رفتار ابراهیم ع در ماجرای آتش


رفتار ابراهیم ع در ماجرای آتش

سفر مشهد ؛ شب روز اول در حرم‌

ابراهیم ع پس از معجزه عظیم خداوند، دو جمله بیان می کنند؛ «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ » و «رَبِّ هَبْ لىِ مِنَ الصَّالِحِينَ». این دو جمله حاکی از روحیه صالحیت در ایشان است.

خداوند در سوره صافات ماجرای برخی از انبیاء (علیهم السلام) رو نقل میکنه. در ماجرای ابراهیم (علیهم السلام) مطرح هست که ابراهیم علیه السلام رو گرفتند و گفتند که دیگه باید بندازیمت درون آتش( این ماجرا در آیات دیگر مفصل مطرح شده، اما در این آیات به صورت اشاره ای ماجرای به آتش انداختن حضرت ابراهیم علیه السلام نقل میشه) .‌

سرفصل ها کاملا نقل میشه؛ که ابراهیم علیه السلام اون بت ها رو شکست و بعد از اینکه ایشون میگن« إنِّی سَقِیم» و بحث های اینجوری هست. بعد اونها ابراهیم علیه السلام رو میگیرن و یک جحیمی آماده میکنند، ابراهیم علیه السلام رو پرتاب میکنند به سمت اون جحیم، اصلا یک بنیانی رو میسازند که بتونند ابراهیم علیه السلام رو به سمت یک آتش بندازند (آیه ی قرآن هست) .‌

حالا بریم درون این فضا؛ حالا ابراهیم علیه السلام در این دوران چه کسی هست؟ ابراهیم (علیه السلام) در اینجا کسی هست که در کودکی« نُري‏ إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» یعنی ایشون کسی هست که، مدتها تا اینجا با هدایت خدا جلو اومده، اون ماجرای خورشید و ماه و ستاره و این بحثهایی که بوده و سجده بر اونها و اون هدایتهایی که اونجا مطرح هست. بعد تا بیاییم جلوتر، جلو تر، جلوتر تا برسه به این ماجرا که ابراهیم علیه السلام بتها رو هم شکست و در این جا ابراهیم علیه السلام رو میگیرن، می اندازن در آتش،‌

خب بارها ابراهیم علیه السلام قومش رو سعی کرده که هدایت بکنه، بارها ابراهیم علیه السلام با هدایت ها و معجزات خدا مواجه بوده، ابراهیم علیه السلام رو می اندازن در آتش( ما باید با ابراهیم علیه السلام همراه بشیم) .‌

ایشون رو پرت میکنند و ایشون می افته در آتش، آتش چی میشه؟ « بَردَاً وَ سَلَاماً» ، آتش میشه گلستان. خب در این جا رفتار ابراهیم علیه السلام چی باید باشه؟ رفتار منطقی این هست که ایشون برگرده، رو به قومش بگه: « دیدید راست گفتم، حالا به من ایمان بیارید» اگر این رفتار رو بکنه منطقی هست دیگه، اینکه بگه: «دیدید راست گفتم، شما چرا به من ایمان نمیآرید؟ دیدید ضایع شدید؟! مثلا به تعبیر بعضی ها بگه حالتون گرفته شد؟ من رو انداختید آتش، معجزه ی خدا رو دیدید؟ حالا بیایید ایمان بیارید » . ‌

خیلی جالبه، در این آیات رفتار ابراهیم علیه السلام این نیست، با اینکه این رفتار در ظاهر خیلی منطقی هست ولی رفتار ابراهیم علیه السلام این نیست، ایشون اصلا داره یک جای دیگری زندگی میکنه.‌

ایشون را می اندازن در آتش، آتش میشه گلستان، اونها ضایع میشن ولی ابراهیم علیه السلام اصلا با این کاری نداره.‌

ایشون میفرمایند: «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ (99صافات) » . این رو ابراهیم علیه السلام موقعی میگه که ایشون رو انداختن در آتش و آتش گلستان شده گفته؛«وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدين: من به سوب رَبَّم دارم میرم او من رو هدایت خواهد کرد» این خیلی عجیبه، من این جمله رو نمیتونم درک کنم، واقعا من خودم به شخصه نمیتونم این رو درک کنم که این یعنی چی؟ اصلا چرا اینجا این حرف رو ایشون میزنند؟‌

ببینید این کلام یک موقعی یک جایی، مثلا اگر چند سال قبل از این میگفت، آدم بهتر میفهمید، اگر اون موقعی که داشت به اونها میگفت، دست از این بتها بردارید، این بت ها به درد چی میخورن؟ اگر« وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ» رو اونجا میگفت، آدم میفهمید این حرف رو، اما اینجا آدم این حرف رو نمیفهمه، درون آتش که گلستان شده به اونها نمیگه حالتون گرفته شد؟ دیدید؟ ‌

اصلا کاری به اونها نداره، میگه «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ‏ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدينِ؛ من روانه به سوی ربم هستم، او من رو هدایت خواهد کرد» . بعد در این فضا همین جا، در ادامه ابراهیم (علیه السلام) میگن «رَبِّ هَبْ لىِ مِنَ الصَّالِحِينَ(100)؛ خدایا! یک فرزند صالح به من بده» . فرزند صالح میخوای چی کار؟ اصلا این وسط وسطا چی داری میگی؟!‌

ایشون میگن که یک فرزند به من بده که او راه من رو بره، او این راه صالحیت رو ادامه بده.‌

میبینید چقدر این کلام عجیبه؟ حالا خود کلام که خیلی عجیب هست اما جایی که این کلام، بکار رفته خیلی عجیب هست.‌

این جایی که بکار رفته، نشون میده که کسی اصلا نمیتونه درک کنه که ابراهیم علیه السلام در چه فضایی زندگی میکنه؟ ‌

شما جمع میشید در حرم امام علیه السلام، فرض کنید چند نفری به شما بگن آقا حرم امام دیگه چیه؟ ول کن این حرفا رو، معجزه دیگه چیه؟ حالا بیاد اینجا یکدفعه اتفاقی بیفته و اون اتفاق این باشه که مثلا بیماری از ما شفا پیدا کنه، مشکلی حل بشه... خب ما بعد از این اتفاق چه کار میکنیم؟ به اون طرف میگیم دیدی؟ دیدی؟ حالت گرفته شد؟ معجزات خدا رو میبینی؟ این رفتار تازه خوبه، ما میگیم این رفتار خیلی خوبه چون برامون معجزه، برامون رفتار و محبتهای امام (علیه السلام) جلب توجه کرده و ذکرش میکنیم، این رفتار از نظر ما خیلی عالی هست.‌

ابراهیم (علیه السلام) این رفتار رو انجام نمیده، اصلا به عقب نگاه نمیکنه که اینها کی بودند؟ چی میگفتند؟ ‌

جایی که بکار رفته عجیبه «إِنىّ‏ ذَاهِبٌ إِلىَ‏ رَبىّ‏ سَيهَدِين» . ‌

این ماجرا رو اینجور باید درک کرد؛ خداوند در یک صحنه ای به شما بسیار محبت و دستگیری کنه، شما در اون صحنه بگی « إِنىّ‏ ذَاهِبٌ إِلىَ‏ رَبىّ‏ سَيهَدِين».‌

این حال و هوا خیلی قیمت داره، این یعنی حال و هوای « صالحیت»، این یعنی دغدغه ی صالحیت، این یعنی بودن در مسیر صالحیت، این حال و هوا یعنی تاختن. بارها شنیدیم که باید بتازیم، این حال و هوا یعنی تاختن، کسی که در فضای تاختن هست اینطور هست، حتی معجزات عظیم خدا او رو لحظه ای از تاختن متوقف نمیکنه.‌

اینکه در حرم امام (علیه السلام) هستیم، با منظر مهمانی، بعنوان مهمان خیلی خوبه، خیلی قیمت داره ولی به یک نکته توجه کنیم إن شا الله فرصت دیگری بیشتر در موردش صحبت میکنیم.‌

روحیه ی این مهمان چی هست؟ در این خیلی حرف هست.‌

اگر شما میزبان باشی و به شما بگن پنج نفر مهمان داره برای شما میآد( از یک جا یا از جاهای مختلف همزمان دارن میآن مهمانی پیش شما) شما بلافاصله در ذهنت بررسی میکنی اون آدم چه جوریه؟ اون آدم روحیه اش چه جوریه؟ اون یکی آدم که میآد چی میخواد؟ دنبال چی هست؟ چی براش مهمه؟ چه چیزهایی بیشتر براش قیمت داره؟ دنبال کدوم رفتار هست؟ دنبال چی هست؟ اینها رو بررسی میکنی.‌

اون ماجرای گلستان شدن اون آتش یک معجزه برای دیگران هست که درس بگیرن، عبرت بگیرن و یک صحنه، یک کلاس برای ابراهیم علیه السلام، ابراهیم علیه السلام در اون کلاس سرافراز هست، در ادامه خداوند میفرماید که« إِنَّا كَذَالِكَ نجْزِى الْمُحْسِنِينَ(105) » خداوند میفرماید بخاطر این رفتار من به او جزا میدم، اینجوری به او جزا میدم. ‌

بیاییم در مهمانی امام علیه السلام دغدغه و روحیه مون « صالحیت» باشه، عزم به مهدویت باشه.

در صحنه های مختلف هرکسی به دنبال یک چیزی هست، در یک مهمانی هرکسی به دنبال یک چیزی هست، اونچیزی که برای میزبان مهمه دغدغه ها و روحیه ی این مهمان هست.‌

مثال عرض میکنم؛ اگر شما بری خونه ی کسی مهمانی، میزبان روحیه ی شما رو در نظر میگیره، دغدغه های شما رو درنظر میگیره، بخصوص اگر قرار باشه چهار روز مهمان باشی، و میزبان سعی میکنه که یک قدم بلکه چند قدم بیشتر و جلوتر از روحیه ی شما رو اجابت کنه ولی در راستای اون دغدغه ها و روحیه ی شماست.‌

در مهمانی امام علیه السلام ما با چه روحیه ای هستیم؟ خدای نکرده یک مهمان شُل و وِلی که در این بارگاه مهمانی به اینطرف و اونطرف میچرخه و حالا میشینه و میگه حالا ببینیم چی میشه؟ چی جلوی پامون میذارند ؟ هرچیزی که گذاشتن کاری با این نداریم که.‌

بیاییم در مهمانی امام علیه السلام دغدغه و روحیه مون « صالحیت» باشه، عزم به مهدویت باشه.‌

در بارگاه امام علیه السلام ثبت بشه که؛ یک تعدادی از مهمان ها تشریف آوردند در حرم، اطراف حرم، در کنار این سفره میچرخن، اینها یک روحیه ی خاصی دارند، در اینها یک عزم خاصی هست، اگر کسی از خَدَم و حَشَم رفت خدمت امام علیه السلام و خواست تعریف کنه بگه این افراد به محبتها، به نعمت ها توجه دارند. ‌

اگر کسی رفت و تعریف کرد که وقتی محبتی برای اینها اتفاق می افته، وقتی آب سردی بر آتشی از مسائل پیرامون اینها ریخته میشه، وقتی گلستانی براشون ایجاد میشه، اینها یک روحیه ی خاصی دارند، مثل خیلی ها نیستند که وقتی این محبت بهشون میشه بگن : چقدر جالب (مثلا محبت بزرگی شد پس برجمالش صلوات و از این جور حرفها). ‌

نه! اینها روحیه ی خاصی دارند، وقتی یک محبت میشه نگاه میکنند به محبت و میگن: خدا رو شکر محبت جالبی هست «إِنىّ‏ ذَاهِبٌ إِلىَ‏ رَبىِّ» . ‌

خیلی ممنون.‌

صلواتی بفرستیم.‌

أللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‌

مطالب مرتبط
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بالقرآن است