انتظار نماز


انتظار نماز

ما باید بتوانیم با نماز در حریم امام(ع) اثرگذاری داشته باشیم

ما باید بتوانیم با نماز در حریم امام(ع) اثرگذاری داشته باشیم. با نماز بتوانیم کار انجام دهیم. نماز این قابلیت را داردکه بتوانیم با آن در نظام الهی، در حریم امام(ع) کار انجام بدهیم. بتوانیم بدی ای را پس بزنیم، یا فعلی انجام دهیم. مثلاً بعد از نماز از شما می پرسند: فلانی چه خبر؟ می گویی: خبرش مثلاً یک هفته ی بعد معلوم می شود! یا مثلاً صدایش یک ماه بعد در می آید! ‌

« تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَر، یعنی بتوانی با نماز هجمه ای از بدی ها را پس بزنی

« تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَر» یعنی این. یعنی بتوانی با نماز هجمه ای از بدی ها را پس بزنی. بتوانی با یک نماز یک فرد خبیثی را کله پا کنی! برای امام(ع) و در راستای ظهور امام(ع). بتوانی کاری انجام بدهی. بتوانی اثرگذاری داشته باشی.‌

سعی کنیم در نماز حرکت کنیم. روحاً بتوانیم در نماز برویم و اینجا نمانیم. از روی زمین بِکَنیم. بتوانیم با روحمان برویم در حرم های اهل بیت(ع)

البته این موضوع اثرگذاری که مطرح می کنیم اینجاست(اشاره به ارتفاع فرضی، حدود هفتاد هشتاد سانتی روی زمین)، و اینکه خود نماز کجاست و چه قابلیت هایی دارد، مثلاً شما تا ارتفاع نزدیکی های سقف در نظر بگیرید. ما تا رسیدن به این مرحله، یعنی اینکه بتوانیم نمازی بخوانیم که اثرگذار باشد، خیلی فاصله داریم. مرحله ی اول در این مسیر این است که سعی کنیم در نماز حرکت کنیم. روحاً بتوانیم در نماز برویم و اینجا نمانیم. از روی زمین بِکَنیم. بتوانیم با روحمان برویم در حرم های اهل بیت(ع). این رفتن روحی در نماز اینجاست(اشاره به ارتفاع فرضی حدود ده سانتی روی زمین). از شما می پرسند: فلانی کجایی؟ می گویی: من در حرم اباالفضل(ع) هستم. یا در حرم امام حسین(ع). یا در حرم امیرالمؤمنین(ص). یا از یکی می پرسند: فلانی کجا هستی؟ می گوید: من پیش امام(ع) هستم در کنار کعبه، در لحظه ی ظهور! یا اگر در فضا و حال و هوای بچه های شهر غریب هستید، پیش مادر مهربان(س). کِی این موضوع محقق می شود؟ وقتی که ما برویم. در نماز، اینجا نمانیم، برویم.‌

اذان که گفتند بگو: موسم رفتن است!

همین حرف ها را گوش کنیم إن شاء الله درست می شود. با همین مسیر جلو بیاییم درست می شود. نماز صبح کجا می خواهی بروی؟ به الآنت تا صبح بستگی دارد. نه اینکه فقط صبر کنیم، صبر کنیم، اذان که گفتند یک دفعه بگوییم: آهان! راست می گفت، فلانی گفته بود بگو: موسم رفتن است! موسم رفتن است، موسم رفتن است! بعد نماز بشود و حالا که می خواهی نماز بخوانی، می گویی: برو دیگر! چرا نمی روی؟ تا بفهمی که برو و بیا و فلان، می بینی نماز تمام شده.‌

انتظار نماز بکشیم، انتظار نماز یعنی خدا یک لحظه می خواهد یک دری را باز کند، ما منتظر رصد کردن این فضا باشیم

انتظار نماز بکشیم، انتظار نماز یعنی این. یعنی خدا یک لحظه می خواهد یک دری را باز کند، ما منتظر رصد کردن این فضا باشیم. یک ربع فرصت داری برای رفتن. فرض کن از الآن می گویی من تا مثلا فلان ساعت، یک ربع فرصت دارم برای رفتن. (بر فرض می گویم ها!) شما با چه حسی نسبت به آن یک ربع نگاه می کنی؟ مثلا می گویند یک جایی هست که گنجینه های بزرگی داخل آن هست، حواستان باشد، کلاً اینجاها یک دری داریم که یک ربع باز می کنند و می بندند، هر چی برداشتی! شما تا صبح نمی خوابی، فقط نگاه می کنی که چه کسی در را باز می کند؟ و کِی باز می کند؟ و چه جوری و ...؟ درسته؟ آماده باش هستی. روز هم باشد به همین ترتیب. حس ما در انتظار صلاة باید اینجور باشد. این در، موقع نماز باز است، اصلاً بعضی ها حواسشان نیست که باز می شود، ما که گاهی حواسمان نمی شود که در باز شد، بسته شد، چی بود؟! چون اصلاً نمی رویم، آن طرفی نمی رویم. بعضی مواقع هم اینجوری است که تا ما سر حساب بشویم، در بسته می شود، بعنوان مثال عرض می کنم. کسی برنده است که انتظار کشیده و از قبل حواسش جمع بوده، منتظر این موضوع بوده. شما منتظر یک موضوعی نباشی، اتفاق بیفتد، اگر مدت زمانش کوتاه باشد از دستت در می رود. چون اصلاً منتظرش نبودی، آمادگی اش را نداشتی. لذا وقتی سیدمان رسول الله(ص) میفرمایند که انتظار نماز بکشید، منتظر نماز باشید، اینجوری مفهوم پیدا می کند. ‌

کسانی که زرنگ تر هستند، مؤمن تر هستند، می آیند توی نماز، دیگر درنمی آیند، یعنی می شوند « عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون» یا « دائِمُون».

کسانی که زرنگ تر هستند، مؤمن تر هستند، می آیند توی نماز، دیگر درنمی آیند، دفعه ی بعدی یک گام جلوتر هستند، یک گام جلوتر. یعنی می شوند « عَلی صَلاتِهِم یُحافِظُون» یا « دائِمُون».‌

اصلاً این فرهنگ را باید عوض کرد، مثلاً توی نماز جماعت یک موقعی می گویند: آقا، آقا ببند! ببند! گاهی اوقات فکر می کنم که نباید بگویند "ببند"! باید بگویند: "برو! برو! چرا معطلی؟!" چرا می گویند ببند؟ چی را ببند؟ مگر بستنی است؟! برو!‌

از الآن تا موقع نماز، به فکر نماز باشیم. اذان ما را به یاد نماز نیندازد. اما همیشه می گویند اذان شما را به یاد نماز بیندازد. اصلاً این را نگوییم. اذان ما را به یاد نماز نیندازد. اذان ما را به یاد "رفتن" بیندازد. ما از قبل از اذان به یاد نماز باشیم. یک وقت هایی اگر اذان ما را به یاد نماز بیندازد، چون می خواهیم نماز اول وقت هم بخوانیم، آن موقع اصلاً نمی فهمیم کجا بودیم؟ چی بود؟ نماز را می خوانیم، تمام می شود. إن شاء الله به محبت خدا برایمان دیگر اینجور نشود که مثلاً اذان بگویند، بگوییم، اِ، ای وای! وقت نماز شده!‌

بحث را دیگر نمی خواهیم جلوتر ببریم. همین توی این فضا بمانیم، باید با این فضا زندگی کنیم، از این فضا اثر بگیریم. بحثمان خیلی ساده است، هلو، برو تو ... ! بحث خیلی ساده، عملیاتی، درگیر. روزی پنج بار باهاش درگیریم. یک بحث ساده، یک بحثی که باهاش درگیر هستیم. حواسمان را باید جمع کنیم، که اثر بگیریم. این می شود معارفِ عملیاتی، عملی، خیلی هم ساده، ولی انجامش ... خیلی ساده، خیلی ساده! با یک جمله. ببین اگر نشد. ده بار این جمله را تکرار کن موقع نماز، اگر نشد! موقع نماز که شد، اذان گفتند، بگو: "حسین آقا، وقت رفتن است!" همینجوری هم بگو. ببین اگر نشد!‌

بعد از نماز بگو: " فلانی، کجا بودی؟"

قبلش بگوییم فلانی، وقت رفتن است، حالا با این فضایی که صحبت کردیم. این فضا، دیگر الآن بخواهید، نخواهید، در شما هست! حالا توی همین فضا، همین که شما بگویی فلانی، وقت رفتن است، کلّ این فضا برایت زنده می شود. بعدش بگو: " فلانی، کجا بودی؟"بعد از ده بار باید اثر بگیریم. یعنی جنسمان سخت باشد سرِ ده بار باید اثر بگیریم. ده بار می شود کِی؟ مثلاً تا شنبه. چقدر زود! یعنی هفته ی بعد، دیگر اینجا (اشاره به ارتفاع فرضی روحاً رفتن در نماز) باشیم و حرف بزنیم. نشود هفته ی بعد و بگوییم اینجاییم (اشاره به کف زمین) و داریم حرف می زنیم. خب؟ هفته ی بعد، اینجا (بالا) باشیم. که حالا بگوییم که اینجا چه خبر است! صلواتی بفرستیم.‌

اگر کسی تا شنبه، تا ده تا نماز، (شنبه می شود دیگر؟ درسته؟) تا ده تا نماز نیامد توی این فضا، برود یک فکری برای خودش بکند! حالا اگر با التماس می خواهی بیایی، با عجز و ناله ات، با اعتصام ... نمی توانی بیایی داد بزن، بگو من نمی توانم بیایم، یکی مرا بگیرد در پناه خودش. داد بزن، بگو ای عاصم کجایی؟ ما ناچاریم این را بگوییم، قیامت همین است، قیامتی که می گویند: « وَ إِن مِنکُم إِلاّ وَارِدُهَا» کسی از شما نیست، مگر اینکه وارد جهنم می شود. وارد جهنم می شود یعنی چه می شود؟ نمودش، کوچکش، الآن چیست؟ دنیا. کسی از شما نیست، مگر اینکه وارد دنیا می شود. اینجا وارد جهنم می شود. اینجا می گویی عاصم، من را بگیر. کسی نجات پیدا می کند که در پناه عاصم است. یعنی چه؟ یعنی توی آن فضا نماند دیگر، یعنی در جهنم نماند. جهنم به او اصابت نکند. الآن هم همین است، بیا، بیا، از دنیا بیا بیرون دیگر. همه اش سر نماز می گوییم: « إِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیم». خدا می گوید: خب بابا، بیا دیگه، هدایت کردم، بیا. می گوییم: نه، إهدنا الصراط المستقیم! می گوید: خب، بفرمایید. می گوییم: نه، إهدنا الصراط المستقیم! خدا می گوید: خب بفرما. بابا إهدنا الصراط المستقیم! نمی دانی مگر؟ إهدنا الصراط المستقیم! خیلی هم خدا گیر بدهد یک کمی لفظ را عوض می کنیم، سعی می کنیم روی تجویدش بیشتر کار کنیم. خب بفرما، بیا اول بالا. می بینیم که یک کم سخت شده، آن وقت این ها را می گوییم اما یک جای دیگری هستیم، مثلاً فکرمان یک جای دیگری است، روحمان یک جای دیگر است.‌

بیشترین معراجی که پیامبر(ص) داشت، با روحشان بود، نماز هم معراج روحی است

این رفتن، معراج روحی است. بیشترین معراجی که پیامبر(ص) داشت. " بِرُوحِهِ "، با روحشان معراج بیشتری داشتند. نماز هم معراج روحی است. از روح و نور آدم، و قلب آدم شروع می شود، می آید پایین، می آید پایین. اینجاها برسی(اشاره به حدود سی، چهل سانتی روی زمین) با برزخت هم می توانی بروی. اینجاها که برسی یواش یواش حس می کنی که می توانی بیایی تا اینجا (اشاره به حدود هفتاد، هشتاد سانتی روی زمین). می توانی بروی چیزی را اِعمال بکنی، می توانی بروی در امور اثر بگذاری. می توانی به نبرد بروی.‌

این یعنی شروع نماز است. یعنی می خواهی نماز شروع کنی، خب بسم الله. موقع نماز شد، اذان به صدا درآمد، به خودمان بگوییم که "فلانی، موسم رفتن است". بعد از نماز، نمازمان که تمام شد بلافاصله بگوییم: "فلانی، کجا بودی؟" بعد بنشینیم یک کم فکر کنیم. بگوییم: من چه کار می کنم؟ کجا می روم؟ دنبال چی هستم؟ مثلاً می نشینم می گویم: من از بچه های شهر غریب هستم، نماز که می شود، درها که باز می شود، کجا هستم؟! من عاشق اباالفضل(ع) هستم. نماز که می شود کجا هستم؟ عاشق، کسی که خیلی محبت دارد به یک کسی، همه ی فکر و ذکرش، در تمام ایام می رود آنجا (پیش معشوق)، تو چطور عاشق اباالفضل(ع) هستی که یکبار در نمازهایت به حرمش نمی روی؟ ده دقیقه نمی توانی در حرمش بمانی! (بنده دارم به خودم میگویم، شما هم مثلاً بعد از نماز داری به خودت می گویی)، خودت را تنبیه می کنی.‌

دفعه ی بعد که به شما گفتند: آقا تشریف می آورید برویم به حرم امام رضا(ص)؟ می گویی: خب برویم، وایستا به نماز! جدی ها! اصلاً شوخی نیست. می گویی وایستا به نماز، بریم. بعد از نماز، کجا بودی؟ می گویی حرم امام رضا(ع)، آن موضوع هم حل شد! حالا یک موقعی می گویند برویم زیارت، بلیط قطار بگیریم برویم زیارت؟ می گویی برویم. چرا؟ می گویی یک کاری دارم که اینجوری نمی شود، یک کاری هست که اینجوری نمی شود، حتما باید برویم آنجا، جسممان هم برود. تا جسممان نرود حل نمی شود، جسماً هم باید برویم. ضمن اینکه روحاً داریم می رویم. روحاً که در هر نماز می رویم، دیگر باید جسممان هم برود. چون این کار را باید حتما با جسممان هم برویم آنجا حل کنیم. آن موقع زیارت معنا دارد. آن موقع زیارت ضرورت دارد. زیارت، فقط یک زیارت نیست، بلکه یک کار است. مثلاً از شما می پرسند که چرا رفتی امام رضا(ع)؟ خب، حالا رفتیم یک زیارتی بکنیم بیاییم بالاخره. و یک موقع از شما می پرسند می روی زیارت امام رضا(ع)؟ بله، در نمازم می روم زیارت امام(ع). می گویند خب الآن برای چی داری قطار می گیری؟ می گویی یک کار مهم تر داشتم، که فقط "بِرُوحِهِ" نمی شد، باید با جسمم هم می رفتم این کار را حل کنم.‌

این خیلی فرق دارد ها! نگاه شیعه است، این خیلی فرق دارد. نه اینکه حالا تازه "بِجِسمِهِ" بروی مثل این زیارت ها، که مثلاً یک کسی برود زیارت امام(ع)، برود در آنجا، در حرم امام(ع) یا باقی مکانها، روحش اصلاً یک جای دیگر باشد، مثلاً تهران باشد، قزوین باشد. قلبش یک جای دیگر باشد.‌

یک موقعی به شما می گویند برویم حرم امام رضا(ع)؟ می گویی من که یک سال است روحم آنجاست! قلبم آنجاست. کِی آنجاست؟ همیشه در نمازها آنجا هستم دیگر، بعد از نماز هم آن را حفظ می کنم تا نماز بعدی. الآن که داریم می رویم زیارت نورٌ علی نور. درباره این موضوع حرف داریم حالا، الآن داریم اینجا (اشاره به ارتفاع فرضی رفتن روحی در نماز) حرف می زنیم. حالا إن شاء الله بعداً با هم می رویم جلو، می بینیم که کاربرد این کاری که داریم انجام می دهیم (رفتن در نماز) کجاست؟ داریم چه چیزی را تمرین می کنیم؟ یکی ممکن است بگوید: خب، برای چی داریم می رویم؟ برویم که چه بشود؟ خب، صبر کن. همین جور برو. ضمن اینکه این خودش اثر دارد، خیلی هم اثر دارد، آن وقت به شما می گویم این تمرینِ چه چیزی است. بر محمد و آل محمد صلواتی بفرستیم.‌

از الآن منتظر نماز صبح هستیم. بیشتر از به فکر نماز بودن. همه اش می گویی: نماز عشاء که مثلاً نشد، نماز صبح، إن شاء الله نماز صبح، حواست به نماز صبح باشد، منتظر هستی. ساعت را نگاه می کنی، کِی می آید؟ چی می شود؟ نماز صبح، نماز صبح. صدای اذان را که شنیدی می گویی، فلانی، الآن وقت رفتن است، فلانی، موسم رفتن است.‌

بر محمد و آل محمد صلواتی بفرستیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است