برنامه خداوند برای خروج عموم انسانها از بعضی عجزها
دو تا نکته ی کلی عرض کنیم که در آینده انشاء الله اگر خداوند توفیق داد در موردشون بیشتر کار بکنیم. یک این که با توجه به برخی آیات و برخی رفتارهایی که خداوند مطرح میکنه بر میاد که خداوند این برنامه را داره که نسبت به برخی مقولات برخی برخی انسانها را از عجر خارج بکنه و در بیاره. یعنی برخی انسانها نسبت به برخی از موضوعات، انجام برخی موضوعات خدایی عاجز نباشند و بتونند انجام بدهند. این مطلب را هم میشه در برخی آیات مربوط به معجزه میشه دنبال کرد و هم به لحاظ مفهومی در تعداد دیگر از آیات.
کارگزار شدن خوبان عالم بوسیله اعطای مقولات خدایی ذیل مبحث خروج انسان از عجز
این که خداوند برخی از موضوعات مربوط به خودش را به تعدادی از انسان عطا میکنه، رحمت مخصوص خداست، خداوند برخی را مشمول رحمت میکنه و به برخی رحمت عطا میکنه، ایتا میکنه، مثلا «آتاني رَحْمَةً مِنْ عِنْدِه»، این کلام نوح(علیه السلام) هست، خداوند به من رحمت ایتا کرده از جانب خودش، از نزد خودش به من رحمت داده، به من داده، موضوع این نیست که من را مشمول رحمت کرده، مثل رحمتی که خداوند به خضر(علیه السلام) داده، یا به برخی علم عطا میکنه، با به برخی سلطان عطا میکنه، سلطان مخصوص خداست، ولی دیگه خداوند به برخی عطا میکنه، یا حکم عطا میکنه. «ِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ»، حکم برای خداست، ولی خداوند در برخی آیات میفرماید که به برخی از خوبان حکم داده، خداوند با حکم کاری انجام میده دیگه، پس به اونها حکم داده که اونها همون کار را انجام بدند، تا اون موقعی که اون حکم به اونها عطا نشده بود نسبت به انجام اون کارها اینها عاجز بودند، خداوند حکم داده که اونها بتونند این کارها را انجام بدند، البته تحت مدیریت خدا و با مشیت خدا، ولی اونها عامل خدا باشند، عامل خدایی خدا، کارگزاران خدایی خدا.
اعطای توانهای عمومی مثل اعطای چشم و دست و پا و ... برای انسانها برای خروج از عجز
این موضوع برای همهی انسانها هست، انسانها در زمین قادر به هیچ کاری نیستند، نسبت به ابتدایی ترین چیزها عجز دارند، خداوند یک توانی عمومی برای همهی انسانها قرار داده، برای عمدهی انسانها، چه کافرین و چه مومنین که از یک عجز نسبی خارج بشند و الا برخی از انسانها اگر خداوند این توان را قرار نده، این توان میتونه علم باشه بر اساس آموزش اتفاق بیفته، میتونه توان جسمی باشه، اگر خداوند این را قرار نده انسانها در موضوعات ابتدایی زندگیشون نسبت به بسیاری از حیوانات عاجزترند، ذهنم میاد که این مفهوم را در آیات و روایات داریم، به عنوان مثال آیاتی که از خلقت جسم انسان صحبت میکنه، این که جسم دادیم ببینید، این که گوش دادیم بشنوید، این که پا دادیم راه بکنید، این که دست دادیم یه کار بکنید، حالا من قریب به مضمون عرض میکنم، شاید همهی این موضوعات نباشه، یعنی اگه این را نمیدادیم نمیتونستید، من این را دادم تو بتونی این کار را کنی، اگر این را نمیدادم نمیتونستی. این که دهان دادم تا با اون بخورید، مثلا آیهی 78 سورهی نحل که خداوند میفرماید«وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» خدا خارج کرد شما را از بطون مادرهایتون در حالی که هیچی نمیدونستید « وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون » خدا برای شما سمع و بصر و افئده قرار داد اگر قرار نمیداد شما همچنان هیچی نمیدونستید.
سبقت خوبان عالم در دریافت موضوعات خدایی و کارگزار شدن در افعال خدایی
آیاتی از این دست، اینها حاکی از این هستند که خداوند یک توان عمومی برای همهی انسانها قرار داده تا از عجزی نسبی خارج بشن و در این مسیر برخی انسانها، برخی خوبان سبقت میگیرند و حتی در بسیاری از موضوعات خدایی پیشرفت میکنند. انسان ها همه دارای بصر، سمع، تفکر، تعقل هستند( همه تقریبا در یک سطح هست و یک ذره بالا و پائین تر نسبت به هم ) ولی برخی انسان ها در این موضوعات خیلی بالا هستند، در برخی مقولات اصلا انسان ها( عموم انسانها ) نمیتونن دخالتی داشته باشند راه برای برخی انسان ها باز میشه که اونجا دخالت داشته باشند، اثرگذار باشند و کارگزار باشند. ببینید در برخی روایت این هست، مضمون اون روایات به این فضا میخوره؛ روایاتی که در باره فضائل اهل بیت علیهم السلام هست که میفرماید" بوسیله ی ما اینکار انجام میشه، بوسیله ی ما اینکارها انجام میشه، بوسیله ی ما باران میباره و..." ببینید بسیاری از رفتارهایی که خوبان عالم، انبیاء و رسل علیهم السلام دنبال میکردند ذیل این فضا هست؛ سبقت میگیرند برای اینکه" چه کسی میتواند کارگزار تر باشد؟ " اینکه چه کسی میتونه در محضر خدا و در فضای خدایی فاعل تر باشد؟ در مورد موضوعات خدایی فعلیّت داشته باشد، فاعلیّت داشته باشد.
رسولان، کارگزار رسالت خدا و انبیاء، کارگزار نبوت خدا
ببینید مثلا در مقوله ی نبوت، نبوت کار چه کسی هست؟ کار خداست. اولین کسی که انباء کرده خدا هست، حتی بالاتر از انباء اینکه آدم علیه السلام رو تعلیم کرده است، البته در طول تاریخ خداوند انباء هم کرده، مثلا در آیاتی خطاب به رسول الله صلوات الله علیه میفرماید که اینهایی که به شما گفتیم انباء غیب هست یعنی من دارم از غیب تو رو انباء میکنم. انباء نسبت به یک چیزهایی که نمیدونستی. یکی از ویژگی ها و صفات رسول الله صلوات الله علیه و آله این هست که ایشون« نبی » هستند ایشون هم انباء میکنند. انبیاء علیهم السلام، شجره ی انبیاء علیهم السلام، شجره ی یک رفتار خدایی هست، شجره ی ای هست که در این شجره رفتار خدایی بعنوان نبوت جریان داره. نبی میشوند که یک کار خدایی انجام بدهند، به یک ارتفاعی میرسند که یک کار خدایی؛« نبوت » انجام بدهند. حتی داخل پرانتز داشته باشیم که( اصلی ترین رسالت رو خدا انجام میده، رسالت یک کار خدایی هست، در آیات مربوط به رسولان میخونیم که« أَرْسَلَ رَسُولَه » رسول رو ارسال میکنه و این رسالت رو اول خدا داره انجام میده و رسول رو ارسال میکنه، رسول خودش محصول رسالت خداست.) در شجره ی رسولان رسالت خدا جریان داره، اصل رسالت به خدا منتسب هست. مثلا در آیات مختلف خداوند میفرماید که« بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ َ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه...( 67 المائده )»اگر این کار رو نکنی" رسالت خدا " رو انجام ندادی، رسالت منتسب به خداست. آیات متعددی حاکی از از این هست که رسالت متعلق به خداست« رسالات خدا، رسالت خدا ». رسولان کارگزاران رسالت خدا هستند.
عاملیت ابراهیم ع در حیّ کردن موجودات
بله آیات متعددی رو در باره مفهوم کارگزاری خوبان در نظام خداوندی میشه در قرآن دنبال کرد که این خوبان نسبت به برخی از موضوعات خدایی از یک عجز نسبی خارج میشن و میتوانند که یک کاری رو انجام بدهند. ببینید در ماجرای ابراهیم علیه السلام، بحث زنده شدن اون پرندگان، اونجا ابراهیم علیه السلام عامل هست. اگر موضوع این باشه که" آیا تو مرده زنده میکنی یا نه ؟" کار نباید به اون شکل انجام بشه. خب خداوند ایشون رو دعوت میکرد بر سر جنازه ی یک مرده ای و بعد میگفت که حالا نگاه کن زنده اش میکنیم و اون مرده زنده میشد ایشون هم نگاه میکرد که اون مرده زنده شد و بعد دوباره حالا اون مرده ی زنده شده رو میکشت( از بین میرفت ). یا اینکه ایشون رو بر سر جنازه ی یک پرنده ای که مدتی بوده که مرده بوده و در یک زمینی افتاده بوده دعوت میکرد و میگفت که این فلان پرنده بوده که مرده و نگاه کن زنده میشه. موضوع عامل بودن، کارگزار بودن مطرح هست، ابراهیم علیه السلام میفرماید که خدایا! تو چه جوری مرده زنده میکنی؟ چرا این رو میپرسی؟ حالا یک جوری خدای مرده رو زنده میکنه دیگه، مهم زنده شدن هست دیگه؟ نه! برای ابراهیم علیه السلام این مهم هست که چه جوری زنده میکنی؟ به من یاد بده، یک جوری انجام بده که من ببینم، من ببینم و یاد بگیرم. این آیه رو باید اینجوری خواند، با لحن درخواست نسبت به یاد گرفتن" خدایا! تو چه جوری مرده زنده میکنی؟ خدایا! به من نشون بده که چه جوری مرده زنده میکنی؟« وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى ». ابراهیم علیه السلام در مورد زنده شدن مرده ها حرفی نداره، اگر حرف داشت این سوال رو نمیپرسید بلکه اینطور میپرسید که" رَبِّ أرِنِی أتُحیِ المَوتی ؟" خدایا! آیا مرده ها رو زنده میکنی؟( حالا به هر نحوری که این مفهوم رو برسونه ). محصول این نوع پرسش در مورد ابراهیم علیه السلام، " فاعل شدن ابراهیم علیه السلام در یک ماجرایی " میشه خداوند میتونست بفرماید که نگاه کن چه جوری زنده میکنیم یا در خیلی جلوتر، نهایتش این بود که میتونست بفرماید که برو چهار تا پرنده بگیر و اونها رو بکش و بر روی چهار تا تپه بگذار و برو کنار بایست و ببین که چه جوری زنده میکنم، من زنده شون میکنم. اینطور نیست بلکه میفرماید برو چهار تا پرنده بگیر و اونها رو بکش و بعد دوباره« فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً » یک کاری با اونها انجام بده، دوباره اینها رو بر روی کوه ها بگذار« ثُمَّ ادْعُهُنَّ » سپس تو اینها رو به سمت خودت بخوان. خب خدایا! من از تو پرسیدم چه جوری زنده میکنی؟ اگر سوال این بود که اصلا آیا زنده میکنی یا نه باید اون چهار تا گرنده رو میکشت و میگذاشت اونجا و می ایستاد و نگاه میکرد و خدا میگفت نگاه کن ببین چه جوری زنده میشن. اینطور نیست بلکه خداوند میفرماید که برو وسط بایست، اینکارها رو انجام بده، بعد دوباره صداشون کن، تو بخواه، دعوت شون کن که زنده بشن بعد میبینی که اونها زنده میشن. «عاملیت خوبان در رفتار های خداوندی» این مقولات حاکی از این مطلب هست.
هادی و ولیّ قوم، عامل هدایت و ولایت خداوند
مثلا هدایت کار خداست، کتاب میفرسته بابت هدایت، در کتاب هدایت های زیادی مطرح میشه، این هدایت ها برای مردم، برای متقین، برای مومنین، هرکسی در فراخور جایگاه و ایمانیّات خودش میتونه بره و از این هدایت ها استفاده ببره ولی خداوند میفرمای که من هادی( یک کسی که هدایت میکنه ) هم قرار میدم. نه اینکه یک کسی رو قرار میدم که هدایت همراه او هست، نه اینکه یک کسی رو قرار میدم که هدایت در دست او هست، نه اینکه یک کسی رو قرار میدم که کتاب در دست او دادیم و اون کتاب هدایت هست نه! بلکه یک کسی رو قرار دادیم که هادی هست.اگر حرفی میزنه اون حرف عین( خود ) هدایت هست، عین هدایت خداست، اگر کلامی مطرح میکنه اون کلام عین هدایتی هست که خداوند در کتاب خودش مطرح کرده است، عین هدایت های کتاب هست. اگر کتابی مبنی بر هدیات بنویسه اون کتاب در ردیف هدایت های خداست. چرا؟ چون این هم عامل هدایت خدایی هست.این کسی نیست که هدایت های خدا دریافت کنه و توضیح بده بلکه این خودش هادی( عامل هدایت ) هست. در موضوع هدایت فاعل هست. این موضوع در بحث ولایت هم هست. ولیّ خدایی در بحث ولایت خدا عامل هست، فاعلیّت داره.
عاملیت آدم ع در انباء اسماء دلیل پی بردن ملائکه به عجز خودشان
ببینید در ابتدای خلقت انسان هم این ماجرا مطرح هست، خداوند وقتی آدم علیه السلام رو خلق میکنه بحث خلیفه ی رب رو مطرح میکنه. ذیل بحث خلیفه ی رب ما در همون دوران ابتدایی آدم علیه السلام ماجرایی که میبینیم ماجرای انباء اسماء هست. آدم علیه السلام با عنوان خلیفه ی رب با مقوله ای توسط خداوند آشناست، نسبت به مقوله ای اشراف پیدا کرده، حالا عامل خداست. در قبال ملائکه عامل خداست، با این عاملیت ملائکه به ناتوانی خودشون، به عجز خودشون پی میبرند.