ولایت؛ پایه مدیریت خدا و امر؛ یکی از ابزارهای اصلی ولایت خدا
سعی هاجر س
پایه ی مدیریت خدا ولایت هست، اینه که عالم و اشیاء عالم را به سمت مقصد داره سوق میده . این یعنی مدیریت ، چه بخوای و چه نخوای . «طَوْعاً أَوْ كَرْها» یکی از مهم ترین ابزارهای این ولایت، امره .
(ان شاء الله همه ی این موارد را لیست کن ، کنار همدیگه ببینیم که چیه ، همین مواردی مثل این . همین بحث امر علی الظاهر را از نگاه شما. از نگاه شما بحث امر مربوط به آینده است، مال نشئات بعدیه، این ها را هر چی که از دید شما هست را کنار هم لیست کن ببینیم ، ببینیم که چیزی در میاد از توش یا نه ؟ یه بار گذشته در مورد بحث امر با عنوان نظام مدیریت خدا صحبت کرده بودیم ، یادت هست ؟ چرا توی بحثهات من اصلا این را نمی بینم ؟)
در دنیا همه ی موضوعات امر دارند و تا امری تقدیر نشه موضوعی اتفاق نمی افته . این که فراوان در روایات هم ذکر شده، تا امری تقدیر نشه موضوعی اتفاق نمی افته ، ماجرایی اتفاق نمی افته ، همه ی امور هم در لیله القدر تقدیر میشه ، این که ساده است که ، حتما نباید در روایتی گفته بشه که نظام مدیریت خدا امره. این یک بخش استنادشه و می بینی که در دنیا این جوریه ؛ بعد یه ذره میری بالاتر توی آیات بررسی میکنی یکی یکی نگاه میکنی که واقعا این جوری هست.
مدیریت خدا بر پایه ی چیه ؟ اصلی ترین موضوع ، اصلی ترین پایه ی نظام مدیریت خدا چیه ؟ ولایت ، ولایت ابزار میخواهد دیگه ، ابزارش چیه ؟ یکی از مهم ترین و اصلی ترین ابزارهای ولایت ، امره. خدا میخواهد عالم را مدیریت کنه ، با چی مدیریت میکنه ؟ با ولایت ، حالا یکی از مهم ترین پایه ها ؛ از فضای کلمات بیایم پایین تر ، از اصلی ترین پایه ها چیه ؟ ولایته ، خدا با ولایت مدیریت میکنه عالم را . یعنی چی ؟ یعنی مدیریت خدا ، پایه ی مدیریت خدا بر این نیست که ببین من حالا شما را نصیحت میکنم حالا دیگه شما قبول میکنی مدیریت من را ، قبول نمیکنی و ... . نه این جوری نیست . پایه ی مدیریت خدا اینه که عالم و اشیاء عالم را به سمت مقصد داره سوق میده . این یعنی مدیریت ، چه بخوای و چه نخوای . «طَوْعاً أَوْ كَرْها» درسته ؟ این پایه ی مدیریت خداست . برای این یه ابزاری به کار میبره . ابزراش چیه ؟ یکی از مهم ترین ابزارها امره .
الان می بینیم چه جالب ، الان امری که اتفاق می افته ، اموری که تقدیر میشه اصلا انگار به نوعی ولایته دیگه ؟ درسته؟همون مفهوم ولایت در این امر هست . پس معلوم شد امر یکی از ابزارهای اصلی ولایت خداست ، که شما مثلا میگی الان یک امر برای این فرد ، برای ایشان تقدیر شده ، خب این امر تقدیر شده میگی چی میشه ؟ میگی این امر که تقدیر شد ایشون حتما در این ماجرا قرار می گیره و این جوری میشه . این یعنی چی ؟ این که ایشون میره در اونجا قرار میگیره این جوری میشه این نتیجه براش حاصل میشه یعنی ولایت شد . درسته ؟
من عرضم خدمت شما این بود که چرا تا الان صحبتی در مورد این نکردی ؟ این که گفتی این جوری نه ، کلاً چرا توی این فضا جلو نرفتی و صحبت نکردی ؟ ایشون بعد دو سال اومده و بهش میگی چرا صحبت نکردی در مورد این موضوع ؟ میگه استناد پیدا نکردم دیگه ، استناد پیدا نکردم صحبت نکردم در موردش ، کلا گذاشتم کنار . چرا نیومدی بگی که استناد پیدا نکردم ؟ چرا نیومدی بگی این چیه؟ این چیه؟ این چه جوریه؟ صحبت کنی بیای جلو ؟؟؟ بالاخره توی اون فضا باید بریم جلو دیگه . به یکی دیگه میای میگی چرا توی اون فضا صحبت نکردی ؟ یه دفعه میره توی سقف ، آقا من اصلا اون بحث ها را نفهمیدم کلا که چی بود .
پس نیا در طی چند سال هی مدام از زاویه های مختلف اون سوال را از من بپرس : آدم باید چکار کنه که نمیدونم زندیگیش را این جوری قرار بده ؟ هی میای می پرسی و بعد هم هی حرف گوش نمیکنی . هی هم دوست داری جواب بشنوی ، جوابهای تئوری بشنوی و بگی که چرا عملی نمیشه . چون پا به عرصه ی عمل نمی خواهی بذاری . نمیخوای !!!!!
ما اون چیزی که بر دوشمون هست سعیه ، ما باید در مسیر درست سعی کنیم، محصول دست ما نیست .
صحبت شما عین صحبت چیه ؟ عین این که مثلا ایشون یا مثلا فرض کن محمد آقا چهار ساله داره در مورد اقامه ی صلاه تحقیق میکنه ، عین این که مثلا روز اول مثلا بیاد بگه من میخواهم در مورد اقامه ی صلاه تحقیق کنم بره مثلا چهار تا آیه در بیاره و چهار روایت ببینه و بیاد بگه که آقا ما رفتیم در مورد اقامه صلاه هم تحقیق کردیم ، آیاتش را در آوردیم و روایاتش را در آوردیم ؛ هی چی دیگه می گویند که نماز بخونید دیگه ، شما چی می گی هی برو تحقیق کن ، تحقیق کن . یعنی بعد از یه ماه بیاد بگه ما رفتیم در آوردیم دیگه می گویند نماز بخونید ، این هم میگه که نماز خوبه و اگه نماز قبول نشه بقیه اش قبول نمیشه و این ها دیگه . حالا شما هی میگی برو تحقیق کن ، هی برو تحقیق کن، برو در بیار ببین چیه ، نمیشه دیگه . ولی بعد که میاد جلو می ایسته پای کار سعی میکنه ، میبینه که چی ؟ میبینه که میشه . اصلا ما تفکرمون غلطه . ما اون چیزی که بر دوشمون هست سعیه ، حالا شاید گذشته هم در مورد این موضوع و مفهومش یه مقداری صحبت کرده باشیم . ما اون چیزی که بر دوشمون هست سعیه ، ما باید سعی کنیم، سعی در مسیر درست ، محصول دست ما نیست . رفتار را میدونی از کی باید یاد بگیری ؟ گذشته من مثال زدم ، در مورد سعی یکی از بزرگ ترین الگوهای ما هاجر (علیه السلام) هست . قرآن ایشون را مطرح میکنه به عنوان الگو . ماجراش را میدونی ؟ ذهنت هست ؟ پس چرا درس نمی گیری ؟!! ذکر ماجراش بی تاثیر نیست .
الگوی ما در مقوله سعی، حضرت هاجر س هست
هاجر (سلام الله علیها) وقتی میان و اسماعیل (علیه السلام) تشنه هستند در صحرای مکه در بیابان مکه بیایان صخره ای مکه چه رفتاری میکنه ؟ شما اگه با این منطق بودی که اصلا همون یه دورش هم نمی رفتی . اگه با این منطق بودیم که اصلا نمی رفتیم . یعنی باید منظرهامون ، منطقمون ، نوع ایمانیاتمون را منطبق کنیم دیگه ، درسته ؟
ببین اون نوع ایمانیات چیه ؟ میبینی این بچه تشنه است ، اونم که میدونه این جا بیابونه ، می دونه این جا کوهه ، صخره است ، از آب خبری نیست ، نگاه میکنه به اون کوه مثلا صفا ، کوه صفا میبینه بالای کوه آب هست ، بچه را میذاره میدوه ، میدوه به سمت اون بالای کوه . میره میبینه اِ آب نبود . این جا چی بود ؟ سراب بود ، می فهمه این جا سرآب بود ، بر میگرده اون ور نگاه میکنه . میبینه اِ بالا اون کوه آب هست ، مثلا مروه . شروع میکنه به دویدن ، واقعا دویدن به سمت اون کوه ، میره تا بالای اون کوه ، کلی هم راه هست . حالا اون هایی که مکه رفتند می دونند دیگه که کلی هم راه هست تا برسی بالای اون کوه . میره اون بالا بعد میبینه نه این جا هم سرابه . گوش میکنید ؟!! ببینید چقدر جالب ، اگر منطق ما منطبق با منطق هاجر (سلام الله علیها) نباشه ، منطقی باشیم به قول اصطلاح امروزی ، دیگه چکار میکنیم ؟ میگیم خب اون ور که رفتیم این ور هم که آب نیست بعد میرفتیم پیش اسماعیل (علیه السلام) می نشستیم گریه میکردیم . هاجر(سلام الله علیها) بر میگرده یک بار دیگه به کوه صفا نگاه میکنه ، می بینه اِ بالای کوه صفا آبه ، خیلی جالبه ها ! روی اون آبه . خب ایشون همین مثلا نیم ساعت پیش اون جا بود ، دید سرآبه ، قبلا هم دیده بود آبه ، فکر میکرد آیه ، رفت اون جا دید سرآبه . نگاه میکنه یک بار دیگه سرآب را میبینه ، میگه آبه ، شروع میکنه یک بار دیگه دویدن به سمت بالا کوه صفا ، میرسه میبینه سرآبه . برمیگرده به کوه مروه نگاه می کنه ، میبینه اِ اون جا آبه . همین الان اونجا بود ها ، فهمیده بود که اونجا سرآبه ، ولی باز می دوه به سمت کوه مروه . چقدر عجیبه ! ما داریم هفت مرتبه این مسیر را طی میکنه .
هفت بار سعی بین صفا و مروه توسط هاجر س نشان دهنده این است که اگر نیاز می شد، هاجر س یک عمر این سعی را ادامه می داد
بابا من و شما بودیم همون بار اولش هم پیش اسماعیل (علیه السلام) بودیم نگاه میکردیم ، آدم خیلی منطقی امروزی بودم که اصلا نمی رفتیم ، میگفتیم اون جا که کوه و صخره است و دریاچه بالای اون تپه درست نمی شه که ، ما داریم دریاچه میبینیم . درسته ؟ این جا که خشک و بیابون و توی این آفتاب و کوه صخره من دارم دریاچه میبینم بالای اون صخره ، خب سرآبه این جوریه دیگه ، سرآب شما یه نهر آب که نمی بینی دیگه ، سرآب را مثلا مثل یک دریاچه میبینی . نه دیگه همون اول استدلال منطقی میکرد میگفت ولش کن همین جا بشین و بیخودی چشات را هم این ور اون ننداز . دیگه اگه یه ذره هم کم تر منطقی بود به اصطلاح امروزی همون بار اوله این و اون ور رفت دیگه بار دوم که نمیرفت دیگه ، می گفت که نیم ساعت پیش اون جا بودم دیگه ، دیگه سریع که الان دریاچه درست نشد که .
ما داریم میگه که هفت مرتبه ایشون می دوه . هفت هم که میدونید یعنی زیاد ، هفت به اصطلاح قرآنی و توی روایات یه نگاهشون نه این که زیاد بوده ها ، خدا وقتی می خواهد یه ماجرایی را رقم بزنه ، اگه هفت بار رقم میزنه یعنی این که خیلی زیادش هم قبوله ، خیلی زیادش هم میشه . اصلا این خیلی زیاد باید باشه خب ، درسته من هفت تا گذاشتم ولی این خیلی زیاد باید باشه ، دقت میکنید ؟ بعد یعنی توی این حرف میخواهد نشون بده که اگه یک عمر هاجر (سلام الله علیها) را رها می کردی از این ور میدوید به اون ور ، از اون ور میدوید به این ور . میومد این جا میدید سرآب بود آب نبود ، ولی نگاه میکرد میدوید به اون ور . این رفتار را یک عمر انجام میداد .
هاجر س به دنبال یافتن محصول برای فرزند رسول خدا است، اما در آخر، فرزند رسول خدا محصول را نه تنها به او بلکه به کل عالم میده
این خیلی عجیبه ! آخرش محصول را کجا پیدا میکنه ؟ کجا پیدا میکنه محمد آقا ؟ زیر پای پسر پیغمبر ، زیر پای فرزند رسول خدا محصول را اون جا پیدا میکنه . او دنبال محصول برای فرزند رسول خدا میگرده ، سعیش را انجام میده ، نق و نوق هم نمیکنه ، محصول را همون فرزند رسول خدا به او که جای خود ، به کل عالم میده . چشمه ی زمزم . اون دنبال یه جرعه ی آب بود ولو آب خیلی غیر بهداشتی روی تپه ها ، ولی نهری از بهشت در دنیا جریان پیدا میکنه که همه ی عالم میخورند . آقا مثلا میره مکه میگه من یه بطری آب زمزم ببرم تبرکه به هرکس این قدر بدم بخوره . درسته ؟ ببین چه محصولی آورده که بعد از این همه سال زائرین اون ، اون ور هم چنین رفتاری میکنند . این محصول نتیجه ی سعی کیه ؟ نتیجه ی سعی هاجر ( سلام الله علیها) ، نتیجه را کی داده ؟ همون فرزند رسول خدا که هاجر (سلام الله علیها) برای نصرت او زحمت میکشیده . چقدر جالبه نه ؟ پس ما باید سعی کنیم . ما باید سعی کنیم ، محصول را کی میده ؟ امام (علیه السلام) .
آقا ما دو ساله داریم سعی میکنیم محصول نداد . شما یه عمر سعی کنی ، اگر نگاهت نگاه گرفتن محصول باشه منطقت منطبق با منطق هاجر (سلام الله علیها) نیست . خدا هم به این منطق بها نمی ده .
چرا مثلا حاج آقا میره مکه، میره سعی صفا و مره میکنه ؟ چرا ؟ چون شعور پیدا کنه . چون آیه قرآن میگه که این ماجرا «مِنْ شَعائِرِ اللَّه» .از چیز هایی هست که به شما شعور میده . شما برو این جا بدو که حس پیدا کنی سعی برای امام (علیه السلام) یعنی چی؟ بالای این کوه و اون کوه که همین الانش هم بدوی میگی خبری از آب نیست با نیت نصرت فرزند رسول خدا این جا بدو که این حس سعی کردن را پیدا کنی . درسته ؟ حالا ما یه موقعی بر میگردیم میگیم دو ساله داریم میدویم ، کو محصول ؟ خب منطقت با منطق هاجر (سلام الله علیها) یکی نیست . یه عمره داریم میدویم . کو محصول ؟ منطقت یکی نیست .لذا خدا میاد رفتار هاجر (سلام الله علیها) را الگو میکنه برای حرکت به سمت ظهور امام (علیه السلام) . در نظام ظهور رفتار ایشون الگو میشه .
وقتی ابراهیم (علیه السلام) می فرماد که مناسک را به من نشون بده ، خدا از جمله مناسک حج را چی قرار میده ؟ همین سعی صفا و مروه ، میگه این رفتار قیمت داره ، اینم جزو منساکه . در این نظام حج ، در این فضای حج که قرار یه الگویی برای حرکت به سوی ظهور امام (علیه السلام)باشه ، یکی از مهم ترین بخش ها سعی صفا و مروه است . درسته آقا ؟ حالا تو استدلالی داری ، منطق داری ؟ منطقت بدرد خودت میخوره .
حالا رفتار هاجر (سلام الله علیها) را میبینی ؟ این یک منطقه . این چه منطقیه ؟ میگی من نمی دونم ، من اصلا اسمش را نذارم منطق ، اگه بگیم منطق با این منطقی که از یونانی ها گرفتیم قاطی میشه ، چون علی الظاهر منطق قرآن با منطق اون ها فرق داره . منطق خوبان با منطق اونها فرق داره . چرا ؟ چون محصول رفتارشون با هم فرق داره ، چون نوع رفتارشون با هم فرق داره .
رفتار حضرت زهراء س بسیار بالاتر از رفتار هاجر س است و معیار حرکت به سوی ظهور و حضور در بهشت ظهور است، یک گوشه ی رفتار مادر مهربان س «من نباشم تا تو باشی»
این منطق ، این نوع رفتار قیمت داره . یه رفتار بالا تر از این هم هست که یه کسی نشون میده این رفتار را خدا یک رفتار هاجر (سلام الله علیها) را الگو برای حرکت به سوی ظهور میکنه، بعد یه موقعی یه کسی میاد یه رفتاری نشون میده ، کل او میشه الگو برای حرکت بسوی ظهور . اصلا او میشه معیار حرکت بسوی ظهور و اصلا خدا میگه که هر کی این جوری باشه به سمت ظهوره ، هر کی اشبه الناس به او باشه حرکت به سوی ظهور داره . اصلا فقط او بسوی ظهور حرکت میکنه ، هر کی جزئی از او باشه بسوی ظهور حرکت میکنه . از ظهور میگذره و در فضای بعد از ظهور قرار میگیره . او کیه ؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) . رفتاری بسیار (با تاکید خیلی زیاد) بالاتر از هاجر (سلام الله علیها) . یک گوشه ی رفتارش میشه که «من نباشم تا تو باشی» .
توی رفتار هاجر (سلام الله علیها) میدوی ، میگی سعی میکنم انشاء الله محصول امام (علیه السلام) میده ، توی منطق فاطمی میدوی ؛ میگن محصول؟ میگی محصول چیه ؟ میگن آب ، چشمه ، زمزم ؛ تشنته ، آب چیه ؟ محصول چیه ؟ این قدر رفتار حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اوج داره که خدا او را معیار حضور در بهشت ظهور قرار میده .
میگه آخ جون ، ببین ، نگاه کن ، می فرماد که آخ جون من برم اون جوری رفتار کنم که در بهشت ظهور باشم ، میگه نه همین که این فکر را کردی که نیستی ، تو جزئی از او نیستی . میگی پس چی ؟ من در بهشت ظهور باشم ؟ رفتار یک کم سنگینه برای ما ، نه ؟ یک بخش کوچکی ، خیلی ضعیف ، ولوم پایین از این رفتار فاطمی (سلام الله علیها) را در شب قدر احساس کردیم ، نه ؟ یه بخشی کوچکی را احساس کردیم ، یه ذره برامون سنگین اومد در نحوه ی دعا کردن ،حالا شاید هم نکردن .یه موقع من خدمت دوستان حالا این بحث نبود ولی یکی دو تا موضوع بود که الان به این ارتباط داره ، صحبت می کردیم این که برای چی میدویم بسوی آخر الزمان ، بسوی ظهور برای امام (علیه السلام) . میگی اهل بیت سفینه النجاتند . میدوی که نجات پیداکنی ؟ آقا خودشون فرمودند ، بله ولی رفتار، رفتار فاطمی نیست . آقا بی خیال ما همون بدویم برای نجات پیدا کردن ،بدویم برای نجات پیدا کردن خودش کلیه . ولی عیب نداره حداقل در فکرمون بدونیم بعضی ها برای چی میدوند و ما برای همین (نجات پیدا کردن) هم نمیدویم چه برسه به اون چیزهایی که اونها دارند و اصلا ما نمیفهمیم . حداقل بدونیم بعضی ها یه رفتارهایی دارند که ما زیاد نمی فهمیمش.
خیلی عجیبه این رفتار ، میدویم برای این که ایشان سفینه النجاته ، یه دفعه محمد آقا میاد میگه نه سفینه النجات چیه ، این حرفها چیه ؟ میپرسی ازش برای چی شما میدوی ؟ میگه میدوم برای نصرت امام . میگیم اِ؟ شیء قابلی هستی علی الظاهر ، تحویل گرفتی خودت را ، امام هم که منتظر نصرت توئه . میدوی برای نصرت امام ؟ میگی آقا برای سفینه النجاتی ندَوَم ، برای نصرت هم که ندَوَم ، خب تکلیفمون را ندادی دیگه! بیخودی ما را جمع کردی این جا! اول میگی بدو بعدش هم هی دلیل میاری میگی ندو! نه ؟ این چه منطقی که ظاهرا اینها درش خیلی پررنگ نیست ؟ این چه فضایی هست که این ها خیلی درش پررنگ نیست ؟
بله خیلی عجیبه ! اون چیزی که برای انسانها هست سعیشونه ، آیه ی قرآن هست دیگه ، درسته ؟ «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» بعد نتیجه چه جوریه ؟ «ما یشاء» . بعد می گه سعی کردی ؟ چشمه ی زمزم . چکار کرده مگه ؟ همش هفت دور این جا را دویده دیگه . ما اولش نمی دویم ، خودمون باشیم اونجا میشینیم ولی طرف حالا که دوید و این محصول را گرفت میگیم هفت دور دوید دیگه ، اصلا پنج ساعت دویده ، این چه نتیجه ای هست که براش میگذاری ؟
ما این جوری هستیم دیگه ، همه چیز را از نگاه خودمون نگاه میکنیم . خودمون اگه درون ماجرا بودیم اصلا اون رفتار را نمیکردیم ، اون سعی را ما نمیکردیم . بیرون ماجرا که هستیم باز از نگاه خودمون نگاه میکنیم میگیم خب اون سعی به این محصول نمی خوره یعنی این محصول خیلی بالا تر از سعیه ، بیا ببین خدا دار ه پارتی بازی میکنی ها . همه چیز را از نگاه خودمون می بینیم . با منظر خدا نمی بینیم و الا حرف در میارند میگند که ما غیر منطقی هستیم .