با این مفهوم چیه؟اینجوری میبینم؛اینکه یک انسانی پاک و وارسته مظلومانه به شهادت رسید و از دنیا رفت و براش عزاداری میکنم.آیا اینطور میبینم؟من رابطه ام با ایشون چیه؟منم اینجا و ایشون اونجا بعنوان یک انسانی نورانی و جدای از دنیا،و مظلومانه از دنیا میره،به شهادت میرسه،و من دلم میسوزه،و من ناراحتم،هر وقت هم به یاد این موضوع می افتم ناراحتم،برای من موضوع سنگینیه،آیا رابطه ام اینه؟آیا من دلسوز این انسان بزرگ هستم؟من عزادار این انسان بزرگ هستم؟بالاخره من چی هستم؟چرا هنوز من هستم؟بله اینم مسأله ای هست.من رابطه ام باایشون چیه؟بله،من چه رابطه ای تونستم با فاطمیت ایجاد کنم؟این باید توی قلب من در دل من یک ندای بزرگی باشه برمن که،«بالاخره تو کی هستی؟ تو که هنوز تویی،تو که هنوز همونی، همونی که بودی ولی آشنای به مطالب،آشنا به برخی معارف، آیا اینطوریم؟‌

بچه های شهر غریب از شب دفن وارد لیله القدر می شوند

داخل پرانتز عرض کنم:(بچه های شهر غریب از امشب وارد لیله القدر میشند).بله رابطه ام رو مشخص کنم.حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها)وقتی از دنیا تشریف میبرند،درکجا پررنگتر هستند؟در کجا؟ در لیله القدر.خب پس یک انسان میتونه همراه ایشون از شب دفن به لیله القدر بره.فردای شب دفن از او بپرسی؛- در کجاهستی؟ من در لیله القدر هستم، چرا اونجایی؟ چون مادر مهربان اونجاست، چطوررفتی؟ من میوه این درختم...‌

من باید میوه درخت فاطمیت باشم

آیا واقعا این ندا درون ما هست؟آیا این صدا و این نهیب در وجود ما هست؟ اینکه؛من باید میوه ی درخت فاطمه س باشم.نه ان شاءالله ،خدا بخواد،(که اینم هست)ولی من باید باشم،من باید میوه درخت فاطمه(سلام الله علیها)باشم.دوستان با این مطلب میشه زندگی کرد،با این مطلب میشه جلو رفت،با این مطلب میشه آدم خودش رو بسنجه،در شهادت و مصیبت حضرت زهراء(سلام الله علیها)متوقف نشیم،با ایشون بریم،این قیمت داره .برخی ها تا مزار ایشون،در شهادت ایشون حرکت میکنند،در مصیبت ایشون عزاداری میکنند،و در شهادت ایشون متوقف هستند.برخی ها در مصیبت ایشون عذاداری میکنند،ولی با ایشون میرند.این قیمت داره.چطور برم؟ میوه درخت فاطمه(سلام الله علیها )باش،ثمره ایشون باش،زندگیت ثمره او باشه،اخلاقیات ،صفات امیال،شخصیتت ثمره فاطمه باشه.آقا من یکساله دارم اینطور زندگی میکنم.میل کردم...(یه دوستی این رو عرض...)از وقتی با فاطمیت آشنا شدم،میل کردم؛برای فاطمه،اخلاق داشتم؛برای فاطمه،صفاتم رو اصلاح کردم؛بخاطر ایشون برای ایشون.نتیجه چی شده؟میوه ی فاطمه،میوه ی درخت فاطمه.خب اگه یه درختی بره،میوه هاش هم میرن دیگه.آیا میشه،ما هم با مادر مهربان بریم...یه صلواتی بفرستیم.‌

بچه های شهر غریب در شب دفن مادر نمی توانند از مادر خداحافظی کنند

گاهی تشریف میبرید زیارت،مثلا4روز زیارت هستید(زیارت امام رضا(علیه السلام)بعنوان مهمان)بعد میخاید برگردید،نمیدونی چه جوری برگردی؟بالاخره شرایط روزگاره،شما مجبوری خدا حافظی کنی،مجبوری بیای،درسته؟سخته برات نمیدومی باید چی بگی؟بالاخره خداحافظی کنم؟نکنم؟برم؟من میخام اینجا بمونم،من میخام با امام علیه السلام باشم.حالا این حس رو همه بارها تجربه کردیم،حالا امشب میتونیم این حس رو هم تجربه کنیم که؛بقول دوستان سالها یا مدتی نزدیک به یک خورشید،نزدیک به مهربانتر از مادری،زندگی کردیم،و حالا او میخاد بره،و ناچاره که بره،و باید که بره،تو حرفی برای گفتن نداری،اصلا نمیتونی حرف بزنی.حالا اونجا ممکنه هر کسی یه حسی داشته باشه،یکی حس کنه داره میره با ایشون،یکی حس کنه داره میمونه،حالا من در دوستان نیستم نمیدونم کی چه جوریه؟برای بچه های شهر غریب شب دفن روضه خوندن نداره،همین حسه،هر کی خودش میدونه،یکی ممکنه فقط به مادر نگاه کنه،یک مادری مهربان و نزدیک به او،داره خداحافظی میکنه.یادتونه دیگه،بچه های شعر غریب یه مشت یتیم آواره بودن،توی کوچه ها و بیابانها و خرابه ها،مدام مورد اذیت وآزار دیگران بودند،این مادر در رو باز کرد گفت بیایداینجا،بیاید درون خانه بیاید تو خونه من،اینجا کسی با شما کاری نداره،بله، دست و رو شون رو شست،پارگی لباسهاشون رو گرفت،پاکشون کرد...بچه های شهر غریب اینا بودن دیگه؟دوستان هرکی در حال و هوای خودش باشه،این حس برای هرکی هست،زیاد توضیح دادنی نیست،و گفتنی نیست،ممکنم هست یه کمی متفاوت باشه برای دوستان.هر کی تو حس خودش باشه،تو حال و هوای خودش باشه،ان شا الله تا نماز،نماز رو بخونیم،ببینیم خدا چی میخاد.اگه اتفاقی بخاد بیفته،ما باید منتظر باشیم.ببنیم اونی که،اون بزرگواری که داره میره،آیا برمیگرده یه نگاه کنه،آیا میگه که؛فلانی!صادق!محمد!علی!چرا وایستادی؟بله،اگه اینبار هم من بمونم،تا کی همینجور بمونم فقط یاد رفتن او باشم؟یادکنم که او رفت...‌

آیا میشه صورتمون رو بر روی چادر مادر مهربان س بگذاریم

آیا میشه همه چادر ایشون رو بگیریم،صورت به چادر ایشون بگذاریم...رها نکنیم...اصلا حرف زدن نداره که،همین که شما چادر ایشون رو بگیری ،صورت بر چادر ایشون بگذاری؛یعنی منم میخام بیام،من رو هم با خودت ببر..دوستان تو فضای خودشون باشن، آماده بشن برای نماز،منتظر باشیم...‌

(پس از نماز مغرب و عشاء) أللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم‌

بسم الله الرحمن الرحیم وتوکلت علی الله‌

در مزار فاطمه س محشری بر پاست

از نماز چه خبر؟بله گویی در مزار فاطمه(سلام الله علیها)محشری برپاست،بسیاری از انسانها تو اون حول و حوش هستند،در تلاشند،بله،انگار که(واقعا هم همینطور هست)مزار حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها)بابی است به سوی لیله القدر،و خود صاحب لیله القدر دارند از این باب حرکت میکنند میرند به سمت لیله القدر.یه کسی در حول و حوش لیله القدر میآد پشت دروازه لیله القدر میآد تلاش میکنه،در میزنه،التماس میکنه،که صاحب خانه یکی رو بفرسته در رو باز کنه،بگه بیا تو.بعضی ها هم در شب دفن،همراه صاحب خانه وارد خانه میشن،اونایی که همراه صاحب خانه حرکت میکنند،کسی ازشون نمیپرسه؛تو کی هستی؟تو داری کجا میری؟ تو مگه اهل این خانه ای؟همراه او دارند میرند،تازه دربانها به او احترام هم میکنند،او همراه صاحب خانه است.بله گویی در این شب در مزار حضرت زهراء(سلام الله علیها)یک محشر برپاست،همه اونجا اند.‌

نبی ص و همه صالحین در مزار فاطمه س هستند، خدایا من این جا چه می کنم؟

وقتی تو نماز میرسی به؛«السلام علیک ایها النبی»،در مزار فاطمه.«السلام علینا و علی عباد الله الصالحین»،چشمت تو مزار فاطمه میچرخه،همه اینجان،همه عباد الله الصالحین،و یک خورشید که فرش زیر پای مادره،یک خورشید که همه ی وجودش رو پهن زیر پای مادر کرده؛«امام زمان».پس ما اینجا چی کار میکنیم؟پس من اینجا چیکار میکنم.من الان باید در مزار مادر مهربان باشم،من اینجا چی کار میکنم؟بله امشب خواستیم یاد هریک از خوبان کنیم،رو به مزار مادر مهربان باشیم،چرا؟چون اونجاست. بله،مثلایه دفعه دلت گرفت خواستی بگی؛«السلام علیک یا ابا عبد الله»رو به مزار مادرمهربان س کن،اونجاست.«السلام علیک یا ابا الفضل»؛رو به مزار مادر مهربان(س)کن ،اونجاست.بله من فراموش کردم قبل از نمازعرض کنم،کجا بریم؟ولی خب همین الان روحمون رو روانه مزار مادر مهربان کنیم.‌

شب دفن شب قدر بچه های شهر غریبه

اونجا یک محشر برپاست.در قیامت(یک بار هم داریم در آینده)در قیامت حضرت زهراء(س) وقتی کارای قیامت تموم میشه،وقتی خیلی جایگاه ها معلوم شده،آدم ها تو ارتفاعات مختلف قرار گرفتند،هر کی رفته سرجاش،حالا همه می فهمند که مادر مهربان میخاد صحنه قیامت رو ترک کنه،میخاد بره،اینجا همه نگاهها به سمت اوست،همه یک جوری زور میزنن ،یه جوری به او وصل بشن،یک جوری گوشه چادر او رو بگیرند.هرکی یه جور صدا میزنه،هرکی یه جور جنب و جوش داره،پیش خودش فکر میکنه اگه او بره من بمانم،آیا دیگه امیدی به رفتن هست؟همین محشر در مزار مادر مهربان(س)برپاست،انسانها به او نگاه میکنند؛اگه شما بری،اگه من بمونم،آیا امیدی به آمدن هست؟حالا خوب متوجه میشی که شب قدر بچه های شهر غریب همین شبه دفنه،این یعنی چی؟نه؟بله امشب به هریک از خوبان که فکر کنی به اونجا کشیده میشی،به هرکی دوست داری فکر کن،به هرکی دوست داری بپرداز،تو مزار فاطمه کشیده میشی.چون همه اونجان.در دلت بگو؛«السلام علیک یا ابا عبد الله»،میری به مزار فاطمه.«السلام علیک یا ابا الفضل العباس»میری به مزار فاطمه،«السلام علیک یا رسول الله»میری به مزار فاطمه،«السلام علیک یا امیر المومنین»میری به مزار فاطمه،«السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا»میری به مزار فاطمه. یه صلواتی بفرستیم.‌

عهد کنیم که فاطمی باشیم

دوستان بیاید عهد کنیم با خودمون که فاطمی باشیم،بیاید عهد کنیم که وقف ایشون باشیم،عهد کنیم که صفاتمون اخلاقمون،قلبیّاتمون رو برای ایشون بگذاریم.من باید میوه درخت فاطمه باشم،این جمله رو برای خودمون پررنگ کنیم،بزرگ کنیم،روز و شب بگذرانیم،من باید میوه درخت فاطمه باشم.اگه از سال پیش تا امسال کاستی هایی داشتیم،خب سعی کنیم جبران کنیم،اگه ضعفهایی داشتیم،خبران کنیم.اگه زنجیی به پامون بنده،نمیذاره ما فاطمی باشیم،خب بازش کنیم.انصاف نیست من بر سر این سفره باشم،و در معرض این نور باشم،و در معرض این خورشید باشم و باز همونی باشم که بودم؟این همه نور بر قلبم سازیر بشه، و همو ن باشم،انصاف نیست.که الحمد لله اینجور نیست.هر یک از دوستان از اون یکی بهتر و با صفاتر و...‌

با صاحب خانه همراه شویم تا وارد لیله القدر شویم

امشب شب قدره دیگه،خب من الان میخام وایستم چند ماه دیگه،شب قدر،درهای لیله القدر رو ببندن،من برم اونجا در بزنم برم تو،حالا یکی دررو باز کنه،کی بیاد بررو باز کنه؟اصلا من بتونم اونجا برم،بتونم در بزنم،اصلا بشه،نشه،......خب چرا؟خب با صاحب خانه برم داخل،حالا وایستم بگم که من سه چهار ماه دیگه جبران میکنم،خب همین امشب برم داخل.‌

لیله القدر خانه اختصاصی مادر مهربان س است

لیله القدر خانه پادشاهی مادر مهربانه!لیله القدر خانه اختصاصی مادر مهربانه!خب برم داخل ،چرا بیرون وایستم گاهی ضعف ها من رو بگیره ،گاهی کاستی ها من رو بگیره،اذیت بشم،خب برم تو از همین لحظه،از همین امشب با مادر مهربان بریم توی این خونه،دیگه همیشه با ایشون باشیم،همیشه در معرض ایشون باشیم.خب دوستان خیلی مصدع نشیم،خدا إن شاءالله به همه دوستان توفیق بده،که همواره با مادر مهربان باشن،یعنی اینکه امشب هم با ایشون برن. أللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم‌

(بخش دوم جلسه )‌

بایستی مهاجر باشیم

شما وقتی تو دنیا نشستی ،از قبل از دنیاوقتی نگاه کنی،از منظر بالاتر از دنیا به دنیا نگاه کنی،میگی من مسافرم،در دنیا،میرم که برگردم،مسافر یعنی چی؟ یعنی سفر میره،میره یه جایی که برگرده،مسافر نمیره که بمونه،میره برگرده،پس از منظر فراتر از دنیا نگاه کنی ،میگی من در دنیا مسافر هستم،من نیومدم که بمونم،اومدم که برگردم،اینجا محل سفره. حالا کی دید بالاتر از دنیا داره؟برای اونایی که از تو دنیا و در دنیا هستند و فراتر از دنیا حالا کم میبینند،ولی دوست دارن برن به سوی آخرت، دوست دارن ارتفاع بگیرن،دوست دارن از دنیا خارج بشن،اینها باید مهاجر باشن،این قرآنیه ها!یعنی بخایم که از دنیا هجرت کنیم،لذا کل زندگی ما بایستی شبیه یک مهاجر باشه،.ما اگر میریم در یک فضای مثبت،بعد برمیگردیم،ما رفتار یک مسافر رو داریم در دنیا و این درست نیست،ما باید بریم در یک فضای مثبت که بعد بریم در ی ک فضای مثبت بیشتر، که بعد بریم در یک فضای مثبت بیشتر،و...گذشته ها خیلی از ما فاصله بگیره،اونجایی که بودیم خیلی از ما فاصله بگیره،...بریم که برگردیم،بریم که برگردیم،...رفتار مسافر رو نداشته باشیم،رفتار مهاجر رو داشته باشیم،«إنّی مهاجرٌ إلی ربّی»من مهاجرم به سوی خدا.‌

یعنی این دوره از زندگی من که گذشت،این مقطع از زندگی من،این لحظات از زندگی که گذشت،من دیگه نباید برگردم اینجا باید برم جلوتر.....إلی ربّی...باید به سوی خدا برم اینم بحث قرآنیش...به همین راحتی.‌

تحت امر مادر مهربان س باشیم

نعماتی بر سر این سفره جلوی ما ریخته شده،به راحتی میخوریم و بازی میکنیم و سرگرمیم و کیف میکنیم،رشد میکنیم.قریب به یک_سوم سال مونده به لیله القدر از لحاظ زمانی،شما الان به سوی لیله القدری...فردا هرکی خودش میدونه،اونایی که زرنگن الان هم میفهمن ولی دیگه فردا یا پس فردا،هر کی خودش میفهمه چقدر در معرض ملک مادر مهربانه،چقدر در معرض امر مادر مهربانه.آیا از فردا من تحت امر مادر مهربان(سلام الله علیها)هستم؟اگه در همه اوقاتم این رو حس کنم کمن با ایشون در لیله القدرم.درسته؟بله،اگه خدای نکرده کسی فردا ،پس فردا،پس اون یکی فردا ،پنج روز دیگه،ببینه که اینطور نیست،اونموقع به خودش بگه من مسافر بودم،با جمعی از دوستان،به یک فضای فضای خوب سفر کردیم،ولی اگه ادامه دار بود بگه من مهاجر هستم،یعنی هجرت میکنم.‌

ملائکه کارگزاران مادر مهربان س هستند، چرا من نباشم؟

«تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم کل امر»در لیله القدر(این آیه قرآنه)در لیله القدر این ملائکه هستند که با روح نازل میشن،این ملائکه هستند که در جوار مادر مهربان امور رو میآرن.یه شیعه ،وقتی این رو میشنوه،بهش بر میخوره. إه!چرا من نباشم؟چرا ملائکه باشن من نباشم؟من بهم برخورد،قبول نیست. ملائکه هستند در جوار مادر مهربان کارگزاران ایشون ملائکه هستند؟-همین ملائکه؟=بله-همین ملائکه دیگه؟=بله.-من قبول ندارم.=آقا! آیه قرآنه.-من قبول ندارم.=آقا خدا گفته،آیه قرآنه؛«تنزل الملائکه و الروح »،ملائکه با روح میآن،ملائکه با روح نازل میشن،در لیله القدر اصلا آیه قرآن باشه،من قبول ندارم،من بهم برخورد...بعد امام(علیه السلام)می فرمایند:واقعا بهت برخورد؟(نگاه میکنند؛واقعا بهش برخورده،واقعا براش خیلی سنگین شده،خیلی براش سنگینه،اصلا نمیتونه این رو قبول کنه،الانه که زیر آیه قرآن رو بزنه، اصلا این آیه رو بگه من قبول ندارم،این جور که بده.‌

امام ع اذن دادند که شیعیان هم کارگزاران مادر مهربان س در لیله القدر باشند

ملائکه(یعنی)شیعتنا:ملائکه شیعیان اند.منظور خدا اینجا شیعیان بوده.خب حالا دیگه کاری نداریم،ملائکه هم میخان باشن،باشن،ما که حسود نیستیم،ما که بخیل نیستیم.خب ، بهت برخورده بود،امام (ع)فرمودند که شیعیان ما،مومنین به ما .راه بازه،خدا گفته ملائکه یعنی ملائکه هم هستند،شما هم باش،خب حالا چیکار کنیم؟راهمون رو بگیریم بریم،بگیم نه،فقط میخاستیم یه ذره دعوا کنیم،حالا دیگه خیالمون راحت شد میریم دنبال زندگیمون.ما آدهای نق نقویی هستیم،دوست داشتیم یه ذره نق بزنیم،حالا نقو که زدیم،حالا یه حرفیه که شما زدی دیگه،ما هم بریم دنبال زندگیمون.‌

از شب دفن باید به سمت شب قدر حرکت کرد و آنجا ساکن شد

خب امام (علیه السلام)راه رو باز کرده،امام(ع)اذن موضوع رو داده،«بإذن ربهم...»امام(ع)اذن موضوع رو داده،امام (ع)گفت :شما هم بیاید،بهتون برنخوره شما هم بیاید.خب حالا من میرم همون شب لیله القدر میآم دیگه.اون موقع نمیتونی بیای!این کار مقدمات داره.این کار همین جوری نیست که،ملک داریه،پادشاهیه،میرم همون شب میآم.نه!از همین شب بیا،با مَلِکِ این مُلک بیا،با روح بیا،الان بیا،درسته!الان اینجا ساکن شو،در همین فضا ساکن شو،با حال و هوای این فضا آشنا شو. یه ماه طول میکشه،دو ماه طول میکشه آشنا شی با این حال و هوا ،همینجوری نیست که...شما به یک مملکت بزرگ با یک پادشاه بزرگ بخوای و ارد شی و بخوای کمک کنی ،بخوای کا رگزاری کنی،همین الان وارد بشی میتونی کاری بکنی؟نه،آقا !بذار من الان سر در بیارم،بذار یه کم آشنا شم با این حال و هوا،بذار یه کم این فضا رو بفهمم،دستم بیاد چی به چیه،بذار ملک داری شما رو بیشتر ببینم،از نزدیک حس کنم،با پادشاهی شما زندگی کنم،إن شاءالله خدا توفیق بده یه جایی هم بتونم یک کار گزاری ای داشته باشم.بله قیامت ملائکه میان میگن:ما اونایی هستیم(ما همه ی این ملائکه ای که شما میبینی،هرچی چشمت هم کار میکنه داره میبینی)در کنار روح،در کنار مادر مهربان(سلام الله علیها)به کار گزاری مشغولیم.شما اون موقع نگاه میکنی،دلت میسوزه،اعتراض هم نمیتونی بکنی،(اگه امام این اذن رو نداده بود اون موقع اعتراض میکردی؛خدا گفته بود دیگه؛ماهم که راهی نداشتیم،فقط شما میتونستی بری وکسی نمیتونست،راهی نبود واسه همین فقط کار شما بود،مختص شما بود)ولی الان نگاه می کنیم،مختص اونا نیست،اصلا اگه شما بری عزیز تری،شما بری مقرب تری. خب،پس ما امشب فهمیدیم کجا باید بریم،الان باید کجا بریم.چه جوری بریم.از فردا باید کجا زندگی کنیم،تحت الامر کی باشیم،در ملک کی باشیم،همه اینها رو میدونیم.خب ایمان داریم به این حرف؟ایمان داریم به این راه؟ایمان داریم؟ میگی بله،خب ایمان که داری؟ میگی بله،علمش رو هم که پیدا کردی؟میگی بله،خب برو دیگه!مومنینی که این علم رو دارن باید برن همونجا ،درسته؟روایت(و أما قوله لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ يعني فاطمة ع و قوله تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها و الملائكة في هذا الموضع المؤمنون الذين يملكون علم آل محمد ع و الروح روح القدس و هو في فاطمة ع مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ يقول من كل أمر مسلمة حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ يعني حتى يقوم القائم ع ( تأويل الآيات الظاهرة، ص: 792) همین بود دیگه؟‌

ایمان داری به حرف؟ میگی بله،خب علمش رو هم که داری دیگه؟ یعنی راه کارش رو هم بلدی،یعنی میدونی از کی شروع کنی.یعنی میدونی چه جوری شروع کنی.میدونی از شب دفن باید شروع کنی،یعنی میدونی چی کار باید بکنی،علمش رو هم داری، مومنینی که این ماجرا رو میدونن بی انصافی نیست نرن؟ایمان داری به لیله القدر؟بله،ایمان داری که مادرمهربان ملک این پادشاهیه؟میگی بله،ایمان داری امشب شب دفن مادر مهربانه؟بله،ایمان داری مزار ایشون بابی است به سوی لیله القدر؟میگی بله،ایمان داری ایشون شب دفن که از دنیا میرند،اوج حضور و پادشاهیشون در لیله القدره؟ میگی بله، (خب) برو دیگه ،تو که هم ایمان داری،هم علمش رو داری.‌

خب آقا!مرد میدونی؟ مرد میدونی بسم الله،کمتر از چهار ماه تا لیله القدر باقیه،بعدا نیای بگی من پشت در ایستادم در میزنم ،یکی باید درو باز کنه،بعد اونوقت یک ملکی بیاد در رو باز کنه بگه بیا تو،بهت برنمیخوره؟پارسال بهت برنمیخورد،دو سال پیش بهت برنمیخورد دیگه امسال که بهت برمیخوره،چونکه در بازه،با صاحب خانه هم میتونی بری تو،در باز،همراه صاحب خانه بری تو همه دربان ها بهت احترام کنن.وایستی اون روز التماس کنی یکی از این دربانها در رو باز کنه بگه بیا تو ،برو اون گوشه وایستا...(این واقعیته ها،این تجربمونه).‌

حالا خدا محبت کرده،این معرفت رو بر سر سفره گذاشته،وما سر بزنگاه با این معرفت آشنائیم،یک سال گذشته برای این معرفت تربیت شدیم،یکسال با فاطمیت، با زهرائیت خو گرفتیم،تو فضاش زندگی کردیم(...)اگه مرد میدونی بیا برو. مگه تو بند به فاطمه نیستی؟بله،برو دیگه.‌

حالا ببینیم اوستا،معلم،چه جوری همه چیز رو کنار هم خوب میچینه،یادته قبل از این یه سال،یه شب قدری نشستی چه قدر اصرار کردی،چقدر التماس کردی؟یادت هست؟(اون یادت باشه،اونو پشت گوشت نگه دار، داشته باش)یادته دیگه ؟ نه؟این همه گریه،زاری،اصرا،شما یادتون میآد؟ماه رمضون قبلی نه،قبلیش،قبل از این یه سال.این همه اصرار،اون همه گریه،اون همه زاری؛«تو رو خدا یکی بیادردرو بازکنه،یکی راه بده،یکی یه دقیقه باز کنه اون تو رو ببینیم ...‌

با فاطمیت و زهرائیت تربیت شدیم و آماده حضور بر سر سفره لیله القدر

یکی بیاد یک سال تربیت جاری کنه،(....)تو شیعه منی،نوری از انوار منی،بیا تربیت شو،بیا تربیت شو،بیا زهرایی شو،بیا در بوستان نور زهرایی مادر مهربان،یادتونه؟صحبت میکرد،بیاین در بوستان نور فاطمی،این نور واقعیت داره،این نور حقیقت داره،این نور از هر نوری زیباتره،این جملات آشناست دیگه؟ بله؟بیاره تو این فضا تربیت کنه،رشد بده،بعد شما نمیفهمی داره چی میشه؟تو این فضا باش،رشد کن،رشد کن،رشد کن...بهت میگه،حالا میدونی چی هستی؟ تو باید میوه درخت فاطمه باشی.-ها!=تو ثمره فاطمیت هستی.بله!= تو باید ثمره فاطمیت و زهرائیت باشی.-یعنی چی؟ این حرفا یعنی چی؟ چه جوری آخه؟میگه:=یادت میآد هرجا یه چیزی میشد،با فاطمیت از بدی ها کنده میشدی،(همین یکسال گذشته)اون موقع که اون صفت رو از خودت دور میکردی و در خودت صفت زیبا ایجاد میکردی،با چی بود؟- با فاطمیت.=بله با فاطمیت بود،-خب شما گفته بودی،گفته بودی به فاطمیت بپرداز،=حالا شدی فاطمی،داشتی فاطمی میشدی.یادت میآد مدام سعی میکردی نور زهرایی مادر مهربان رو در قلبت داشته باشی خانه قلبت رو از این نور پر کنی و این نور از خانه قلب تو به بیرون بتابه،یادت میآد این جوری سعی میکردی؟-بله،خب،چی؟=خب قلب تو شده زهرایی،-خب این یعنی چی؟=خب تو که اخلاقت با فاطمیت زیبا شده،صفاتت با فاطمیت زیبا شده،قلبت پر از نور زهرائیه،تو که میلی ازت سر نمیزنه مگر به نور زهرایی زهراء،نور زهرایی در قلبت جا گرفته،قلبت رو پر کرده،و امیالت رو رداره رقم میزنه،خواسته هات رو داره رقم میزنه،-میگی:خب باشه،=این یعنی ثمره فاطمیت (سلام الله علیها).تو که این نبودی،تو یکی دیگ ه بودی،یادت میآد چی بودی؟-یادم هست و لی (میگی)دوست ندارم فکر کنم چی بودم.=خب،باشه،فکر نکن،ولی خب این نبودی،یه چی دیگه بودی،(....)این که الان چی هستی(...).خب باشه،قبول کردی خیلی خوب شد، چرا اینجوری میگی؟میگی خیلی خوب شد قبول کردی،خب خدارو شکر...‌

میوه درخت فاطمه س همیشه به او وصله

میگه ثمره فاطمه س میدونی یعنی چی؟یعنی میوه درخت فاطمه.همه اینها رو قبول کردی دیگه...همه اینها رو این اوستا، این معلم اینجوری چیده،اومده جلو.حالا که تو میوه ی درخت فاطمه هستی،یادت میآد اونموقع ها چقدر التماس میکردی پشت درب پادشاهیه لیله القدر که من رو راه بدید؟میگی بله.خیلی التماس میکردم،خیلی زور میزدم،اصلا انگار کسی صدای من رو نمیشنید،هر از گاهی،آخرآخرا،یه ذره جوابکی اومد،اونجا سرشون خیلی شلوغه،حالا بگذریم چرا من تو نبودم...الان دوست داری دیگه همیشه اونجا باشی؟میگی بله،از خدامه،من برای ی لحظه اش کلی التماس میکردم،اونجا الان که از خدامه،خب(...)بیا برو دیگه،همین امشب برو .چه جوری؟تو میوه درخت فاطمه هستی،تو به او وصلی،تو به او وصلی،برو، نذار کسی تو رو از این درخت جدا کنه،نذار کسی این میو ه رو بچینه. برو،،خیلی قیمت داره،خدارو شکر خیلی قیمت داره،همین الان ببین از این لیله القدری که صحبتش رو میکنیم تا الان مسیر،مسیره هجرته،کل مسیر هجرته،ان شا الله که در حدود 4ماه آینده در لیله القدر ،با جمعی از دوستان که حالا اگر خدا خواست و...بگن ما الان نزدیک 4ماه اینجا هستیم،با حال و هوای اینجا آشنا هستیم،شما آشنا نیستی؟ آشنا نیستی میخای برات بگم ،اینجوریه.یعنی میشه؟باور کنید اینی که فردا چی میشه،فرداها چی میشه نمیدونم،دل دادیم به معلم،اعتماد کردیم به خدا به ولایت او،جلو میریم،خدا رو شکر اینقدر محبتها زیاده،فردا کجا هستیم و ...‌

ما یه مشت یتیم آواره بدبخت بودیم که مادر مهربان س ما را رشد داد

یه مشت،(جسارت به برخی از دوستان نباشه ولی همه مون)ما یک مشت آواره ی بد بخت یتیم،ما رو چه به این حرفها و این راه ها و این مسیر ها و به این ادعا ها و به این کارها اصلا،به تخیلمون هم خطور نمیکرد،،یه مشت یتیم آواره (..)کسی بجز پادشاه عالم؟ کسی بجز فاطر آسمانها و زمین؟خدا خودش میگه:«ای انسان! نگاه کن ببین چی بودی؟»قبلش خواستم زود بریم،گفتم که بشینیم(بخاطر اون نشستیم)بشینیم با هم این ذکر نعمت رو داشته باشیم،این شکر نعمت رو با هم بگیم،دوستان اگر همدیگه رو دیدیم،هر دو سه نفر و اینا،گاهی همدیگر رو میبینیم،،ذکر کنیم،این محبتها رو یاد کنیم این محبت ها رو،دیگه مصدع دوستان نشیم به معنای واقعی کلمه ،اگه کسی از دوستان فرمایش خاصی نداره ،دیگه وقت هم نگذره.‌

برمحمد وآل محمد صلواتی بفرستیم‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است