در ماجرای به شهادت رسیدن اهل بیت(علیهم السلام)جبهه ی باطل قوی نیستند جبهه ی حق ضعیف هستند
در ماجرای به شهادت رسیدن اهل بیت(علیهم السلام)جبهه ی باطل قوی نیستند جبهه ی حق ضعیف هستند،افراد جبهه ی حق همون آدمهایی هستند که عرض کردم،در اون نور در دنیا خوش هستند،لذت می برند،بهره میبرند،کیف میکنند،عزاداری میکنند در ایام محرم،قرآن میخونن،معارف کار میکنند،دور هم هستند،بهره میبرند،لذت میبرند،..همینجوره. اینجوریه که نگاه میکنیم میگیم اینها نمیتونن،اینها نمیتونن،یعنی ارتفاع ندارند. یک شخص هم کافی نیست،مثلا حضرت ابراهیم(علیه السلام)یک شخص بودند،اونهم در اون زمان،بالاخره چند هزار سال قبل از امام حسین(علیه السلام) بودند،اون موقع همه ی سعیش رو کرد، در دوران امام حسین ع نبود که.امام زمان هم نبود،ببین امام زمان هم این زیارت ناحیه مقدسه رو برای کی خونده؟ خب برای ما خونده، برای ما داره میگه.میگه اگر اون موقع نبودم که نصرتت کنم(این خیلی مهمه)اگر اون موقع نبودم که این کار رو بکنم،یعنی الان میتونی؟ خب الان بکن.
قوت و ضعف، با توجه به جایگاه اهل بیت ع مشخص می شود نه نسبت به دشمنان
قوت و ضعف، با توجه به جایگاه اهل بیت ع مشخص می شود نه نسبت به دشمنان.اباالفضل(علیه السلام)هم اون قدرت رو داشتند اما یک نفر بودند.الان چند نفر ارتفاع دارند؟میگیم ده نفر.پس چرا ظهور نمیشه؟ چون امام زمان گفته سیصد و سیزده نفر.یا در قرآن گفته (البته منظورش سیصد و سیزده نفر شاید نباشه)مثلا «امه معدوده» یا در این آیات میگه«عباداً لنا» یعنی جمعی از عباد. میگیم خب چرا نگفت عبداً ،یه نفر،یه نفری بیاد که اینجوری باشه.میفرماید«عباداً لنا»؛بابا!یه پنجاه نفر بشید،هفت میلیارد آدم گذاشتم روی کره ی زمین! پنجاه نفر بشید.مثلا در روایات داریم ،مثلا سلمان در زمان امیر المومنین نبود؟ بود.یه نفر بود،ابوذر بود،دونفر بودند،سه نفر بودند،چهار نفر بوند،پنج نفر ،شش نفر تمام شد،دیگه نیست.پس انسانهای در هر زمان مطرح هستند،صد و بیست و چهار هزار نبی هست،اما دستشون از دنیا کوتاه است،مگر اینکه رجعت کنند،اونها که در دوران امام حسین(صلوات الله علیه)دستشون کوتاه است،مگراینکه رجعت کنند،داره درد میکشه اونجا، میگه ای کاش من اون ور باشم،مگر اینکه رجعت کنند،رجعت هم که قرار نیست کسی رجعت کنه.
بسیاری از خوبان در ماجرای یأجوج و مأجوج و ماجرای دجال کم می آورند، دابه الارض ماجرای یأجوج و مأجوج رو جمع میکنه.
در دوران امام زمان(علیه السلام)نظام عالم به یه نقطه ای میرسه که رجعت ها شروع میشه.والّا اگر نرسه که آبرو بریه.آخه بابا ما مفت میخوریم مفت می چرخیم،مثلا ما در روایات داریم ماجرای یأجوج و مأجوج،ماجرای دجال وقتی اتفاق می افته همه ی خوبان کم میآرند،همه ی خوبانی که در اون زمان هستند،همه کم میآرند،میگن این موجود رو ما نمیتونیم از پسش بر بیایم،این همه ی مردم رو کشوند و برد به گمراهی،و با قوایی بسیار بزرگ داره حرکت میکنه، اصلا ما از پس این برنمی آییم،این خیلی قویه.حالا اینجا عیسی(علیه السلام)میآن.حالا خود عیسی(علیه السلام)میآن و دجال رو به درک واصل میکنه،میرن ماجرای چی میشه؟ماجرای یأجوج و مأجوج.
حالا این ماجرا جلو میره و اینها ،خود عیسی(علیه السلام)کم میآره،میآن یه جایی میشینن،دعا و ذکرو نیاز(حالا دعا و ذکر و نیاز رو ...)بعد «دابه الارض»میآد،دابه الارض ماجرای یأجوج و مأجوج رو جمع میکنه.
کسانی که برای تعجیل فرج دعا می کنند آیا می توانند امام زمان عج را نصرت کنند؟!
ما چه کاره ایم؟آخه با چه تفکری داریم امام زمان رو میگیم ؛«بیا!قیام کن».دیشب داشتم به این فکر میکردم،ما چرا به امام زمان میگیم بیا،آخه خجالت نمی کشیم میگیم بیا؟میگیم قیام کن.دقیقا مثل کوفی ها حرف میزنیم،میگیم قیام کن ما با شما هستیم.یه بچه دجال مثل ابن زیاد میآد تو کوفه،یه پِخ!میگه همهشون میترسن در میرن تو خونه هاشون.ببینید،ما به امام زمان میگیم بیا !قیام کن،یه بچه دجال بیاد یه پخ بگه که همه مون در میریم که!نه!واقعا چرا ما الان به امام زمان میگیم بیا؟ نه!جدی باید بگیم نیا!بیای تو رو میکشن،آخه کی میخواد تو رو یاوری کنه؟کی میخواد تو رو نصرت کنه؟جداً الان باید این جوری بگیم آقاجان!نیا!فعلا نیا حداقل.آخهالان بیای کی تورو نصرت کنه؟حرف بایددوهزار منطق داشته باشه،دوهزار رو حساب و کتاب باشه .درسته؟بلند میشیم میریم اونجا میشینیم میگیم امام زمان بیاد،خب امام زمان بیاد کی میخواد امام زمان رو نصرت کنه؟تو؟پس چرا میگی بیاد؟کوفی ها همه بصورت مکتوب به امام زمانشون گفتند بیا،قیام کن،همین حرفی که ما میزنیم؛ای امام زمان!کی میشه صدای تو رو از کنار مکه بشنویم؟آیا میشه صبح جمعه ای بیاد تو از کنار مکه ندا بدی؛«أنا بقیه الله»کی میشه ندا بدی؟عین همینه که مثلا نامه نوشتن،چه نامه هایی نوشتن؟!(شما در تاریخ دربیاری و بعضی فیلمها هم نشون دادند که مثلا)؛دورت بگردم،ما برای تو می میریم،ما فرش زیر پات هستیم،تو چرا نمیآی؟تو بیا بر ما آقایی کن،تو بیا بر ما سروری کن.
کوفی ها این حرف ها رو زدند،حالا من با زبان لری میگم ولی این مفهوم رو داشت.ببین نامه رو فرستادند و آقا هم گفت باشه،من بیام؟بسم الله ما اومدیم.امام (علیه السلام)قیام کرد،اعلام کرد،از کنار همون کعبه هم قیام کرد،یعنی کنار همون کعبه قیام کرد ،از کنار همون کعبه اعلام کرد؛من قیام کردم و رفتم به سمت کوفه.یه بچه دجال میآد به اسم ابن زیاد میآد اینجا همه رو میزنه میفرسته تو خونه هاشون،همه لت و پارر میشن،همه کم میآرن کسی دیگه به نصرت امام نمیآد.کی میتونه امام رو نصرت کنه؟این موضوع اینقدر دیگه پررنگ میشه که امام (علیه السلام) خودش بارها این حرف رو میزنه«هل من ناصر ینصرنی»؟کسی هست من رو نصرت کنه؟نجات خودم که کاری نداره،ولی شما رو حرفتون نیستید،شما بفهمید چقدر ضعیفید،با امام های بعدی اینکار رو نکنید،با امام زمان این کاررو نکنید.این حرف ها رو داره برای ما دیگه نه؟
آقا!با امام زمان این کار رو نکنید.امام حسین نجات خودش که کاری نداره که.امام حسین وقتی که بچه بود،امیر المومنین(صلوات الله علیه) کوفه ...،حالا یا کوفی ها هستند یا کسانی اطراف کوفه،اون موقع که امیر المومنین(صلوات الله علیه)حاکم بود یا قبل از اون (اصلا یادم نیست کی بود اما امام حسین(صلوات الله علیه)نوجوان بود)،اومدند خدمت امیر المومنین(صلوات الله علیه)،امام زمان....یه گروهی اومدند پیش امیر المومنین که آقا ولایت ما چند ساله خشکسالی خورده،ما هیج بارونی برامون نمیآد،ما داریم بیچاره میشیم همه چی مون از بین رفته،شما یه کاری برامون بکن(خطاب به امیر المومنین).امیر المومنین گفتند برید حسین رو صدا کنید،خیلی جالبه،اینها رفتند امام حسین رو صدا زدند،امام حسین اومد بیرون رفت یه کم جلو تر وایستاد دستش رو گرفت بالا دعا کرد همون روز بارون اومد.امام حسین نوجوان!خب در کربلا هم میتونه دعا کنه،نه؟
من حدّم حد یاران امام حسین ع در هزار و چهارصد سال پیش باشه، برای نصرت امام زمان عج کافی نیست.
حرف امام حسین اینه،میگه ماجرای من یادتونه؟من بچه بودم دعا کردم بارون اومد؟الان هم میتونم.حالا از ما سوال میپرسه؛کی میتونه دعا کنه بارون بیاد؟«هل من ناصر ینصرنی»؟میتونی بیای کنار من وایستی دعا کنی بارون بیاد؟میگیم آقا دور ما رو خط بکش،اینطورنیست؟میتونی کنار من بایستی یه نماز بخونی بارون بیاد؟میتونی کنار من بایستی یک نماز بخونی شیاطین از کنار این انسانهایی که در مقابل من هستند شیاطین یه مقدار کنارتر برن؟یاوران هم خیلی آدمهای بزرگی هستند،خیلی،به اندازه وسعشون کار کردند.در معیت امام بودند و تا آخرین نفس هم ماندند،و واقعا هم اگر هزاران جان داشتند میدادند برای امام.اما امام رو نجات نداد.ولی امام نجات نیافت.این کسر شأن اونها نیست،اونها در حد وسع خودشون و بلکه بیشتر بهترین رفتارها رو انجام دادند ولی.این برای ما درس داره؛آقا جان!من حدّم حد یاران امام حسین در هزار و چهارصد سال پیش باشه برای نصرت امام زمان کافی نیست.من چقدر عقبم،من هزارو چهارصد سال پیش اونها رو نمیتونم درک کنم،اون کافی نیست،اون ارتفاع کافی نیست،اگر ما در اون ارتفاع باشیم امام زمان بیادکشته میشه.
میبینیدبعضی ها میرن هیئت میگیرن،ده شب،چند شب،هی سر و کله خودشون میزنن،عاشورا که میشه امام حسین هم به زعمشون کشته شد،وبعد دیگه تمام،مجلس هم تمام،میگن خدارو شکر امسال توفیقی بود دهشب عزاداری کردیم برای امام حسین و امام حسین رو به شهادت رساندیم!!!حالا دیگه التهاب مون افتاد آروم شدیم.امام حسین امروز کشته شد، امام حسین امروز کشته نیست؟امام حسین فردا کشته نیست؟اصلا چرا به تاریخ نگاه کنیم؟چرا به تقریبا هزار و چهارصد سال پیش نگاه کنیم؟ به امروز نگاه کنیم،امروز امام حسین(علیه السلام)کشته نمیشه؟اینجوری نگاه کنیم؛اگر امام حسین امروز بود قیام میکرد کشته نمیشد؟خودشون گفتن میشد،حالا شما قبول نمیکنید نکنید،خودشون میگن«کل یوم عاشورا کل ارض کربلا»؛ما عاشورا رو مثبت میبینیم هَمَش.
اگر امام حسین ع امروز قیام کنند، آیا کشته نمی شوند؟
بله عاشورا مثبت هست (منتها)برای کی؟برای اونایی که امام حسین رو نصرت کردند،کنارش ایستادند ارتفاع گرفتند،ما که کنار میدان ایستادیم برای ما که مثبت نیست که ،در میدان بودی برات مثبته،بیرون ایستادی که برات مثبت نیست که.بیرون بایستی یعنی « امام کُش» هستی.اون موقعی که میگه کل یوم عاشورا منظورش این نیست که مثلا در هر روزی شما میتونید عزاداری کنید،اینی که در روایات دیگه همینجوری با زبان معمولی گفتند دیگه که شما همیشه میتونید عزاداری کنید میتونید زیارت عاشورا بخونید ،میتونید گریه کنید،گریه اش ثواب داره و از این حرفها.«کل یوم عاشورا»هر روز ماجرا مثل روز عاشوراست،برای کی؟باید بپرسیم برای کی؟برای اهل بیت.الان هم امام زمان در صحنه هست،بخاطر همین فرار کرده،امام زمان فرار کرده،هر کجای زمین اگر فرار میکرده «کل ارض کربلا»این روایت رو باید برای امام زمان معنا کرد«کل ارض کربلا»همه ی زمین برای امام زمان کربلاست،یعنی هرکجا باشه اونجا رو براش کرب و بلا می کنند و اون روز رو براش عاشورا میکنند،لذا چی شده؟اصلا دیگه معلوم نیست کجاست،یعنی اگر پیدا باشه،اگر جاش(محل استقرار)معلوم باشه که اونجا میشه کربلا.
ببینید شما با زیارت امام حسین(صلوات الله علیه)،با یاد اما حسین،با زکر حتی مصائب ایشون میرید به سمت اون نور،از تاریکی دنیافاز این تاریکی که هست میره در اون نور،خب موضوع این نیست که میریم در نور،موضوع این نیست که در این نور مدام میچرخیم و بهره میبریم،از گرمای این نور،از نورانیت این نور بهره میبریم،موضوع اینه که چقدر ارتفاع میگیریم و چقدر خاصیت خواهیم داشت؟
میگه هر کس یک قطره اشک برای امام حسین(علیه السلام)بریزه بهشت بر او واجب میشه،میگه کسی که گریه کنه،یا بگریاند یا حتی خودش رو به گریه بزند بهشت ثوابهای اینچنینی میبره،بهشت اصلا بر او واجب میشه.اینها بهره مندی است،بهره مندند...باعزاداری انسانها بهره مند میشن،حالا به فراخور خودشون،بالاخره بِأَیّ ِ نَحوٍ به اهل بیت(علیهم السلام)کسی بپردازه،بخصوص حالا به ماجرای امام حسین،ماجرای امام حسین بیشتر احتمالا و بهش بپردازه بهره مند میشه،منفعت میبره،سود میبره،ثواب میبره،در قیامت ممکنه مورد شفاعت قرار بگیره،همه ی اینها هست اما اینها یاورری نیست.اینها یاوری نیست.جرأت داشته باشی یاور بشی با معرفت بدونی ماجراهای آینده چیه، بعد بگی من جرأت دارم، امام زمان بیا.بیا من باهات هستم،نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره.لازم نیست اصلا به ماجرای امام حسین بپردازی،اون یک نمونه ی کامله میشه همه جوره بررسی کرد،ماجرای امام زمان هم در اون هست دیگه. آقا!تشریف بیارید من نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره.
دادن جان در راه خدا سخته، ولی اوج یاوری نیست.
این نتیجه ی یاور شدن هست،خیلی بحث داره یاور شدن چیه ؟چه جوریه؟همه ی اینها رو میشه بررسی کرد و صحبت کرد ولی میخوام بگم بحثش خیلی ساده هست ،فهمش برای ما ....اگر همه ی دنیا رو رها کنی و دل به دنیا نبسته باشی مردی باشی که برای شهادت لَه لَه بزنی(اشتیاق خیلی زیاد داشتن) میری اونجا می ایستی کشته میشی و امام حسین هم بعد از تو کشته میشند وامام حسین کشته شد اگر هدف این بود که امام حسین کشته نشه امام حسین کشته شد،درسته؟«یا لیتنا کنّا معکم»ای کاش من با شما بودم؛ببین آدم یک حرفی رو میشنوه،یک ماجرایی رو میشنوه،مهمه اینه که اولاً در چه خودش درارتفاعی هست و اون حرف رو میشنوه؟و با چه منظری اون حرف رو میبینه.وقتی آدم این جمله رو میشنوه(ای کاش با شما بودم)یعنی ای آدم با من میتونستی اونجا باشی،با من اونجا بودی چه کار میکردی؟بگو ای کاش من اونجا بودم،بگو تا تصور کنی تابری اونجا.
بله گفتم ،رفتم اونجا،کشته شدم هیچ کاری برای امام نمیتونم بکنم.من اینجوری میبینم.ای کاش اونجا بودم،ای کاش اونجا بودم یه دفعه میری اونجا میبینم کاری نمیتونم بکنم،حاضرم جونم رو بدم برای امام(دقت میکنید)حاضرم جونم رو بدم برای امام ولی خب جونم رو میدم و امام بعد از من کشته میشه.نه اینکه حالا چون امام کشته میشه من جونم رو نمیدم.باشه من جونم رو میدم ولی امام کشته میشه.جون من که مهم نیست،اون یاران چرا میگن ای کاش ما هزار جان داشتیم برای شما میدادیم.چرا؟میگن چون جونم رو میدم ولی باز شما کشته میشی.نمیدونه دیگه چی بگه،دیگه نمیدونه مستأصل شده،نمیدونه چی کار کنه.میگه ای کاش هزار تا جون داشتم میدادم.یعنی یه کم بیشتر میتونستم از تو محافظت کنم.الان به اندازه ی یک جون میتونم،ای کاش به اندازه ی هزار جون میتونستم از تو محافظت کنم.آخرین چیزی که دارم جونه دیگه.نمیتونم.بله دادن جان در راه خدا سخته، ولی اوج یاوری نیست.
آقا جان!ما جونمون رو برای شما میدیم،بله ایثار جان خیلی ثواب داره،خیلی هم کار بزرگی میکنی اجر بسیار بزرگی هم داره ولی اوج یاوری نیست.مثلا فرض کنیم سید ما رسول الله(صلوات الله علیه ایستاده)ده نفر تیر انداز ،اصلا یک نفر،تیر اندازهایی اون مقابل ایستادند با تیر میخوان ایشون رو بزنند،اینجا شمشیر هست ،سپر هست وسایل تیر اندازی هست اما هیچکاری از دست من برنمیآد،تنها کاری که میتونم بکنم اینه که برم مقابل ایشون بایستم،مقابل ایشون می استم،پنج تا تیر که به من میخوره من دیگه می افتم از پا در میآم،مُردَم.نعوذاًبالله تیرهای بعدی میخوره به سید ما رسول الله(صلوات الله علیه).من آخر حدّ َم رو انجام دادم،درسته ؟جانم رو هم فدا کردم و اجرم هم زیاده ولی ایشون زخمی شد،یا نعوذاًبالله ایشون کشته شد،من نمتونستم از ایشون محافظت کنم.درسته؟منظر یاوری ،منظر نصرت منظر ایثار جان نیست،ممکنه جانش رو هم از دست بده،ولی منظر این نیست،(اینه که)باید من او رو یاری کنم.نمیشه بگی من او رو یاری کنم بعد بگی نمیتونم از او محافظت کنم.خب این چه یاری ای هست؟باید او رو محافظت کنم.
نمیتونم اهداف او رو دنبال کنم،او یک اهدافی داره،نمیتونم اهداف رو دنبال کنم،او یک میلی داره،نمیتونم میلش رو عملی کنم،بعد میرم زیر تانک،آخرش اینه دیگه،میرم زیر تانک.
خیلی بزرگه ها اما ما داریم از یک معارف خیلی بالاتر صحبت میکنیم،حالا صحبتش رو میکنیم،ببینیم خدا چی میخواد.در رابطه با سفر مشهد؛اینکه چه جوری داری میری سفر مشهد مهمه.مهم اینه که چه جوری داری میری؟مهم اینه که با چه منظری داری نگاه میکنی؟چه جوری داری نگاه میکنی؟چه جوری داری راه میری؟با چه شیبی داری راه میری؟اینا مهمه.مهم اینه که زنجیری باز کردی؟الحمد لله دوستان اینجا همه یک شب یک زنجیر باز کردند برای رفتن به سمت امام رضا(علیه السلام).درسته؟
در قبال ماجرای امام حسین ع زن صفت شدیم ،صفتمون شده و ازش لذت میبریم.در حالی که باید جزء «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ » باشیم
رفتار ما انسانها در عزای امام حسین زن صفتانه شده،ما همه ی انسانها زن صفت شدیم در مقابل ماجرای امام حسین. وبا صفت زنانگی رفتار میکنیم،نوحه سرایی میکنیم،در صورتی که ماجرا باید مرد باشه،یعنی چی؟«رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ »رجالی که « في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال» (النور36 و 37 )رفتار باید اینجوری باشه حتی برای مونث ها. موضوع رفتار مونث گونه نیست،مونث ها هم میتونند رفتار رجال گونه داشته باشند،ولی متاسفانه الان مذکر های ما هم رفتار زن گونه دارن، در قبال ماجرای امام حسین زن صفت شدیم ،صفتمون شده و ازش لذت میبریم.
ماجرای های جلوی پامون رو صحنه ای برای رشد بدونیم صحنه ای که با حساب و کتاب هست و از دست ندیم.
تمام حرفهایی که امروز زدیم هیچکدوم به محبت خدا خارج از قرآن نبوده.آدم رفتار در قبال امام حسین رو ماجرای امام حسین رو از قرآن در بیاره،رفتارهای متعدد در قبال امام حسین رو،و چون از قرآن در میآری نمیتونی بگی،اگر من در آوُری باشه که میتونی بگی.(به شوخی). د ر ماجرای هیئت چه کار کردید که اون ندا رو نشنیدید؟کجا رفتید؟آدم نباید فرصت ها رو از دست بده،یک جلسه که گذشت، باید بگه من هفت جلسه فرصت دارم.یک جلسه گذشت باید ببینم چقدر جلو رفتم،بررسی کنم،چقدر بالا اومدم،چقدر رشد کردم؟اگر نه(رشد نکردم)یک بار دیگه از صفر بررسی کنم موضوع رو برم بپرسم ماجرا چیه؟چرا اینجوریه؟هفت جلسه یعنی هفت بار سعی.بدون استثنا کسی از دوستان خودمون در اطراف مجموعه ی ما نیست که درگیر یک صحنه برای رشد نباشه،مهم اینه که چه جوری دراون صحنه رفتار میکنند؟بله ماجرای های جلوی پامون رو صحنه ای برای رشد بدونیم صحنه ای که با حساب و کتاب هست و از دست ندیم.