در مورد « تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء» بودن قرآن و ارتباط قرآن با سایر علوم و مفهوم نگاشت
1394/02/28
در مورد « تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء» بودن قرآن و ارتباط قرآن با سایر علوم و مفهوم نگاشت
دوشنبه-29رجب1436-حکیم
قرآن میفرماید که« تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء» هست یعنی چی؟ یعنی قرآن میتونه همه ی اشیاء رو بیان کنه، به مفهومی قرآن میتونه همه ی اشیاء تبیین کنه، آشکارشون کنه، روشن کنه که همه ی اشیاء موضوعشون چی هست. همه ی اشیاء کجا هستند؟ بخشی از اونها یا در آفاق هستند یا در انفس یعنی علم آفاق و علم انفس. تبیان آنچیزی که در آفاق هست و یا تبیان آنچیزی که در انفس هست و حتی شاید تبیان بیشتر از اینها هست اگر آفاق رو محدود به دنیا بگیریم و بیشتر از اینها و حتی سماوات.
ببینید علم امروز وارد سماوات نشده، قرآن از موضوعی با عنوان سماوات صحبت میکنه، فراتر از آسمانها، شما ممکنه بفرمائید که سماوات همین کهکشان ها هستند، قران میفرماید که نه! بلکه همه ی ستاره ها در سماء دنیا که شما میبینیدش هستند که میشه آسمان اول یعنی کهکشانها در آسمان اول هستند. قرآن از یک فضایی صحبت میکنه که علم امروز به خصوص فیزیک و نجوم به اون دسترسی نداشته و اصلا ازش صحبتی نکرده( گاهی یک بارقه هایی ازش دیده میشه و برخی در علم فیزیک از ماوراءالطبیعه صحبت میکنند، برخی از جهان های موازی صحبت میکنند اونها احتمالا دارن به چنین چیز هایی فکر میکنند و بخشی از اونها هم اینطور نیستند و اینکه از جهان های موازی صحبت میکنند اصلا در همین آسمان دنیا صحبت میکنند)
« تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء» یعنی قرآن همه عالم را تبیین کرده است.
حالا الغرض اینکه قرآن« تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء» هست یعنی قران عالم رو بیان کرده، کل شی عالم هست دیگه، کل شی کجا هست؟ کل شی در عالم هست دیگه، هر شیءای که شما در عالم دست بذاری جزء کل شی هست و قرآن میگه من کل عالم رو بیان میکنم، کل عالم رو توضیح میدم، توصیفش میکنم بیانش میکنم، تبیینش میکنم آشکار میکنم.
علوم در پی تبیین بخشی از عالم هستند لذا بین قرآن و علوم مختلف ارتباط وجود دارد. گاهی ممکن است در منطق و اساس برخی علوم ضعفی وجود داشته باشد لذا نمیتوانند به طور کامل تبیین کننده باشند لذا با رفع عیب از آن علوم باید دقیقا مطابق قرآن شوند.
علوم روز چه کار میکنند؟ علوم روز وقتی بدون غرض جلو برن، دنبال توصیف و تبیان و بیان بخشی ازعالم، بخشی از اشیاء هستند.
شیمی چه کار میکنه؟ میخواد بخشی از اشیاء رو روشن بکنه، فیزیک چه کار میکنه؟ میخواد بخشی از اشیاء رو بیان کنه، بخشی از پدیده ها، بخشی از روابط رو بیان کنه. ریاضی همینطور. یعنی ما باید بتونیم بین قران و علوم روزی که بدون غرض جلو رفتند( ولو با ضعف) یک ارتباط ایجاد کنیم، ممکنه در اونها یک ضعفی باشه، ممکنه در ریاضیات بخاطر اینکه در منطقش ضعف وجود داره لذا در تبیان ریاضیات ضعفی وجود داشته باشه. منطق هم خودش یک نوع تبیان هست یعنی ممکنه اینها یک بیان ضعیی، یا یک بیان ناقصی و یا در بخشی یک بیان نادرستی از منطق در ریاضیات داشته باشند. اگر اون بیان اصلاح بشه و یا اینکه اون بخش درست رو بگیریم، اون بیان باید با بیان و تبیان قرآن تطابق داشته باشه لذا اینها میتونن به همدیگر به پیوندند. قرآن و علوم روز میتوانند به هم بپیوندند البته باید محور رو قرآن بگذاریم و بر اساس قرآن بخشی از اونها رو اگر نیازبه اصلاح داشته باشه اصلاح کنیم اگر بتونیم.
البته اینجا نیاز هم نیست که علوم کاربردی بپردازیم، علوم پایه مهم هستند، علوم پایه مثل؛ ریاضیات، فیزیک، زیست، مثل برخی از علوم در حوزه ی علوم انسانی مثل فلسفه، جامعه شناسی و شاخه های مربوطه اش.
علوم روز حاصل تجربه بشریت و گاهاً تاثیر گذاری ادیان میباشند. علوم روز انتهای تجربه بشریت تا حال حاضر است.
علوم روز حاکی از یک تجربه هست، تجربه ی بشریت. در بخشی از اونها ادیان دخالت داشتند و در بخشی دیگر دخالت نداشتند یعنی برخی از سرنخ ها، برخی از تحول ها حاکی از یا بخاطر اثرگذاری ادیان بوده و برخی هم اینطور نبوده و به خاطر تجربه و سعی و کوشش انسان ها متکی بر عقلانیت و منطق خودشون بوده.
ما وقتی الان علوم روز رو میبینیم یعنی چی میبینیم؟ یعنی تجربه ی بشریت تا امروز رو میبینیم. شما کل تجربه، پیشرفت بشریت تا امروز رو میخواهی ببینی برو علوم روز رو ببین، اگر برسر علوم روز بایستی در انتها تجربه ی کل بشریت تا به امروز ایستادی. ریاضیات تجربه ی فکر کردن بشریت در خصوص بیان برخی از موضوعات عالم هست. فیزیک زیست و فلسفه و جامعه شناسی و اینها تجربه یبشریت هستند.
قران مدعی هست که کل شیء را بیان کرده است پس بیان تمام علوم در آن موجود است فقط زبان قرآن با زبان سایر علوم تفاوت دارد.
قران مدعی هست که همه ی این کل شیء در قرآن تبیان شده، یعنی آنچیزی که ریاضیات به دنبال اون هست تا بیان کنه، با زبان قرآن در قران بیان شده است. تفاوت اینها در زبانهاست.
بخشی از منطق ریاضیات و مفاهیمی که ریاضیات دنبال میکنه همون مفاهیمی هست که فلسفه دنبال میکنه و تفاوتشون در زبانشون هست. البته بخشی از منطق و اهدافشون با هم متفاوت هست ولی بخشی شون هم یکی هست و تفاوت شون در زبان گویش شون هست و قرآن مدعی هست که همه ی این کل شیء رو با زبان خاص خودش بیان کرده.
آیا با وجود اینکه در منطق ریاضیات و فیزیک و منطق و سایر علوم ضعفهایی وجود دارد میتوان از آنها در فهم قرآن استفاده کرد.
شاید باید فکر و کار بشه که با فرض اینکه ممکنه منطق و زبان ریاضیات ضعف هایی داشته باشه آیا میشه از منطق و زبان ریاضیات در فهم قرآن استفاده کرد؟ آیا میشه از منطق و زبان فیزیک در فهم قرآن استفاده کرد؟
بینید الان در دنیا یک مقدار کارهایی انجام شده و از ریاضیات و حتی از فیزیک در حوزه های علوم انسانی استفاده میکنند.
آیا مفهوم "نگاشت" به معنای اینکه یک موضوع علمی با یک منطق خاص را میتوان به منطق دیگر با زبان دیگر برده و در آنجا تحلیل سادهتری انجام داد و نتیجه گرفته و آن نتیجه را به منطق و زبان اول برگرداند در قرآن راهی دارد.
یعنی به تعبیری یک نگاشت، یک جابجایی هست؛ اینکه ما بریم یک مفهوم رو در یک زبان دیگری بررسی و تحلیل بکنیم و نتیجه رو به زبان اصلی برگردونیم. شما میبینید بحث نگاشت در ریاضیات خیلی پررنگ هست و خیلی هم کاربرد داره، شما خیلی مواقع خیلی مفاهیم رو از یک فضایی با یک قواعد و قوانین خاص خودش به یک فضای دیگری نگاشت میکنی و اونجا تحلیل رو ساده تر انجام میدی و دوباره به همون فضای اول برمیگردونی. ببینید نگاشت میتونه در مسائل انسانی هم وجود داشته باشه، عملا بسیاری از ما انسان ها در فضایی در نگاشت ها زندگی میکنیم، نگاشت در ابعاد وجودی مون؛ یک پدیده ای روی بخشی از جسم مون اثر میگذاره، بخاطر اون اثر روی بخشی از روانمون اثر میگذاره و در روان وقتی اون اثر رو میگذاره توسعه پیدا میکنه، یک اثر دیگری در خود روان ایجاد میکنه و اون اثر دیگر در روان باعث میشه که یک اتفاق دیگری در جسم مون اتفاق می افته و همینطور در مورد سایر ابعاد وجودی مون این نگاشت داره میچرخه.
نگاشت یک کشف هست، تحلیل یک چیزی هست که در عالم وجود داره، یک مفهوم هست، این مفهوم رو یک فردی، یعنوان مثال یک فرد ریاضی دان، یک فردی که منطق ریاضیات رو دنبال میکرده یا بخشی از ریاضیات رو دنبال میکرده مفهوم نگاشت رو پیدا میکنه، این مفهوم رو دنبال میکنه و مفهومی در ریاضیات با اسم نگاشت ایجاد میشه. اگر اون رو از اون فرد میپرسیدیم که:" تو چقدر با این مفهوم و توسعه ی این مفهوم در عالم مواجه آشنا هستی؟" نمیدونست، او یک مفهومی رو بدست آورد که میشه تحلیل رو از یک فضایی برد به یک فضایی دیگر و براساس منطق فضای جدید تحلیل کرد و دوباره این مسیر رو برگشت. اسم این اتفاق شد " نگاشت". شما امروز میبینی که خیلی کاربرد داره، اصلا ما در فضایی از نگاشت ها زندگی میکنیم. احتمالا اینجوری باشه که به نوعی ارتباط برخی از حواس ما با مغز، به نوعی نگاشت هست. ببینید شما با چشمت یک چیز رو میبینی، آنچیزی که میبینی در مغزت با عنوان تصویر قلمداد میشه، این تصویرباید به یک فضایی منتقل بشه به یک فضایی، تحلیل روی اون صورت بگیره( اصلا این پردازش یک جور نگاشت هست) و دوباره برگرده و بیاد و به لسان تبدیل بشه. شما یک چیزی رو میبینی و بر اساس اون یک چیزی میگی درسته؟ این یک نگاشت هست، از یک فضا میری در یک فضایی دیگر و میبری در یک فضای میانجی، اونجا یک تحلیل میکنی و یک خروجی میگیری و حتی خروجی اش رو میآری در یک فضای دیگری و یک خروجی دیگری میدی.
نگاشتی که شما از فضای یک میبری در فضای دو، از فضای دو خروجی رو میبیری در فضای سه و این میشه خروجی شما.
به نوعی ریاضی یک منطق هست، منطق ریاضیات به دنبال کشف روابطی بوده که در عالم وجود داره، این روابط رو کشف کردند، شده منطق ریاضیات، این روابط رو بیان کردند شده زبان ریاضیات یعنی ریاضیات دارای دو بخش هست:" منطق و مفاهیم ریاضیات" و" بیان ریاضیات" که میشه زبان ریاضی( فرمول ها و غیرهم) و فضاهای مختلف مثلا در زبان ریاضیات چندین زبان داریم:" زبان بر اساس اعداد"،" زبان بر اساس هندسه" و بخشی از مطالبی که با عنوان" فضا" در ریاضیات مطرح هست عمدتا یک" فضا" نیست بلکه یک" زبان" هست.
چرا؟ چون منطق اصلی ای که در اون فضا حاکم هست با منطقی که بر فضای دیگر حاکم فرقی نداره، منطق ها با هم فرقی ندارن. قوانین شون با هم فرقی دارن اما منطق هاشون با هم فرقی ندارن.
عمده ی فضاهایی که گاهی در ریاضیات مطرح میشه بیشتر توسعه ی زبان ریاضیات هست نه توسعه ی مبنای ریاضیات. یک ریاضیات جدید نیست بلکه یک ریاضیات به زبان جدید هست این رو باید دقت کنیم( اینرو بیشتر ریاضی دان ها باید نظر بدن).
قرآن حاوی مفاهیمی به زبان عربی است که لزوما به مفهوم همین زبان محاورهای اعراب نمیباشد؛ این مفاهیم تصویر عالم و تبیین کننده همه چیز است؛ علومی مانند ریاضیات نیز درصدد بیان بخشی از عالم به زبان و منطق خود هستند؛ آیا ارتباطی بین این علوم و قرآن میباشد.
حالا اگر قائل به این باشیم که قرآن دارای یک سری مفاهیم هست و این مفاهیم به یک زبانی به نام زبان قرآن مطرح شده که قرآن میفرماید این زبان زبان عربی هست، یعنی یک زبانی و این زبان عربی هم لزوما به مفهوم این عربی که عربها صحبت میکنند نیست بلکه یعنی یک" زبان"، اینجوری بگیم که یعنی به یک" زبانی" مطرح شده.
خب قرآن که تصویری از عالم هست، به زبانی، اون عالم، اون تصویر، اون مفاهیم که کل شیء هستند به زبانی مطرح شده اند. ریاضیات هم میخواد بخشی از عالم رو به زبانی با اسم زبان ریاضیات مطرح کنه، باید بررسی بشه که آیا میشه بین اینها ارتباطی ایجاد کرد؟ آیا میشه بخشی از این مفاهیم رو آورد و به زبان ریاضیات مطرح کرد؟ آیا میشه بین این دو فضا" نگاشت" انجام داد؟( یعنی ما مسئله ای رو ببیرم در فضای دیگری حلش رو به نتیجه برسونیم و برگردونیم).
لذا عمده ی رشته های علمی که امروزه وجود دارند( ریاضیات، فیزیک، شیمی، زیست، پزشکی، فلسفه، جامعه شناسی) همه میخوان از یک موضوع صحبت کنند؛« عالم و آدم» یا بخشی از این« عالم و آدم» صحبت کنند.
بدلیل اینکه بخش قابل توجهی از این رشته های علمی که امروزه وجود دارند تجربه ی بشری هستند ممکنه ناقص باشند و اصلا یکی از دلایلی که توسعه پیدا میکنند و جلو میرن این هست که تجربه ی بشریت کاملتر میشه.
قرآن مدعی هست که کامل و تمام و کمال همه ی این رو داره و به یک زبانی این رو مطرح کرده. این جالبه، بالآخره در قبال همه ی این علوم با همه ی تجربه ی بشریت که در موردش وجود داره، قرآن مدعی هست که همه ی این چیزی که همه ی این علوم میخوان بهش بپردازن رو کلا داره واون رو با یک زبانی مطرح کرده است.