بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیِمِ

قلب سلیم حاکم تمام وجود انسان در حرکت به سمت مسیر صحیح

لزوم معنا شناسی واژه قلب در قرآن

یه بحث در مورد قلب. عموما قلب رو به نظرم بیشتر اسم جامد معنا می کنند. به نظر میرسه که برای واژه قلب بهتر هست که ما ضمن توجه به معنای مصداقی قلب در انسان ها، به مفهوم ریشه ای قلب، به مفهوم واژگانی قلب هم توجه کنیم. یعنی به نسبت معناییِ بین مسمّی و اسم توجه کنیم و اون معنا را در نظر بگیریم. اگه این رو در نظر بگیریم در معنا تأثیر زیادی داره. معناش بهتر میشه، کارکردش بهتر میشه، جایگاهش بهتر معلوم میشه، رابطه تعاملی اش با موضوعات دیگر انسان بهتر معلوم میشه، چرایی وجودش برای انسان بهتر معلوم میشه. باید بحث بشه که آیا قلب واقعاً یک جایی در وجود انسان هست یا یک پدیده ای است که در وجود انسان به وجود میاد و یک فضایی است که در وجود انسان میتونه باشه و به وجود بیاد. یک فضایی است یک مفهومی است که می تونه در وجود انسان جابجا بشه. اینها باید بحث بشه. آیا اینطور هست که قلب یک جای خاصی است. خب بیایم این معنا از قلب که وجود داره رو لحاظ بکنیم ولی فعلا بگذاریم کنار. یک معنا دیگر از قلب دنبال کنیم.

قلب حاکم بر تمام وجود انسان است و همه وجود مان باید در قلب سلیم باشد

آنجایی از بدن انسان، آنجایی از وجود انسان، آنجایی از کل شاکله انسان که مفهوم قلب اونجا حاکم میشه و باید بشه و باید مفهوم قلب اونجا حاکم بشه و باید مفهوم قلب سلیم آنجا حاکم بشه و انسان آمده که در وجود خودش در تمام وجود خودش در اون اجزای اصلی وجود خودش، مفهوم قلب سلیم رو حاکم بکنه و در تمام اجزای اصلی شما قلب سلیم باشه. یعنی همه آنچیزی که شما دارید، همه آن رفتار مهمی که شما دارید در فضای قلب سلیم قرار بگیره و باشه و شما در اون فضا اون رفتار رو داشته باشید. مثلاً میخواهید که سمع داشته باشید. سمع ما باید در فضای قلب سلیم باشه. سمع ما اول باید در فضای قلب باشه دوم باید در فضای قلب سلیم باشه. بصر شما همینطور، تعقل شما همینطور و خیلی موضوعات دیگر شما. یعنی در این معنا ما قلب را به عنوان یک شیء در نظر نمی‌گیریم بلکه به عنوان یک مفهوم حاکم، به عنوان یک حالت حاکم، به عنوان یک صفت حاکم که اون فضا را در بر گرفته در نظر می گیریم. بعد معناشناسی کنیم قلب رو. بگیم کارکردش چی هست. ما باید حالت هایی از قلب رو داشته باشیم.

محصول قلب سلیم، حرکت و انقلاب در مسیر صحیح است

انسان بدون قلب، انسان مرده است. خب همه انسانها دارای قلب هستند. انسان بدون قلب انسان ساکن هست. ما انسان ساکن نداریم. همه انسانها دارای قلب هستند. خب این بحث را پیش ببریم با این مقدمه ای که عرض شد آیا قلب به حرکت ارتباط داره؟ آیا قلب به حرکت انسان ارتباط داره به اون فضای حاکم بر حرکت شما به صفتی که شما رو به تحول وادار میکنه به حرکت وادار میکنه شما رو تغییر میده؟ چون یه چیزی بر شما حاکم میشه شما رو تغییر میده. آیا قلب به این موضوع ارتباط داره؟ اینجا باید بحث بشه. اینجا بحث را پیش ببریم. آیا میشه گفت قلب صفتی است که در انسان ها انقلاب ایجاد میکنه؟ محصول آن صفت بر انسان نتیجه اون صفت بر انسان میشه انقلاب در انسان. یعنی اثری که انسان از اون فضای حاکم بر خودش میگیره انقلاب هست و همه انسانها دارای انقلاب هستند. مسئله اینه که باید دقت کنیم اون صفتی که بر شما حاکم هست به عنوان قلب، قلب سلیم باشه. اگه قلب مریض باشه در شما انقلاب ایجاد میکنه ولی به‌سوی غلط. در شما تغییر ایجاد میکنه ولی در مسیر غلط. اگه قلبی که دارای زیغ هست باشه در شما انقلاب ایجاد می کنه ولی در تبعیت از آیات متشابه. اون فرد داره رفتار انجام میده، تبعیت می کنه، تغییر درش ایجاد میشه، تحول درش ایجاد میشه ولی در مسیر غلط. در پیروی از آیات متشابه. پیروی می کنند اصلا یه تغییری درش ایجاد میشه. این صفت قلب باید بر همه وجود انسان حاکم بشه و صفت قلب صحیح و سلیم حاکم بشه و شما در این فضای قلب تعقل کنید، در این فضایی از قلب بشنوید، در این فضای از قلب ببینید. در این معنا به شکلی قلب همان حاکم حرکت هست. قلب ولیِّ حرکت شماست. قلب مسیر حرکت شماست. قلب فضای حاکم بر حرکت شماست.